eitaa logo
244 دنبال‌کننده
230 عکس
20 ویدیو
4 فایل
مدرس حوزه و دانشگاه؛ نویسنده، پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ ارتباط با نویسنده سید جواد محمدزاده: @seyedjmdz
مشاهده در ایتا
دانلود
💥آیا وقت آن نرسیده است؟! «نهضت » 📌این یک خبر نبود ((صف طولانی مردم برای خرید طلا در ۱۳ صفر)) یک بود. حضور مردم در صف های طولانی برای خرید طلا به بهانه خوش یمن بودن آن در 13 ماه صفر در بازار؛ یک قیام بود. 🔗آتشفشان تبلیغ این روزها از گدازه های زمین فضای مجازی می خروشد و ذهن و فکر انسان هارا می تراشد و رفتار اجتماعی از آن می سازد! 🖇منبر و کلاس و وعظ و خطابه یک اصل ازلی و ابدی است که میثاق تبلیغ است و هیچگاه کهنه نمی شود. ولی با ابزار نو و اژدهای هفت سر فضای مجازی باید چه کنیم؟ با این سیل چند دهقان فداکار ساخته ایم؟ 🧷نهضت سواد آموزی را یادتان هست که چگونه همه را خواندن و نوشتن آموخت. حالا در این چهاردیواری گوشی و تبلت و رایانه؛ میلیون ها جوان و مرد و زن به دام افتاده اند! به اندازه قوت بخور و نمیر؛ کنار خانواده می نشینند و بعد دوباره همانند زندان زاویراه سنگ می شکنند! کانال باز می کنند! فیلم دانلود می کنند! چت می کنند! فکر می سازند! رفتار می بافند! لازم است. مبلغ در این فضا نیاز است. ✍سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
اربعینی و یک کلمه چه غوغایی برپا شده است! صدای هل من ناصر ینصرنی حسین بن علی به گوش می رسد! زینب کبری بالای تلّ به نظاره نشسته ایستاده! زمین تاب این همه عاشقی را ندارد! خورشید می تابد! گرمای خود را به اوج رسانده! آغوش گرم باز کرده! جبرئیل امین نازل شد؛ فاخلغ نعلیک را فریاد می زند! چه غوغایی برپا شده است! یعنی حرکت و توقف ممنوع است. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را از همان خُطوه اول و گام نخست ملائکه می نویسند! بال پهن می کنند. آسمان را ریسه و چراغانی می سازند. برای حرکت من و تو!!! زیارت برگردان همان کلمه توقف_ممنوع است. اربعین یعنی بلند شوید و حرکت کنید. راه بروید. زن و مرد و بچه ها را بیاورید. اربعین یعنی ؛حرکت از امام تا امام! کعبه تا کعبه! حرم تا حرم! نجف تا کربلا! اربعین یعنی حرکت از علم به عشق! از باب العلم امیر المومنین علی علیه السلام تا سید الشهدا حسین بن علی علیه السلام! از محراب عبادت ابوتراب تا دشت خونین و سر جدا نینوا! از چکاچک شمشیر صفین و نهروان تا اسارت آل الله! سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
💠مسموم یک قطره کوچک سم به تنهایی می تواند یک گردان را مسموم کند! یک ته مانده کپکی از غذای؛ برای کشاندن چند خانواده به بیمارستان و مسمومیت کافی است! مسموم!!! 🔸یک حرف مسموم می تواند؛مهر باطلی بر نماز بنشاند! 🔹یک کلمه مسموم؛ چنان گسلی بین زن و شوهر می نشاند که تنها سه طلاقه می تواند مرهمی بر قلب شکسته آنان باشد! ▪تنها یک جمله مسوم؛ دست قاضی را در لابلای پرونده می تواند به حکم اعدام سرازیر کند! 🔸تنها یک نگاه مسموم؛ می تواند؛ دل دخترکی را برباید و سالها او را کنج خانه به اسارت بکشاند! 🔹تنها یک رفاقت مسوم؛ می تواند کارخانه ای را به ورشکستگی برساند و با سر سقوط کند! 🔺انسانهای مسموم کم نیستند! 🔻حرفهای مسموم بی نهایت می تواند باشد! 🟢دلیلش شاید همان حب دنیا و جاه و مال و شهوت طلبی ها باشد! هر چه هست مسموم است. ✅زلالی را باید جُست. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad/1364
