eitaa logo
محله نیوز
799 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
56 فایل
به کانال (محله ۱۵خرداد قم) خوش اومدین اینجا میخاهیم از محله های شهرک جهاد، شهرک محلاتی، شهرک شهدا، دروازه ری،آتش نشانی،نوبهار باخبر بشیم.‌ آیدی ادمین کانال جهت ارتباط و ارسال مطالب و اخبار شما 👇👇👇 @ResaneNewz کانال: https://eitaa.com/mahalle_newz
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که غمت می‌زند آتش داغی به جان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تسبیحات حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها).mp3
3.56M
🎧 قـــطعِه صـــوتیِ تَسبیـــحاتِ حَـــضرَتِ زَهـــرا (س) الْـــحَمْدُلله کِــه نوکَـــرِتَمْ الْـــحمْدُلله کِه مـــادَرمی الْـــحمْدُلله اَز بَـــــچِگیامْ مادَر سایِه‌یِ رویِ سَرَمی... 🎙 حاج ❤️ 👌 (س) 🖤
25 ـ دفن پیکر پیامبر(صلى الله علیه وآله) :  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه على(علیه السلام) بدن پیامبر را در خانه آن حضرت به خاک سپرده است و کنار قبر آن حضرت نشسته است . بنى هاشم هم اینجا هستند ، عبّاس ، عموى پیامبر در کنارى نشسته است . مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر دیگر هم اینجا هستند . آرى ، خیلى از مسلمانان در مراسم دفن پیامبر حاضر نشدند .   26 ـ نقشه ابوسفیان:    اوّل ربیع الاول، چهارشنبه ابوسفیان به سوى على(علیه السلام) مى آید و مى گوید: «اى على ! مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده اند ، همه ما آماده هستیم تا تو را در راه جنگ با آنها یارى کنیم ». ابوسفیان کسى است که براى کشتن پیامبر ، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت . اکنون چه شده است که او امروز دلش براى اسلام مى سوزد ؟ نه او دلش براى اسلام نمى سوزد ، او نقشه اى در سر دارد. او نزدیک مى آید و چنین مى گوید: «اى على ! دستت را بده تا با تو بیعت کنم» . على(علیه السلام) به ابوسفیان مى گوید: «اى ابوسفیان ! تو از این سخنان خود قصدى جز مکر و حیله ندارى» . ابوسفیان این سخن را که مى شنود از آنجا دور مى شود و به سمت مسجد مى رود .   27 ـ حرکت خلیفه به سوى مسجد و بیعت با اجبار:  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه اهل سقیفه همه با ابوبکر بیعت کرده اند ، و موقع آن فرا رسیده است که خلیفه را به مرکز شهر ببرند . خلیفه همراه با کسانى که در سقیفه هستند به مسجد شهر مى رود . در مسیر به هر کس برخورد مى کنند او را مجبور مى کنند تا با ابوبکر بیعت کند . آرى ، مسلمانان بر خلافت ابوبکر ، متّحد شده اند و هر کس که با این اتّحاد و یگانگى ، مخالف باشد کشته خواهد شد. 28_ تطمیع بنى امیّه:  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه عُمَر همراه با خلیفه در مسجد هستند، عُمَر نگاهى به مسجد مى کند ، مى بیند که ابوسفیان با عدّه اى از بنى اُمیّه در گوشه اى نشسته اند! در میان آنها عثمان هم به چشم مى خورد . یک نفر پیام مهمّى را براى ابوسفیان مى آورد: «به تو قول مى دهیم که فرزندت را در حکومت خود شریک کنیم» . ابوسفیان لبخندى مى زند و مى گوید: «آرى ، ابوبکر چه خوب خلیفه اى است که صله رحم نمود و حقّ ما را ادا کرد» . اکنون ابوسفیان و بنى اُمیّه براى بیعت با خلیفه مى آیند . عثمان از جا بلند مى شود نزد ابوبکر مى رود و با او بیعت مى کند ، با بیعت عثمان همه بنى امیّه با ابوبکر بیعت مى کنند .   