eitaa logo
محله نیوز
799 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
56 فایل
به کانال (محله ۱۵خرداد قم) خوش اومدین اینجا میخاهیم از محله های شهرک جهاد، شهرک محلاتی، شهرک شهدا، دروازه ری،آتش نشانی،نوبهار باخبر بشیم.‌ آیدی ادمین کانال جهت ارتباط و ارسال مطالب و اخبار شما 👇👇👇 @ResaneNewz کانال: https://eitaa.com/mahalle_newz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛بسیار مهم حتما ببینید و تا میتونید منتشر کنید... 👆👆📛📛🙏🙏🌹
بقرهآیه85استادرنجبرموزیک.mp3
3.25M
آیه ۸۵ استاد رنجبر بسیار شنیدنی ودلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭مجلسِ روضه ی امام حسین علیه السلام تشریف بیارین با نیت وارد شوید 🤲 الهی حاجت بگیرین
محله نیوز
📛بسیار مهم حتما ببینید و تا میتونید منتشر کنید... 👆👆📛📛🙏🙏🌹
‼️چگونه تهدید کرونا را تبدیل به فرصت کنیم؟ ⤵️استاد قرائتی: یکی از فلسفه مشکلات فردی و اجتماعی یاد خدا است. هرچند باید تمام توان مادی و معنوی خود را در راستای ریشه‌کنی این بیماری به کار بگیریم، اما باید گفت رشد و پیشرفت در سختی‌ها حاصل می‌شود؛ لذا می‌توان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد. اکنون فرصتی ایجاد شده تا تعامل‌مان با خانواده را مستحکم و به امورات آنها رسیدگی کنیم. اگر اهل کار باشیم، همیشه کار هست. مطالعه کتاب، افزایش توانمندی خود و خانواده و انتقال تجربیات از کارهایی است که می‌توان انجام داد.
❌عبرت بگیریم قبل از آنکه تجربه کنیم! 📌همه ی ما مسئولیم❗️
شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد 💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن 🌸🌸🌸🌸🌸
🔹قصّه حضرت موسی علیه السلام🔹 👇
👈تولد موسى عليه السلام و امدادهاى غيبى در نگهدارى او 🌴هنگام ولادت موسى عليه السلام هرچه نزديكتر مى شد، مادر موسى عليه السلام نگران ترمى گرديد، و همواره در اين فكر بود كه چگونه پسرش را از دست جلادان فرعون حفظ كند. 🌴امداد و لطف الهى موجب شد كه آثار حمل در يوكابد مادر موسى عليه السلام چنان آشكار نباشد، از سوى ديگر يوكابد با قابله اى دوست بود، و آن قابله به خاطر دوستى، حمل مادر موسى عليه السلام را گزارش نمى داد. 🌴لحظات تولد موسى عليه السلام فرا رسيد، مادر موسى عليه السلام به دنبال دوست قابله اش فرستاد و از او استمداد نمود، قابله آمد و مادر موسى عليه السلام را يارى نمود، موسى عليه السلام در مخفيگاه دور از ديد مردم، متولد شد، در اين هنگام نور مخصوصى از چهره موسى عليه السلام درخشيد كه بدن قابله به لرزه افتاد، همان دم محبت موسى در قلب قابله جاى گرفت. 🌴قابله به مادر موسى گفت: 🌴من تصميم گرفته بودم تولد موسى عليه السلام را به مأموران خبر دهم (و جايزه ام را بگيرم) ولى محبت اين نوزاد به قدرى بر قلبم چيره شد كه حتى حاضر نيستم مويى از او كم شود. 🌴قابله از خانه مادر موسى عليه السلام بيرون آمد، بعضى از جاسوسان حكومت، او را ديدند، تصميم گرفتند به خانه مادر موسى وارد گردند، خواهر موسى ماجرا را به يوكابد گفت؛ يوكابد دستپاچه شد كه چه كند، در اين ميان از شدت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد را به پارچه اى پيچيد و به تنور انداخت. 🌴مأمورين وارد خانه شدند و در آن جا جز تنور آتش نديدند، تحقيقات از مادر موسى عليه السلام شروع شد، به او گفتند: قابله در اين جا چه مى كند؟ 🌴يوكابد گفت: او دوست من است و به عنوان ديدار به اينجا آمده بود. مأمورين مأيوس شده و از خانه خارج شدند. 🌴مادر هنگامى كه حال عادى خود را باز يافت به دخترش گفت: نوزاد كجاست؟ دختر گفت: اطلاع ندارم. در اين لحظه صداى گريه نوزاد از درون تنور بلند شد، مادر به سوى تنور رفت و ديد خداوند آتش را براى موسى خنك و گوارا كرده است، نوزادش را با كمال سلامتى از درون تنور بيرون آورد. 🌴ولى باز مادر نگران بود، چرا كه يك بار صداى گريه نوزاد كافى بود كه جاسوسان را متوجه سازد، متوجه خدا شد و از خدا خواست راه چارهاى پيش روى او بگشايد. 🌴خداوند با الهام خود به مادر موسى، او را از نگرانى حفظ كرد،در اين مورد از زبان قرآن چنين مى خوانيم: 🍃وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ🍃 ✨ما به مادر موسى الهام كرديم كه: او را شير بده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا(نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مى گردانيم، و او را از رسولان قرار مى دهيم.(سوره قصص/ آيه 7)✨ 🌴و از امدادهاى غيبى ديگر اين كه يوكابد سه ماه مخفيانه به موسى عليه السلام شير داد، در اين مدت هيچگاه موسى گريه نكرد و حركتى كه موجب باخبر شدن جاسوسان شود از خود نشان نداد. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6037242112724961008.mp3
7.64M
تو که باشی دلم دیگ نمیلرزه همین گریه به لبخند تو می ارزه حسین جانم ... 🍃🍂 ▪️ السلام علی الحسین 🍃 دعا 💔
پیروی از رژیم بادمجان گزینه‌ای است که به کنترل سطح قند در افراد مبتلا به دیابت نوع ۲ مرتبط با اضافه وزن کمک می‌کند. بادمجان منبع مهمی از فیبر، آنتی اکسیدان‌ها، ویتامین‌ها و مواد معدنی و در مقابل حاوی مقدار زیادی کربوهیدرات نیست. محققان همچنین توصیه کرده اند که این افراد آب بادمجان را مصرف کنند؛ زیرا این امر روند حرکت غذا در روده را افزایش داده و بدن را از سموم و باقی مانده‌های مضر پاک می‌کند. برای تهیه این آب باید دو بادمجان را کاملا قطعه قطعه کرده واین قطعات را در قابلمه حاوی آب روی آتش قرار دهید تا جوش بیاید. پس از آن، اجازه دهید به مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه روی حرارت کم باقی بماند. آب را خالی کنید و بگذارید تا خنک شود. روزانه یک فنجان از آن را به مدت ۷ روز مصرف کنید. البته بهتر است قبل از این کار با پزشک مشورت کنید؛ رعایت رژیم غذایی سالم و ورزش منظم مهم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا ما برای داشتن "دست های تو" ریسمان نبسته ایم، "دل بسته ایم" همین که "حال دلمان" خوب باشد برایمان کافیست... شبتون در پناه حق تعالی 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون 📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿. صبحتان حسینی
☘️💛☘️اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ. 🍃💔🍃بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی‌اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
‌ امام علی ع می فرمایند: خوشا به حال انان که از دنیای حرام چشم پوشیدند و دل به اخرت بستند. نهج البلاغه،حکمت۱۰۴📚
014.mp3
1.06M
تلاوت صفحه14 استاد پرهیزکار
موضوع صفحه14