🔹سوزن و جوالدوز «تحلیل بر منابر » ✍سید جواد محمدزاده 📌عصر تکنولوژی و فضای مجازی با همه هیمنه و شیفتگی خود، هنوز به پله اول منبر نرسیده است. در این چکاچک غول مدرنیته؛ جایگاه معتبر و مقدس منبر با همان سنت خود در میان مردم، می درخشد و انسان می سازد و جریان راه می اندازد. در این سالها فراز و فرود کم نبوده است! گاهی پای منبرها غلغله و جای سوزن انداختن نیست! و گاهی در خلوتی پایین منبر، سکوت حکفرما بوده است! یک سوزن برداشتم برای خودم تا چند نکته در باب منبر عرض کنم. نکته اول: مسائل کلی معاد، قیامت، گناه، عالم قبر، عدالت، نهج البلاغه، اعجاز قرآن، و هزاران موضوع دیگر که در بهترین حالت از کلیات و مسائل کلان است که صد جلد سخن است. تلسکوپ باید برداشت و موضوع هایی با ابعاد آسمان و زمین را بشکافیم و لقمه لقمه در جان مخاطب بنشانیم. نکته دوم: مخاطب شناسی منبر در محیط بانوان که سرشار از احساس و عواطف هستند با مجلس مردانه متفاوت است. هیات جوانان که شور و حماسه می آفرینند با جلسه دختران آسمان تا زمین فرق دارد. منبر مجلس ختم با مجلس عزا، منبر مدرسه و اداره با مسجد و حسینیه، منبر مسقف یا در محیط باز متفاوت است. شاقول مخاطب شناسی از مهمترین ارکان منبر است. نکته سوم: احساس یا عقل منبر با دو رکن عاطفه و عقل بالا می آید. کلاس درس را نمی توان روی منبر چیدمان کرد. سخنرانی با سایه عقل و استدلال های عمیق فلسفی اگر با روح و جان و احساس مخاطب آغشته نشود؛ ره به جایی نمی برد. نکته چهارم: فراز و فرود یکنواختی در زندگی یا رانندگی عاقبتی جز خواب آلودگی یا آشفتگی ندارد. تغییر لحن و کشاندن افکار به زنجیره صعود و پراندن حواس ها از چالش های یک منبر استاندارد است. نکته پنجم: منبر برای خراب کردن؛ افکار پریشان، دیوار حجاب، رفتار کج و معوج است. منبر برای ساختن؛ مسیر سیر و سلوک، بلند شدن و حرکت، بخشیدن، زندگی امید بخش، است. منبری که جملاتی را کنار هم بگذارد و پاراگراف بسازد و خانه ای را خراب یا آباد نسازد از دایره خارج است. نکته ششم: همراه سازی سخنران وقتی بالای منبر می نشیند؛ متکلم وحده است و تک و تنها سخن می راند و مستمع فقط شنونده است. منبری برای اینکه همه را با خود همراه سازد و ومسیر را تنها نرود، باید با فنون سخنرانی همه پامنبری ها را با خود قدم به قدم همراه سازد. نکته هفتم: پاورقی فرصت محدود در منبر به تنهایی قادر به پاسخ و حل مسئله مستمعمین نیست لذا ارجاع و معرفی چند کتاب در سخنرانی یک پاورقی مناسب برای شوق آفرینی و ایجاد پیوست است. نکته هشتم: اضلاع گاهی منبر بدون گوشه است. داشتن چند ضلع تاریخی، قرآنی، روایی، تمثیل، مسائل روز و جهان می تواند اضلاع خوبی برای یک منبر باشد https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
مهر ماه بوی ماه مهر همه جا را گرفته است و خانواده ها مشغول خرید، کیف و کفش و لوازم التحریر دانش آموزان خود هستند. در این سال ها و دهه ها نظام آموزشی مدارس؛ چه تغییر و رشدی کرده است؟ مشق و نوشتن ده بار از درس تصمیم کبری؛ برداشته شده است! دغدغه معیشت معلمان؛ تر و تازه باقی مانده است! کتاب ها با ویرایش جدید، چند درس و تصویر را به خود اضافه کرده اند! دانش آموز که بهترین فصل زندگی خود را می گذراند این روزها در یک چرخه به گِل نشسته این مدل آموزشی، می آید و می رود. معلم که خود از نخبگان جامعه است با چال کردن خلاقیت خود در بیرون مدرسه به یک رباط شباهت پیدا کرده است. سند تحول آموزش و پرورش نیز همچنان در سند بودن خود ایستاده است و قدم از قدم برنداشته است. البته گاه گاهی همایش و نشست و مجلس از سند سخن می رانند و زینت می باشد. امروزه نظام آموزش و پرورش با نزول حضرت هوش مصنوعی و فضای مجازی؛ هزاران سال نوری با هم فاصله دارند! بوی ماه مهر وزیدن گرفته و داغ چند ساله ما تازه گشت. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
