eitaa logo
اخبارپنجتن و حومه -اطلاع رسانی محلات
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
677 ویدیو
21 فایل
🛜انتشار آخرین اخبار محله پنجتن، التیمور، طبرسی، میثم،شهید قربانی و.... پیگیری مشکلات محلات ارتباط با ادمین @mahale_panjtan لینک در روبیکا: https://rubika.ir/mahalepanjtan اینستاگرام: https://www.instagram.com/mahalepanjtan https://t.me/mahalepanjtan
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ 💢 ⛔️شرط بندی مرد متاهل با خانم منشی خیانت آلود شد! / شوهرم با آن دختر فرار کرد. 💠 وقتی ۳ سال قبل از همسرم طلاق گرفتم، درگیر ماجراهایی شدم که زندگی ام را آشفته تر کرد؛ اما با وجود این نمی توانستم شرایط سخت پسرم را ببینم که زیر دست نامادری تحمل میکند. ◀️ زن ۲۳ ساله با بیان این که سرگذشت تاسف بارش می تواند برای دختران جوان و برخی از باشد، به کارشناس اجتماعی کلانتری مشهد گفت: پدرم وضعیت مالی خوبی ندارد و با کارگری روزمزد هزینه های خانواده اش را تامین می کند؛ به همین خاطر هم مرا زمانی که ۹ سال بیشتر نداشتم، به عقد پسرعمه ام درآورد ولی من تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواندم و سپس در ۱۴ سالگی به خانه بخت قدم گذاشتم.  ✔️خیلی زود باردار شدم و در ۱۵ سالگی هم اولین فرزندم به دنیا آمد. شوهرم سرآشپز یک رستوران در اطراف مشهد بود و من هم از زندگی ام رضایت داشتم. او ۱۰ سال از من بزرگ تر بود و اخلاق خوبی داشت. 🔸با وجود این، من هم در بیرون از منزل کار می کردم تا برای خودم درآمدی داشته باشم. به طوری که خانه ای را با مشارکت یکدیگر خریدیم و نیمی از آن به نام من سند خورد اما روزگار سیاه من از یک شرط بندی خیانت آلود آغاز شد. 🟠همسرم با منشی رستوران درباره یک سرآشپز جدید شرط بندی کرده بود که مثلا سرآشپزی که قراراست در آن رستوران استخدام شود، در هر ساعت حدود هزار سیخ کباب را تهیه می کند! ولی آن دختر ادعای او را رد می کرد. وقتی شوهرم شرط را باخته بود هر دو به کافی شاپ رفته بودند تا هزینه ها را شوهرم پرداخت کند ولی این شرط بندی موجب رفت وآمد و معاشرت بیشتر آن ها شد؛ به گونه ای که روزی فهمیدم ارتباط آن ها به صورت غیرمتعارف ادامه دارد. 🔴این بود که با آن دختر تماس گرفتم و با او در یکی از مناطق تفریحی قرارگذاشتم. آن روز «اصغر» هم آمده بود. من با آن ها اتمام حجت کردم و به «اصغر» گفتم یا باید مرا انتخاب کنی یا با این دختر باشی! او هم آن دختر را انتخاب کرد و سپس با یکدیگر به خانه ام آمدند و ... دیگر تحمل این وضعیت را نداشتم . به خانه پدرم رفتم و او هم با آن دختر فرارکرد.  🔹مدتی بعد فهمیدم شوهرم «لاله» را به جای من به بنگاه برده و با جعل امضای من خانه را فروخته است. من هم از آن ها شکایت کردم و از طریق قانون نه تنها خانه را گرفتم بلکه از «اصغر» هم جدا شدم. 🔻بعد از این ماجرا شوهرم به شهرستان رفت و حدود ۲سال بعد با زن دیگری ازدواج کرد. من هم در یک فروشگاه لباس در یکی از بازارهای معروف شهر مشغول کار شدم. هنوز ۳ روز  بیشتر از این موضوع نگذشته بود که شاگرد دیگر مغازه به خواستگاری ام آمد و در طول ۱۰ روز ما با یکدیگر ازدواج کردیم. ◽️پدرم نیز یک روز صبح پسرم را به خانه مادرشوهرم برد و مدعی شد که دخترم توان نگهداری از او را ندارد ولی من خیلی نگران پسرم بودم. در همین شرایط باردار شدم ولی چون شوهرم جوانی بی مسئولیت بود و به خانه و زندگی اهمیتی نمی داد ،فرزندم را سقط کردم.  ▪️او خیلی مودب و خوش اخلاق بود و طوری رفتار می کرد که مرا از صمیم قلب دوست دارد اما حتی قصد نداشت خانه کوچکی برایم اجاره کند و هر دو نفر در منزل ۵۰ متری پدرم بودیم؛ به طوری که من از نگاه های سرزنش آمیز پدرم زجر می کشیدم. 🔺به همین خاطر تقاضای طلاق دادم و دوباره با همسرم تماس گرفتم تا با یکدیگر زندگی کنیم .او هم که خیلی از رفتارهایش پشیمان بود پذیرفت چرا که من نمی توانستم ناراحتی های روحی فرزندم را زیر دست نامادری تحمل کنم!