29 ـ ورود هواداران خلیفه:  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه جمعیّت زیادى وارد شهر مدینه مى شوند. همه آنها از قبیله «أسلم» مى باشند. مردم این قبیله در اطراف مدینه زندگى مى کنند، آنان امروز به مدینه آمده اند تا ابوبکر را یارى کنند. آنها به سوى مسجد مى روند، وقتى عُمَر از آمدن آنان با خبر مى شود، خیلى خوشحال مى شود و یقین مى کند که دیگر پیروزى از آن خلیفه است. 31_منبر ابوبکر در مسجد:  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه ابوبکر بر روى منبر نشسته است ، ناگهان یک نفر از درِ مسجد وارد مى شود و رو به ابوبکر مى کند و مى گوید: «اى خلیفه خدا» . همه تعجّب مى کنند ، آیا ابوبکر این قدر مقام پیدا کرده که خلیفه خدا شده است ؟! ابوبکر از بالاى منبر فریاد مى زند: «من خلیفه خدا نیستم ، بلکه خلیفه رسول خدا هستم و به این راضى هستم که مرا به این نام بخوانید» . آرى ، این گونه است که لقب خلیفه رسول خدا براى ابوبکر ، عنوان رسمى شناخته مى شود . بعد از آن خلیفه سخنان خود را ادامه می دهد : «اى مردم ! هیچ کس شایستگى خلافت را همانند من ندارد ، آیا من اوّلین کسى نبودم که نماز خواندم ، آیا من بهترین یار پیامبر نبودم ؟». مردم سکوت مى کنند، آنان مى دانند که على(علیه السلام) اوّلین کسى است که به پیامبر ایمان آورد و با آن حضرت نماز خواند .   32 ـ عُمَر و دعوت به بیعت:   اوّل ربیع الاول، چهارشنبه عمر در کوچه هاى مدینه مى گردد و فریاد مى زند: «همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده، او را به عنوان خلیفه رسول خدا انتخاب نموده اند; پس هر چه زودتر براى بیعت کردن با او به مسجد بیایید» .   33 ـ نقشه بیعت گرفتن از على(علیه السلام):   اوّل ربیع الاول، چهارشنبه عُمَر به خلیفه چنین مى گوید: «اى خلیفه پیامبر ! تا زمانى که على بیعت نکند بیعت بقیّه مردم به درد ما نمى خورد ، هر چه زودتر کسى را به دنبال على بفرست تا او را به اینجا بیاورد و او با تو بیعت کند» .
34 ـ  تهدید اوّل:  اوّل ربیع الاول، چهارشنبه ابوبکر ، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به او مى گوید: «نزد على(علیه السلام)برو و به او بگو که خلیفه رسول خدا تو را مى طلبد» . او مردی بسیارخشن و سیاه دل مى باشد و براى همین در این روزها براى اهداف خلیفه، خیلى مفید است . قنفذ همراه با عدّه اى به سوى خانه على(علیه السلام) حرکت مى کند و مى گوید: «اى على ! هر چه زودتر به مسجد بیا که خلیفه پیامبر تو را مى خواند ». على در جواب مى گوید: «آیا فراموش کرده اید که پیامبر مرا خلیفه و جانشین خود قرار داده است ؟». قنفذ نمى داند چه جواب بگوید ، براى همین به سوى مسجد باز مى گردد .
35 ـ تهدید دوّم:   اوّل ربیع چهارشنبه ابوبکر می بیند که قُنفُذ تنها آمده است، او به فکر فرو مى رود، عُمَر مى گوید: «به خدا قسم ، این فتنه فقط با کشتن على تمام مى شود . آیا به من اجازه مى دهى که بروم و سرِ او را براى تو بیاورم ؟» ابوبکر رو به قُنفُذ مى کند و مى گوید: «برو به على بگو که ابوبکر تو را مى طلبد ، همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده اند و تو هم یکى از آنها هستى و باید براى بیعت به مسجد بیایى» . قنفذ این بار همراه با گروهى به سوى خانه على(علیه السلام) مى رود و مى گوید: ــ اى على ! ابوبکر تو را مى طلبد ، تو باید براى بیعت با او به مسجد بیایى. پیامبر به من وصیت کرده است که وقتى او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا این که قرآن را به صورت کامل بنویسم .   