ترفند 📌انبوهی از تجربه های ما در زندگی؛ مهارت ترفندها است. 🔹صداقت و درست کرداری نیاز به هیچ ترفندی ندارد و هر آنچه هست؛ هست و تمام. اینکه ما در شب و روز به ترفندها نیاز پیدا می کنیم و آن ها را بکار می بندیم چند دلیل بیش ندارد: 🔻اول: ساختار انسانی را استحاله کرده ایم و به مکرها و حیله ها آغشته ساخته ایم و برای برون رفت از آن ها نیاز به ترفند ها داریم. 🔻دوم: در مسیر رسیدن به قله ابرحیله ها می خواهیم قرار بگیریم که سخت محتاج جابجایی کوه ترفند ها هستیم! 🔻سوم: عالم را با دو چشم سر می بینمیم و بدون تزویر، راه به جایی نخواهیم داشت لذا دست به دامان جناب ترفند می شویم برای نجات از این سرگردانی و آشوب ها! 🔻چهارم: ترفند مترادف ترفند: تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر، سخن بیهوده، محال سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
وَمَا مُحَمَّدٌ ای محمد خوش آمدی! بر چشم و جان قدم بگذار که چشم انتظار تو بودیم. خورشید از شدت عشق به تو؛ تب کرد و در آتش نور تو روز شد! ماه قهر کرد و شب ها در آسمان سُو سُو می کند به امید انتظار تو! زمین پاهای خود را قطع کرد و ایستاد! آدم و حوا برای آمدن تو، هبوط کرده اند! نوح گریبان چاک داد و به دریا زد! کشتی ساخت! ابراهیم گفت که تو می آییی! ولی از ناباوری مردم به آتش گریخت تا در گلستان نشانی از تو بیابد! موسی نیل را شکافت تا شاید تو را در زیر دریا پیدا کند! عیسی تاب نیاورد و به آسمان خودش را رساند! یونس مامور شد تا دل نهنگ تو را جستجو کند! راستی با ابرهه و آن فیل ها چه کردی؟! خاطرتان هست؟! ای محمد خوش آمدی! تولدت مبارک! حال و روز تو را نمی دانیم. کمی در کتاب خدا و گاهی در تاریخ چیزهایی از تو شنیده ایم. دوست داشتیم روی ماهت را ببینیم. صدایت را بشنویم. یک استکان چای با شما بنوشیم. اگر شد یک سفر حج با شما می رفتیم و رمی جمره می کردیم. حال روز ما چندان تعریفی ندارد. روز را شب و شب را روز می کنیم تا پیری و بازنشتگی و حرف های خاله زنکی هایمان کامل شود! هنوز عقل خیلی از مردم به چشم هایشان است! ای محمد خوش آمدی! انسان ها همان چند دسته ای هستند که گفتید: یا گوشه ای خزیده اند و یواشکی پول و درهم و سکه انبار می کنند و خوشحال از فتح ثروت ها می دانند! یا سجاده و دلقی پهن کرده اند و سبوح و قدوس می خوانند تا آسمان بشکافد و غول چراغ جادو ظاهر شود؟! یا چهار دیواری برای خود ساخته اند که اختیارش با خودشان باشد و آهسته می روند و می آیند تا دنیای آنان ترک برندارد! یا کدو زیاد خورده اند و عقل کل شده اند و هر چه آیه و روایت می خوانی به گوششان نمی رود که نمی رود! آن انسانهایی که تو درست کرده ای هم بی شمار هستند. همانی که نیمه شب بر سجاده می نشینند و روز عبای خدمت بر تن می کنند و نفاق و دورویی را زیر پاهای خود له می کنند. صداقت را بر پیشانی او نقش بسته و هزاران ترفند را را بلد نیست. ای محمد خوش آمدی! ✍️سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
گدایی شیک این روزها اگر گذر شما به خیابان افتاده باشد، شاهد گدایی مدرن هستید. چند جوان گوشه ای از خیابان بساط خوانندگی پهن کرده اند و با یک میکروفون ساده در حال خواندن هستند. مردم هم خیلی مجلسی و شیک پول کلانی هم دم پای این خواننده ها می ریزند! اینکه جناب گدا با اشکال و قیافه کج و معوج دیگر توان بیرون کشاندن پول از جیب مردم را ندارد و گول فیلم بازی کردن را نمی خورند؛ یک قدم رو به جلو است. تمدن غربی دست تک تک سبک های زندگی را گرفته و خانه به خانه و محله به محله و شهر به شهر آمده است و در رفتارها و کنش ها در حال تغییر است. شناخت مبانی اسلامی در کنار آشنایی با غرب، راه برون رفت از مسائل فرهنگی است سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از سفینه