البته در طول این چند سال بارها تصمیم گرفته ایم گذشته را فراموش کنیم اما هربار به مشکل برخوردیم و این امکان فراهم نشد . 🟢الان هم قصد دارم مدتی را به صورت عقد موقت با او زندگی کنم تا شرایط بهتری فراهم شود اما پیشنهاد می کنم زوج های جوان در ارتباط های خود با افراد نامحرم دقت بیشتری داشته باشند تا زندگی آن ها این گونه متلاشی نشود! ♦️با دستور سرگرد احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) این زن جوان برای انجام امور مشاوره ای به مراکز تخصصی پلیس خراسان رضوی معرفی شد.  ✅ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی ۱۴۰۳/۹/۲۴ ‌‌🔉اخـــــــبار پنجـــــــتن و حــــــــومه 🆔 @mahalepanjtan
اخبارپنجتن و حومه -اطلاع رسانی محلات
#خبر_محله ❌دستگیری اعضای یک باند مخوف زورگیری و گوشی قاپی در#پنجتن و #طبرسی_شمالی 🔹جوان معروف به «
♨️ 💢 ⛔️ سرگذشت زورگیر ۱۶ ساله تهرانی!! 💠 نوجوان ۱۶ ساله ای که سرکردگی یک باند زورگیری وگوش قاپی را به عهده داشت و با تلاش شبانه روزی ماموران تجسس کلانتری دستگیر شده است، با بیان این که به «چاقه»شهرت دارد 🔹درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم با خودرو مسافرکشی می کند و مادرم نیز خانه دار است اما من به خواست پدرم در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و شاگرد یک تعمیرگاه کیف و چمدان شدم .آن زمان خواهرم در تهران زندگی می کرد و من هم به همراه یکی از دوستانم که اکنون دستگیر شده است، به تهران رفتیم ولی او ۳ ماه بعد به مشهد بازگشت و من هم برای آموختن یک حرفه در تعمیرگاه موتورسیکلت مشغول کار شدم. 🔹در همین زمان برادر بزرگ ترم که با یک دختر آشنا شده بود، ازخانه فرارکرد و با آن دختر به مکان نامعلومی رفت به طوری که دیگر از او خبری نداریم. با این حال من در تهران دوام نیاوردم و دوباره به مشهد بازگشتم. 🔹طولی نکشید که دوستان سابقم به سراغم آمدند و چون من موتورسیکلت داشتم با وسوسه آن ها یک باند ۴نفره زورگیری و گوشی قاپی را تشکیل دادیم. البته برخی دیگر از همدستانم خودشان با افراد دیگری و به طور مجزا گوشی قاپی می کردند. در بیشتر سرقت ها من راکب موتورسیکلت بودم اما گاهی نیز ترک نشین می شدم و از مردم زورگیری می کردم. 🔹یکی از همدستانم که به «تُخس»معروف است، اگر کسی مقاومت می کرد یا از چاقوهای ما می ترسید، او از موتورسیکلت پیاده می شد و علاوه برگوشی با کتک کاری پول هایش را هم می گرفت. 🔹ما معمولا پنج شنبه ها بیشتر زورگیری می کردیم چون«تُخس»مدعی بود در روزهای پنج شنبه مردم بیشتر بیرون می آیند و ما شکار بهتری داریم. البته در مناطقی که زورگیری های بیشتری انجام می دادیم، ماسک سیاه به چهره می زدیم تا شناخته نشویم اما در خیابان هایی که کمتر زورگیری می کردیم ۳ نفری و بدون نقاب سوار موتورسیکلت می شدیم و گوشی قاپی می کردیم. 🔹بعد هم همه گوشی های سرقتی را به یک مالخر می فروختیم و پول آن را بین خودمان تقسیم می کردیم. گاهی نیز من خودم به تنهایی و بدون حضور همدستانم گوشی قاپی می کردم ولی تا جایی که اطلاع دارم مالخری که گوشی ها را به او می فروختیم، با یک مالخر حرفه ای دیگر در تماس بود و گوشی ها را به او می فروخت. 🔹با این وجود«تُخس»خودش هم یک باند زورگیری دیگر را هدایت می کرد. اکنون نیز قصد دارم با کمک پدرم از شاکیان رضایت بگیرم و اگر از زندان آزاد شدم دیگر با همه دوستانم قطع رابطه می کنم و دوباره به تهران بازمی گردم و حرفه موتورسازی را ادامه می دهم چرا که صاحبکارم از هم روستاییان پدرم است و مرا به کار می گیرد اما ای کاش ۳ سال قبل زمانی که دوستم اولین سیگار را به دستم داد توان«نه»گفتن داشتم و غرورم را زیر پا می گذاشتم تا سرنوشتم این گونه رقم نخورد. 🔹تحقیقات افسران زبده دایره تجسس بادستور ویژه سرگرداحمدآبکه(رئیس کلانتری مشهد)برای شناسایی دیگر متهمان و اعضای مرتبط با این باند در حالی ادامه دارد که تاکنون به ۳۰فقره سرقت اعتراف کرده اند. 🔉اخـــــــبار پنجـــــــتن و حــــــــومه 🆔 @mahalepanjtan