36 ـ عرضه قرآن:  روز دوم ربیع الاول، پنج شنبه مردم براى خواندن نماز در مسجد جمع شده اند . على(علیه السلام) وارد مسجد مى شود . همه تعجّب مى کنند ، او که قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود . على(علیه السلام) قرآن را نوشته است و به مسجد آورده است . او با صداى بلند با مردم سخن مى گوید: «اى مردم ، من در این مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم ، نگاه کنید ، این قرآنى است که من نوشته ام ، من به تفسیر همه آیه هاى قرآن آگاه هستم چرا که از پیامبر در مورد همه آنها سؤال کرده ام» . عُمَر از جا بلند مى شود و مى گوید: «ما نیاز به قرآن تو نداریم» . وقتى که عُمَر این سخن را مى گوید على(علیه السلام)قرآنى را که نوشته است به خانه خود مى برد. در این قرآن به شان نزول آیات و تفسیر صحیح آن اشاره شده بود. اگر مردم این قرآن را مى پذیرفتند هرگز در فهم کلام خدا دچار انحراف نمى شدند.   37 ـ نقشه تطمیع عباس:  شبِ سوم ربیع الاول، شب جمعه شب فرا میرسد (پنج شنبه شب) ابوبکر و عُمَر با گروهى به خانه عباس مى روند، ابوبکر چنین مى گوید: «بعد از مرگ پیامبر ، مردم مرا به عنوان خلیفه انتخاب کردند و من هم این مقام را قبول کردم، شنیده ام که یک نفر مى خواهد میان مسلمانان اختلاف بیاندازد. اى عبّاس ! چقدر خوب است تو هم مانند بقیّه مردم با من بیعت کنى . اگر تو این کار را انجام دهى، من قول مى دهم که بعد از خود ، تو را به عنوان جانشین معرّفى کنم ». عُمَر چنین مى گوید: «اى عبّاس ، ما نمى خواهیم در میان مسلمانان اختلاف بیفتد ، ما نمى خواهیم کسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگیز بشناسد ». عباس چنین سخن مى گوید: «اگر مردم تو را انتخاب کردند آیا ما بنى هاشم از این مردم نبودیم؟ آیا ما حق رأى دادن نداشتیم ؟ اى ابوبکر! مگر این خلافت ارث پدر توست که به هر کس مى خواهى مى بخشى؟». خلیفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بیرون مى روند . 38 ـ هجوم مقدماتى (شکستن تحصّن) :  روز سوم ربیع الاول، جمعه عدّه اى از یاران واقعى على(علیه السلام) در خانه او جمع شده اند (تحصن)، سلمان ، مقداد ، عمّار ، ابوذر ، در این میان طلحه و زبیر هم هستند. ابوبکر دستور حمله به خانه على(علیه السلام) را مى دهد . عُمَر از جاى خود برمى خیزد و همراه با گروه زیادى به سوى خانه على(علیه السلام)حرکت مى کند . عُمَر با هواداران خود آمده است . درِ خانه به شدّت کوبیده مى شود . عُمَر مى گوید: «اى کسانى که در این خانه هستید هر چه سریع تر بیرون بیایید ، اگر این کار را نکنید این خانه را آتش مى زنم» . فاطمه(علیها السلام) نزد کسانى که در این خانه هستند مى آید و از آنان مى خواهد تا خانه را ترک کنند . مقداد ، سلمان ، عمّار ، ابوذر و همه کسانى که در این خانه هستند بیرون مى روند، و این گونه تحصن در خانه على(علیه السلام) شکسته مى شود. عمر می خواهد وارد خانه شود ، او مى خواهد على(علیه السلام) را به مسجد ببرد ، امّا فاطمه(علیها السلام) اکنون به یارى على(علیه السلام)مى آید . این فریاد بلند فاطمه(علیها السلام) است که در همه جا طنین انداخته است: «اى رسول خدا ، ببین که بعد از تو با ما چه مى کنند!» . صداى فاطمه(علیها السلام) ، آن قدر مظلومانه است که خیلى ها را به گریه مى اندازد ، خیلى از مردمى که همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند . اکنون ، فاطمه(علیها السلام) از خانه بیرون مى آید و به سوى ابوبکر مى رود . زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بیرون می آیند و به دنبال فاطمه(علیها السلام)حرکت مى کنند . فاطمه(علیها السلام) نزد ابوبکر مى رود و به او مى گوید: «اى ابوبکر ، به خدا قسم ، اگر على را به حال خود رها نکنى نفرین خواهم نمود» . ابوبکر ، براى عُمَر پیغام مى فرستد که هر چه زودتر على(علیه السلام) را رها کند . همه مى فهمند تا زمانى که على(علیه السلام) ، فاطمه(علیها السلام)را دارد نمى شود کارى کرد .   39 ـ طلب یارى از مردم: شب 3، 4، 5 ربیع الاول شب فرا می رسد ، هوا تاریک مى شود ، على(علیه السلام)همراه با فاطمه(علیها السلام) ، حسن و حسین(علیهما السلام) از