💠 بُت سومین نوشتار ویژه نامه نگین آفرینش حضرت محمد (ص) کاهن اعظم آمن هوتپ، بُتی را تراشیده و به حراج گذاشته است. چنگیز خان مغول، نمایشگاه بُت های سخنگو راه انداخته است. کانت و هگل و مارکس، بُت های سه بعدی متحرک ساخته اند. ادیسون و گراهام‌بل و داوینچی، بُت های رنگارنگ به بازار فرستاده اند. حراجی شده است. بت آورده اند. بُت هبل، بئت یعوق، بُت لات و عزی! فرعون نمرده است، زنده است! سامری همچنان با گوساله خود؛ بُت فروشی می کند. ابوسفیان و ابولهب؛ نعره می زنندو می تازندو بُت می فروشند. محمد آمد. پیامبر آمد. محمد پیام آورده است. بُت پرستی؛ مدرن شده است! با آسانسور در افکار می نشیند! از پله برقی آدمها بالا می رود! پسرک جوان، ازدواج نمی کند، می گوید؛ با کدام پول؟ با کدام سرمایه؟ دخترک جوان, بله را نمی گوید! می گوید؛ با کدام خانه؟ با کدام مهریه؟ با کدام ماشین به او بله بگویم؟! بُت پرست شده ایم و به پول و خانه و ماشین و سرمایه هویت بخشیده ایم و خدا را در اعماق زمین افکار دفن کرده ایم. بُت پرستی من و شما مبارک باد. کاسب که روزگاری حبیب خدا بود و دست در دست خدا می گذاشت، برای جلب یک عدد مشتری لنگ و لوک، به هزار دروغ متوسل می شود تا کالای بنجل خود را به قیمت گزاف بفروشد و روزی بدست بیاورد! بُت پرست شده ایم و روزی دهنده را مشتری پنداشته ایم و خدا را در پستوی مغازه خود چهار قفله کرده ایم. بُت پرستی من و شما مبارک باد. پرسیده ایم؛ این کار برای من چه سود دارد؟ چه فایده دارد؟ کمک به فقیر کنم چه سودی نصیب من می شود؟ خانه مستمندی را بسازم چه مبلغی به حسابم واریز می شود؟ شام و ناهاری به نیازمندان بدهم چه فایده ای برای آینده من دارد؟ بُت پرست شده ایم و در کوچه و بازار فریاد می زنیم که خدا نمی بیند و کار نیک به دستش نمی رسد! بُت پرستی من و تو مبارک باد. ستون فقرات را تا کمر خم می کنیم. زبان را چرب و نرم می کنیم. چاه چاپلوسی را پر از کلمات و وصف های ریز و درشت نثار رئیس و بالا دست می کنیم تا یک وام و اضافه حقوق و کار نصیب ما شود. بُت پرست شده ایم و آدمیان را از مرز انسان به خدایی رسانده ایم. بُت پرستی من و تو مبارک باد. اشک می ریزیم، ناله می کنیم، فریاد می زنیم، غصه می خوریم، برای فردای نیامده!! برای آینده ندیده! برای روزهای نرسیده! بُت پرست شده ایم و خدا را در زیر چرخ های افکار ناامیدانه له کرده‌ ایم. بُت پرستی من و تو مبارک باد. فرزند به دنیا نمی آوریم. همه اقوام و عشیره و استاد و رسانه ها؛ کنار هم جمع می شوند تا یک زوج؛ یک عدد فرزند به بار بنشاند. پدر و مادر با صدای بلند می گویند؛ که گفته آنکه دندان دهد نان دهد!! بُت پرست شده ایم و خالق را خالق نمی دانیم. بُت پرستی من و تو مبارک باد. بُت پرستی من و تو مبارک باد. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از سفینه
💠صعود! نوشتار دوم ویژه نامه نگین آفرینش حضرت محمد (ص) بلال حبشی به قله اورست صعود کرد! سلمان فارسی به قله هیمالیا صعود کرد! میثم تمار به قله دماوند صعود کرد! اویس قرنی به قله دنا صعود کرد! مطهری و بهشتی به جام باشگاه های جهان صعود کردند! بالا رفتن از یک کوه، یک قله، یک تله از خاک؛ صعود نیست! سقوط است اگر از قله انسانیت بالا نرفته باشید و در دامنه زمینگیر گشته باشید. رفتن به دانشگاه و نشستن پشت میز و مدرک دکتری کسب کردن؛ صعود نیست! سقوط است اگر نتوانی الفبای مسئولیت پذیری و دردمندی انسان را بیاموزید و کشف کنید. لباس عروس به تن کردن و دست شاه داماد