eitaa logo
【رسانه محله ✹سرابان✹】
115 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
113 فایل
﷽ تو را ندیده ام حتی به لحظه ای اما دلم برای کسی که ندیدمش تنگ است... 🌱🤍‎اللهم_عجل_لولیک_الفرج# ᕯکانال رسانه محلهᕯ با موضوع انتشار اخبار و اطلاعات مربوط به محله و پرداختن نکات اخلاقی ، دینی ، سبک زندگی و... ارتباط با ادمین👇 @Bahmani5254
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 بسمه تعالی ازشیخ عبدالله انصاری پرسیدند: "عبادت" چیست؟ فرمود: عبادت "خدمت" کردن به "خلق" است... پرسیدند: چگونه؟! گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری، "رضای خدا" و "مردم" را در نظر داشته باشی؛ 🌷(این نامش عبادت است)🌷 پرسیدند: پس "نماز و روزه و خمس..." این ها چه هستند؟؟؟ گفت: اینها "اطاعت" هستند که باید بنده برای "نزدیک شدن" به "خدا" انجام دهد تا "انوار حق" بگیرد... 🌻🌾🌻🌾🌻🌾 خردمندی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟! گفت: هیچ کار گفتند: مگر میشود؟! پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟! گفت: من در تربیت خود کوشیدم،.. تا الگوی خوبی برای آنان باشم... فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست... ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست... همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد... درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود... آنگاه خودت را خواهی دید.... 🙏🌺🙏🌺🙏🌺 تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تحولت مهم است... اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و بجا بودنت مهم است... منطقه زندگیت مهم نیست، منطق زندگیت مهم است... درود بر کسانی که دین دارند و تظاهر ندارند... دعا دارند و ادعا ندارند... نیایش دارند و نمایش ندارند... حیا دارند و ریا ندارند... رسم دارند و اسم ندارند... 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922 🌷
🥀 بسم الله الرحمن الرحیم روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند. 💠 پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد “خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟” 🔸️ پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم “عتیق” است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت نام دیگرم “صدیق” است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت “نه هرگز” پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگری است. ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم 🍃 ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، 💠 راهب سه سوالش را مطرح کرد 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟  چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟  چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟  آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ 🍃 ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد. و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند. 🍃راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان) گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد. 💠 سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به (أمیرالمؤمنین علیه السلام) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی علیه السلام بهمراه پسرانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند 🔸️ابوبکر خطاب به راهب گفت، آنکه در جستو جویش هستی آمد، پس هر سوالی داری از علی بپرس. 💠 راهب رو به امام علی علیه السلام کرده و پرسید نامت چیست؟  فرمودند نامم نزد یهودیان “الیا” نزد مسیحیان “ایلیا” نزد پدرم “علی” و نزد مادرم “حیدر” است. 🔸️پس راهب گفت، نسبتت با نبی (صلی الله) چیست؟ فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی ، پس به سوالاتم پاسخ بده. و دوباره سوالاتش را مطرح کرد  (ما هو الشئ  الذی لیس لله و ما عند الله و لایعلمه الله) آن چیست که خدا ندارد نزد خدا نیست و خدا نمیداند؟) 🌷 امام علی علیه السلام پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست، ظلم است و آنچه خدا نمی داند، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا ،فلیس من الله ظلم لأحد فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) 🌷 پس راهب با شنیدن این پاسخ ها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت، امام علی علیه السلام  را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:  “أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معذن الحمکة“ به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیاست پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی علیه السلام تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد. 📚 منبع : الإحتجاج ترجمه جعفری، ج 1، ص: 445 https://chat.whatsapp.com/LYrNTxegVGJ7VkWWnShA33
🥀 باسمه تعالی 💠 *بزرگی مَنشی با عمل* در شبی از شبها که همه به خواب رفته بودند، طلبه ای درب منزل آخوند خراسانی(رحمه الله علیه) را چندین بار کوبید. وقتی در باز شد آن طلبه دید آقای آخوند خودش هست او شالی سفید بر سر بسته و قلمی بالای گوش راست خود گذارده است، طلبه از تعجب فراوان نتوانست چیزی بگوید. 🍃 آخوند خراسانی فرمود: سلام علیکم چه فرمایشی دارید؟ چه کمکی می توانم بکنم؟ 🌻 طلبه جوان بعد از عذرخواهی از ایجاد این مزاحمت گفت: همسرم می خواهد وضع حمل کند و چون در نجف تنها هستم و منزل قابله را نمی دانم به منزل شما آمده ام تا کمک بگیرم، او با کمال فروتنی خواهش کرد که مستخدم ایشان، او را به خانه قابله راهنمائی نماید. 🍃 آخوند فرمود: نه مستخدم نمی تواند بیاید او الآن خواب است من خودم می آیم. طلبه جوان اصرار کرد که مستخدم را بیدار کند اما آقای آخوند به او فرمود وقت کار مستخدم به پایان رسیده و او تا ساعت معینی از شب باید کار کند و الان وقت استراحت اوست. یک دقیقه تأمل کنید من خودم می آیم. 🌾 اندکی بعد آخوند در حالی که عبائی به دوش انداخته و فانوسی به دست گرفته بود از منزل بیرون آمد و همراه آن طلبه راهی دراز را طی کرد و از چندین کوچه و پس کوچه گذشت تا به منزل قابله رسید، قابله را دم در خواست و مشکل را برای او بازگو کرد و سپس بعنوان راهنما در حالی که فانوس را در دست داشت جلو افتاد و قابله را به منزل بیمار رسانید و آنگاه خود به منزل بازگشت و اندکی بعد مقداری پول و شکر و قند و پارچه برای او فرستاد. 💐 محصل جوان می گوید: بعد از آن شب من هر وقت چشمم به آن عالم متواضع می افتاد از شدت خجالت سرم را پائین می انداختم اما این مرد بزرگ بیش از پیش به من محبت می کرد و مثل این بود که اصلا برای من کاری نکرده است.۱ 💠 نتیجه: قرآن کریم: وأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ و همچنان که خدا به تو نيکی کرده نيکی کن.۲ انسان هرچه بار علمش بیشتر باشد وجودش افتاده تر است همانگونه که درخت هرچه پر بارتر باشد شاخه هایش بسمت زمین خم می شود. https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922 📚 پی نوشت : ۱. با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهایی از اخلاق اسلامی ۲. قصص/۷۷