خانه بیرون مى آیند . آنها درِ خانه یکى از انصار را مى زنند . صاحب خانه با خود مى گوید که این وقت شب کیست که درِ خانه ما را مى زند ؟ او سراسیمه بیرون مى آید ، على(علیه السلام) ، فاطمه(علیها السلام) ، حسن و حسین(علیهما السلام) را مى بیند ، فاطمه(علیها السلام)با او سخن مى گوید: ــ آیا به یاد دارى که تو در غدیر خُمّ با على بیعت کردى ؟ آیا به یاد دارى که پدرم او را به عنوان جانشین و خلیفه خود معیّن کرد ؟ ــ آرى ، اى دختر رسول خدا . پس چرا پیمان خود را شکستى ؟ ــ اگر على ، زودتر از ابوبکر خود را به سقیفه مى رساند ما با او بیعت مى کردیم . ــ آیا مى خواستى على، پیکر پیامبر را به حال خود رها کند و به سقیفه بیاید ؟ او به فکر فرو مى رود و از کارى که کرده است اظهار پشیمانى مى کند . على(علیه السلام)به او مى گوید: «وعده من و تو ، فردا صبح ، کنار مسجد ، در حالى که موهاى سر خود را تراشیده باشى» . او قبول مى کند و قول مى دهد که فردا ، صبح زود آنجا حاضر باشد . اکنون ، على(علیه السلام) ، فاطمه(علیها السلام) ، حسن و حسین(علیهما السلام)به سوى خانه دیگرى مى روند . و همه این سخن ها را با صاحب آن خانه هم مى گویند و او هم قول مى دهد فردا ، صبح زود بیاید . و خانه بعدى .. .و باز هم خانه بعدى ... سیصد و شصت نفر به على(علیه السلام) قول مى دهند که فردا براى یارى او بیایند، همه آنها عهد و پیمان مى بندند که تا پاى جان به میدان بیایند و از حقّ دفاع کنند. على(علیه السلام) به سلمان ، مقداد ، عمّار و ابوذر هم خبر مى دهد که فردا صبح در محلّ وعده حاضر شوند . به غیر از سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، هیچ کس به محل وعده نمى آید.... .
seyedmahdimirdamad-@yaa_hosseinرداماد.mp3
7.26M
🏴با هر نفست آه شرر بار نکش... 🎤سیدمهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام عرشی حضرت زهرا_8.mp3
14.09M
"س" ۸ ✨ بعد از نبی‌اکرم "ص"، جریان وحی قطع نمی‌شود، بلکه حضرت جبرئیل علیه‌السلام، بر حضرت زهرا "س" وارد شده، و تمام برنامه‌ی امامتیِ اهل بیت را تا ظهور امام زمان "عج" ، بر ایشان نازل فرموده است! ✦ بفرموده‌ی امام صادق ؛ تمام این اخبار آینده، که توسط جبرئیل نازل و توسط حضرت زهرا "س" املاء، و توسط امیرالمومنین"ع"؛ انشاء شده است، در کتاب "مصحف" فاطمه "س" آمده، که اکنون در نزد امام زمان علیه‌السلام است! 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محله نیوز
#خطبه_فدکیه قسمت 6 🌻وَ اَشْهَدُ اَنَّ أَبِى مُحَمَّداً صَلَّى ‌اَللَّهُ ‌عَلَيْهِ ‌وَ آلِهِ عَبْدُه
قسمت 7 ✨اِبْتَعَثَهُ اللّهُ اِتْماماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلىٰ اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادِيرِ حَتْمِهِ. فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فى اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلىٰ نِيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلّهِ مَعَ عِرْفانِها. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ✨خداوند او را بر انگيخت تا فرمانش را اتمام، حكمش را امضاء و تقدير حتمی ‏اش را اجرا فرمايد. آن‏گاه رسول خدا امت‌ها را در اديان خود پراكنده ديد؛ و دید كه گرد آتش [شرك خود] می‏چرخند و بت‌ها را می‏پرستند و با وجود معرفت [فطرى]، خدا را انكار مى‌كنند. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🥀🥀🥀 ◾️eitaa.com/yase_nabavii ◾️کانال یاس نبوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محله نیوز
خانه بیرون مى آیند . آنها درِ خانه یکى از انصار را مى زنند . صاحب خانه با خود مى گوید که این وقت شب
هجومِ اصلى در روز «پنجم ربیع الأول» واقع شده است، این روز، روز اندوه و مصیبت دوستداران فاطمه(علیها السلام) مى باشد. در اینجا شرح حوادث این روز را بیان مى کنیم.....