را گرفتن و به خانه بخت رفتن؛ صعود نیست! سقوط است اگر زندگی مرد کنار زن؛ آنان را به عرش الهی نزدیکتر نسازد و در همان فرش میخکوب شهوت کند. جرینگ جرینگ سکه ها و شمارش دلار و برج و باروت و ثروت؛ صعود نیست! سقوط است اگر نتوانی افسار پول و مال را به دست بگیرید و این اسب سرکش را رام کنید. کسب مدال طلای المپیک و تشویق یک ملت؛ صعود نیست! سقوط است اگر نتوانید بینی شیطان رجیم را در روی تشک به خاک بمالید و دست یک یتیم و مستمند را بگیرید. زیارت مکه و طواف و رمی جمره و غار حراء رفتن؛ صعود نیست! سقوط است اگر دل حرم اغیار باشد و اسباب و اثاثیه خدا در میان کوچه و خیابان پهن باشد. صعود؛ بالا رفتن از فریب نیست! صعود؛ زیرکی در گرفتن پست نیست! صعود؛ کلاه بر سر عقل گذاشتن نیست! صعود؛ نشستن و حذف یکی یکی از بازیکنان نیست! صعود؛ رشوه دادن و کار راه انداختن نیست! صعود؛ نان بریدن نیست! صعود؛ همان سقوط است. سقوط از من خودخواهی سقوط از نادانی به آگاهی سقوط از جهل به دانایی سقوط از من به ما سقوط از دره گناه به اقیانوس طهارت سقوط از کویر سنگدلی به دشت محبت سقوط از فرش به عرش سقوط از مرد یا زن به خانواده صعود؛ همان سقوط است. محمد آمد! پیامبر آمد! صعود آورد! انسان برای صعود به قله انسانیت و از آنجا به آسمان توحید الهی به توسل و توکل و تعقل و تلاش نیاز دارد. 🌼سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از سفینه
دغدغه! نوشتار اول ویژه نامه نگین آفرینش حضرت محمد (ص) آب؟ نان؟ شکم و شهوت؟ لباس و تاج و تخت؟ مبل و سیستم و ماشین؟ سفر و عشق و لب ساحل؟ جنگ و خون و کشتن؟ خانه و ویلا و باغ و مزرعه؟ اسب و بیلیارد و استخر؟ دغدغه انسان چیست؟ دغدغه من و تو؛ کدام است؟ دغدغه در کدام طبقه از افکار ما زندگی می کند؟ انسان با دو گِرم دغدغه، طلا می شود نه با هشتاد کیلو وزن! تفاوت ها در کت و شلوار همرنگ نیست! تفاوت در لباس دغدغه آدمیان است. کباب باشد یا چنجه، آش باشد یا نان خشکیده! چه فرقی می کند, وقتی انسان عاری از دغدغه باشد. سنگ با چوب چه فرقی می کند! کاسه مغز آدم با کاسه بشقاب بلورین چه فرقی می کند اگر سلولهای خاکستری نجوشد و نخروشد و نتراشد و نهراسد و نکوبد و نخواهد! پیام آمد! پیامبر آمد! محمد فرستاده الهی فرود آمد! ؛ بانگ برافراشت! فریاد زد! آی انسان! برایتان دغدغه آورده ام! دغدغه انسانیت دغدغه علم دغدغه سلامت دغدغه امنیت دغدغه رشد دوست دغدغه باز کردن گره از مشکل همسایه دغدغه خالی بودن یخچال پسرک همکلاسی دغدغه ظلم ستیزی دغدغه بی خانمانی آن مرد سیاهپوست آفریقایی دغدغه آوار شدن خانه بر روی مردمان قاره اروپا دغدغه شلیک گلوله رژیم سفاک اسرائیل دغدغه جهیزیه دخترک دانشجو دغدغه درس نخواندن بچه های خیابان بهشت دغدغه ظهور دغدغه دین اسلام ناب محمدی دغدغه تربیت دینی دغدغه عشق و محبت دغدغه نماز شب و اشک و مناجات دغدغه تلاش و کار و تولید دغدغه شهادت و سر سپردن در راه امام پیام آمد! پیامبر آمد! محمد فرستاده الهی فرود آمد! ✍️سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad الله علیه و آله و سلم
فالوور 💢تحلیلی بر بیشترین فالوورها در اینستاگرام 📌اینستاگرام با میلیاردها کاربر فعال، در بروز احساسات و هیجانات، سبک زندگی، ابزار خریدو فروش معاملات و خبررسانی سریع و گسترده و هزاران قابلیت دیگر به یک پلتفرم مهم تبدیل شده است. 🔹بیشترین فالوورها در جهان: 1.کریستیانو رونالدو/۶۲۹ میلیون/فوتبالیست 2..سلینا گومز/ ۴۲۹ میلیون/ خواننده 3. دواین جانسون/ ۳۹۷ میلیون/ بازیگر 🔸در ایران نیز بیشترین فالوورها: 1.حسن ریوندی/ 19.6 میلیون/ کمدین 2.مهناز افشار/ 18.3 میلیون/ بازیگر 3.علی دایی/ 12.4 میلیون/ فوتبالیست 💠تیپ شخصیتی فوتبالیست ها، خواننده ها، بازیگران در صدر هستند. حدیث مفصل از این مجمل را نوشتم ولی پاک کردم تا دوباره من و تو باهم بنویسیم و با نگاه هم تحلیل کنیم. ✍️سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
