حاجیان جمع اند دور هم همہ
پس ڪجا رفتہ #حسـین فاطمہ
حاجـیان رفتند یڪ سر در منا
پس چرا او رفتہ سوے #ڪربـلا
او بجاے موے سر ، سـر مےدهد
#قاسم و #عباس و #اڪبر مےدهد
سعے حـج او صفا با خنجر اسٺ
مروه اش قبر #علـے_اصغر اسٺ
#لڪلبيڪحسیــنع
#هرڪہداردهوسڪرببلابسمالله
#عرفه
دوباره #جمعه و...😭😭😭
این #جمعه اما🖤
زمین #کربلا احساس دارد
#علی و #قاسم و #عباس دارد
امان از ظهر پس فردا که اینجا
به دامان سوز و اشک یاس دارد
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
🏴🏴🏴
⚫️eitaa.com/yase_nabavii
#باماهمراه_باشید
#حکایت
▪️📚راوی این داستان #لبابه همسر حضرت #عباس علیه السلام است.
وقتی همسرم عباس با لبخند از سخت گیری های مادرش در تربیت فرزندان می گفت و می گفت که مادرش نخستین مربی شمشیر زنی و تیراندازی او و برادرانش بوده نمی توانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بی نقص لطافت و زنانگی نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد . همواره صحبت های از این دست را ترفندی از جانب همسرم می دانستم که شاید می خواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد .
امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم . وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیه(حضرت ام البنین) هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد :
هنوز هم شمشیر می بنده؟!
شمشیر ؟؟؟! نه!
پس برادرش درست می گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.
یعنی می گوئید مادر همسرم جنگیدن می داند ؟!
از حیرت ؛ سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند. یکی از آنها به عذر خواهی از خنده بی اختیار و بی مقدمه شان ؛ روی مرا بوسید و گفت : شما دختران شهر چه قدر ساده اید ؟! قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه (به بازی گیرنده نیزه ها) است و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند.
فاطمه(حضرت ام البنین) در شمشیر زنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند . بعد در حالی که می خندید ادامه داد : هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت.
به خواستگاران جسور و نام آور سایر قبایل هم جواب رد می داد . وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی ؟!
می گفت : #مردی نمی بینم. اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم .
من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم گویی یکباره از یاد بردم که این بخش ناشنیده ای از زندگی مادر همسرم است لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛ بگویید آخر چه شد ؟!
خب معلوم است آخرش چه شد . وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمومنین علی علیه السلام به خواستگاری فاطمه آمد ؛ او از فرط شادمانی و رضایت ؛ گریست و گفت : خدا را سپاس من به مرد راضی بودم ولی او #مرد_مردان را نصیب من کرد.
📚بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه) به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
🌹▪️سالروز شهادت حضرت ام البنین سلام الله علیها بر شما تسلیت باد
🥀🥀🥀
◾️eitaa.com/yase_nabavii
◾️کانال یاس نبوی