40 ـ آغاز هجوم اصلى عُمَر نزد ابوبکر مى رود و از او اجازه مى گیرد تا براى آوردن على(علیه السلام) اقدام کند . عُمَر همراه با گروهى از طرفداران به سوى خانه على(علیه السلام) به راه مى افتند، وقتى نزدیک خانه على(علیه السلام) مى رسند، فاطمه(علیها السلام)آنان را مى بیند، او سریع درِ خانه را مى بندد. عُمَر جلو مى آید درِ خانه را میزند و فریاد مى زند: «اى على ! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن ، به خدا قسم ، اگر این کار را نکنى، خونِ تو را مى ریزیم و خانه ات را به آتش مى کشیم» . اکنون همه منتظر هستند تا على(علیه السلام) جواب دهد 41 ـ فاطمه(علیها السلام) سخن مى گوید این صداى فاطمه(علیها السلام)است که به گوش مى رسد: «اى گمراهان ! از ما چه مى خواهید ؟» عُمَر خیلى عصبانى مى شود فریاد مى زند: ــ به على بگو از خانه بیرون بیاید، و اگر این کار را نکند من این خانه را آتش مى زنم ! ای عمر ایا مى خواهى این خانه را آتش بزنى ؟ ــ به خدا قسم ، این کار را مى کنم ، زیرا این کار از آن دینى که پدرت آورده است، بهتر است . ــ چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کرده اى ؟ آیا مى خواهى نسل پیامبر را از روى زمین بردارى ؟ ــ اى فاطمه ! ساکت شو ، محمّد مرده است ، دیگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نیست ! ــ بار خدایا ، از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت مى کنم .
42 ـ خشم عُمَر عده اى از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه(علیها السلام) را مى شنوند پشیمان مى شوند ، همه کسانى که صداى فاطمه(علیها السلام)را مى شنوند به گریه مى افتند . عُمَر فریاد مى زند: «بروید هیزم بیاورید»، عدّه اى دارند هیزم مى آورند . چند لحظه مى گذرد تا این که هیزم زیادى در اطراف خانه جمع مى شود . عُمَر شعله آتشى را در دست گرفته، به این سو مى آید . او فریاد مى زند: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .   43 ـ آتش زدن درِ خانه عمر جلو می آید ، شعله آتش را به هیزم مى گذارد ، آتش شعله مى کشد . درِ خانه نیم سوخته مى شود . عُمَر جلو مى آید و لگد محکمى به در مى زند . فاطمه(علیها السلام) بین در و دیوار قرار مى گیرد ، صداى ناله اش بلند مى شود . عُمَر در را فشار مى دهد ، صداى ناله فاطمه(علیها السلام) بلندتر مى شود . میخِ در که از آتش داغ شده است در سینه فاطمه(علیها السلام)فرو مى رود . فریاد فاطمه(علیها السلام) در فضاى مدینه مى پیچد: «بابا ! یا رسول الله ! ببین با دخترت چه مى کنند ».
44 ـ ورود به خانه فاطمه (علیها السلام) به کنار دیوار پناه مى برد . عُمَر و یارانش وارد خانه مى شوند ، خالدبنولید شمشیر را از غلاف بیرون مى کشد و مى خواهد فاطمه(علیها السلام)را به قتل برساند . ناگهان على(علیه السلام) با شمشیرش جلو مى آید . درست است پیامبر على(علیه السلام)را مأمور کرده تا در بلاها صبر کند ، امّا اینجا دیگر جاى صبر نیست . خالد تا برقِ شمشیر على(علیه السلام)را مى بیند شمشیرش را رها مى کند . على(علیه السلام) به سوى عُمَر مى رود، گریبان او را مى گیرد، عُمَر مى خواهد فرار کند. على(علیه السلام) او را محکم به زمین مى زند، مشتى به بینى و گردنِ او مى کوبد. هیچ کس جرأت ندارد برای نجات عُمَر جلو بیاید، همه ترسیده اند.   45 ـ یاد پیمان آسمانى على(علیه السلام)عُمَر را رها مى کند و مى گوید: «اى عُمَر! پیامبر از من پیمان گرفت که در مثل چنین روزى، صبر کنم. اگر وصیّت پیامبر نبود، تو هرگز جرأت نمى کردى وارد این خانه شوى». اگر على(علیه السلام) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدینه حمله خواهند کرد، على(علیه السلام)مى خواهد براى رضایت خدا صبر کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی مانده است...
محله نیوز
8️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی مانده است...
شکستن استخوان پهلو...😭 عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ قَالَ لَمَّا أَنْ قُبِضَ النَّبِي‏....وَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ عُمَرُ إِنْ حَالَتْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ فَاضْرِبْهَا فَأَلْجَأَهَا قُنْفُذٌ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى عِضَادَةِ بَابِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا...» از جناب سلمان محمدی نقل شده است: عمر (به قنفذ)پيغام فرستاد كه اگر فاطمه بين تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‏ اش كشانيد و در را فشار داد به طورى كه استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد...😭😭 📚کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج2، ص588