ایدئولوژی جنگ ✍ سید جواد محمدزاده در زیر بمباران وحشیانه؛ ایدئولوژی رژیم خون ریز اسرائیل پنهان مانده است! خبرگزاری ها، رسانه ها، گزارشگرها، نویسندگان، کاریکاتوریست ها، یکصدا و هماهنگ به جنگ با جسم و کشتن و انهدام یک تانک و قتل عام کودکان مظلوم در غزه و لبنان می پردازند. عدم اکران از ایدئولوژی در افکار جامعه، اجازه باز آفرینی را به غاصبان بیش از تانک و موشک می دهد. استاد شهید مطهری در لابلای اصول فلسفه و روش رئالیسم و در کنار کتاب داستان راستان به جهان بینی و ایدئولوژی بطور مفصل پرداخت و می دانست که تفکر و اندیشه مهم تر از جابجایی کوه ابوقبیس است. دانش آموز را با ناظم و مدیر سر کلاس دست به سینه می نشانیم! دانشجو را با آیین نامه ها و مقررات در دانشکده ها به مقاله و پایان نامه سنجاق می کنیم! طلبه ها را در گرد حوض آب حوزه علمیه به مباحثه و گعده طلبگی رهنمون می سازیم! که اگر ایدئولوژی آن را هر روز آچارکشی کنیم و پای جهان نگری اندیشه قدری آب حیات برسانیم، چرخ نیلوفری به زیر خواهد آمد. أَكْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ خَصْلَتَيْنِ اَلتَّفَكُّرَ أفضَلُ العِبادَةِ ، إدمانُ التَّفكُّرِ في اللّه ِ ليسَ العِبادَةُ كثرَةَ الصلاةِ و الصومِ ؛ إنّما العِبادَةُ التَّفكُّرُ في أمرِ اللّه ِ فِكرَةُ ساعَةٍ ، خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنةٍ . تَفكُّرُ ساعَةٍ ، خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ ؟ قالَ : نَعَم . https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
اتاق عمل امروز بعد از مدتها برای دیدن دوست عزیزم جناب دکتر به بیمارستان رفتم. هنوز یک استکان چای نخورده بودم که سر از اتاق عمل درآوردم. عمل جراحی برای برداشتتن یک کیست در بدنم خیلی طول نکشید ولی تمام حس و حال یک عمل جراحی را به من منتقل کرد. از صمیم قلب دعا می کنم که سلامت باشید سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از جبارنامه
🔻خاطره ای تکان دهنده از استاد شفیعی کدکنی ✍نزدیکی‌های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... (استادکدکنی حالا خودش هم گریه می کند و تعریف میکند...) پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می‌گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی‌گذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی‌دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه‌های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما..... 😔 حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه‌های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان.... پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می‌فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه‌ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی‌دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می‌دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می‌زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می‌دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می‌دانستی؟! گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می‌گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...!! 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh