📩نامه هایی به دخترم
🔸نامه اول؛ سکوت
دختر عزیزم سلام.
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم.
نمی دانم از تو دورم یا به تو نزدیکم؟!
آن حیاط و خانه ها درندشت و باغ های روستایی، جای خودش را به دو وجب جا در آپارتمان داده است. جغرافیای خانه خیلی کوچکتر شده است ولی من از تو بیشتر دور شده ام!
فضای باغ و بوستان ما، هی هی بزها و صدای زنگوله های گاو مشهدی حسین و شیحه اسب عموعلی جای خودش را به تصاویر سه بعدی و فضای مجازی داده است و من از تو بیشتر دور شده ام!
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم.
دختر گلم
روزهایی بود که از عطر بهار نارنج و طعم سیب ترش کوهی، سرمست می شدم و همه قرار ها و گفت و گوها یا در وسط باغ بود یا در گوشه چشمه یا در گذر جوی آب یا در سایه درختِ پانصد سالهِ مزار روستا یا در کتابخانه و دانشگاه؛ حالا همه رفت و آمد ها و نشست ها و برخاست های من یا در اینستاگرام است یا واتساپ یا ایتا یا چند شبکه مجازی!
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم.
دختر گلم
یادم می آید با دوستانم روی پلههای همسایه بعداز یک بازی فوتبالِ جانانه می نشستیم و ساعت ها میگفتیم و میخندیدیم.
حالا وقتی به نسل شما نگاه می کنم، شگفت آور است؛ تو با دوستانت با ویسهای مکرر ساعت ها می نشینید و حرف می زنید.
بازی های شما از اسم و فامیل، هفت سنگ، فوتبال، وسطی بازی، خاله بازی به بازی های رایانه ای و گوشی همراه و تبلت ها منتقل شده است.
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم.
دختر گلم
حالم خوب نیست، چرا؟
چون سکوت مطلق بر پیکره لبانم قندیل بسته است!
دستانم برای برآورده کردن حرفهای دلم فلج گشته اند!
پاهای کلماتم را در سرعت سکوت قطع کرده اند!
مدرسه و دانشگاه و کتاب مرا به ساحل سکوت نزدیکتر ساخته اند!
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم!
دختر گلم
قرن بیست و یکم شروع شده است.
قرن سکوت!
قرن سخن گفتن چشمان!
قرن بسته شدن زبان ها!
قرن دلتنگی ها!
قرن نشستن و تماشا کردن انسان ها!
قرن ساختن خانه سالمندان در کنج اتاق ها!
قرن جدال بین سکوت و سخن گفتن!
این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم.
دختر گلم
می خواهم با تو حرف بزنم و طلسم سکوت را بشکنم.
می خواهم دست نگفتن و سخن نزدن را بشکنم.
می خواهم روی تک تک حروف بایستم و فعل نتوانستن را سر ببرم.
می خواهم ماه و خورشید را را دو نیم کنم و مغز سخن را در آنان بگنجانم.
می خواهم غواصی کنم تا اعماق دلم را با جملات روی عرشه قلب تو به نمایش بگذارم.
می خواهم من باشم و تو، تو باشی و من ، ما باشیم تا گردن شیطان رجیم را تکه تکه کنیم.
می خواهم هر چه فضا هست؛ مجازی یا حقیقی همه را فرش زیر پای تو کنم تا دور دنیا را با هم بگردیم.
می خواهم ارّه دست بگیرم و تک تک درختان را قطعه قطعه کنم تا برای صحبت کردن با تو قلم و کاغذ کم نیاورم.
می خواهم با تو حرف بزنم. بگویم. بشنوم.
می خواهم قله اورست را فتح کنم و پرچم سخن با دخترم را برافرازم.
دختر عزیزم
آمده ام با تو حرف بزنم. من باشم و تو، تو باشی و من ، ما باشیم باهم.
نامه مرا با یک فنجان چای داغ در کنار دوستان مهربانت بخوانید.
💌 پایان نامه اول
✍سید جواد محمدزاده
@mahammmadzadeseyedjavad
#نامههایی_به_دخترم
#نامه_اول_1
#سید_جواد_محمدزاده