eitaa logo
244 دنبال‌کننده
229 عکس
20 ویدیو
4 فایل
مدرس حوزه و دانشگاه؛ نویسنده، پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ ارتباط با نویسنده سید جواد محمدزاده: @seyedjmdz
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر انقلاب: 📚نقش کتاب یک نقش بی‌بدیل است، البته بهترین کتاب‌ها، کتابی است که انسان را به سمت خداوند و ارزش‌های والا و انقلابی هدایت کند، و امیدواریم کتاب جایگاه حقیقی خود را در جامعه بیابد. @mahammmadzadeseyedjavad
من از همان طلبه هایی هستم که تمام سلول‌های فکر و مطالعه و نوشتن و سخنرانی و تحلیل و تدریسم ؛ صرف و و شده است. جشنواره فیلم فجر را و سینما را یک مبدا تحول فرهنگی در اجتماع و یکی از مسیرهای رشد در جامعه را ساختن فیلم های اثرگذار و انقلابی می دانم. ولی هرسال که می گذرد و فیلم های متعدد تولید و ساخته می شود و از میان همه فیلم ها؛ برخی بهترین و برخی متوسط و برخی ضعیف هستند و این دور همیشگی شده است و عده‌ای هم سیمرغ بلورین دریافت می کنند. مشکل اساسی در جشنواره فیلم فجر؛ کارگردان و بازیگر و پول و اعتبار نیست، بلکه مشکل در نبود خلاقیت و نپرداختن به موضوعات اصلی انقلاب اسلامی است. مشکل فیلمنامه قوی و راهبرنده اجتماعی است. مشکل؛ فاصله بلند هنرمندان با دغدغه های انقلاب است. و اگر این حفره پر شود به نظرم جشنواره فیلم فجر به قله نزدیک تر خواهد شد. #،انقلاب_اسلامی ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صدا و سیما در اقدامی مناسب و انقلابی؛ راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ را در روستا های کشور عزیزمان ایران اسلامی را به تصویر کشید. احسنت بر این اقدام انقلابی مردان انقلابی ام اینکه در روستا ها مردم با تراکتور آمده بودند را در سیمای جمهوری اسلامی ایران نمایش دادند که مردم روستاها در کنار مردمان شهرها ایستاده اند از دستاوردهای تحولی صدا و سیما است. ✍سید جواد محمدزاده 💠@mahammmadzadeseyedjavad
💠باران باران را از همان دوران خردسالی دوست داشتم. برف و تگرگ با نمایان سازی سفیدی خود، نتوانستند دلربایی باران را از چشمانم بگیرند و همچنان باران برنده اسکار زیبایی های من است. نم نم یا رگبار باران،‌ را دوست دارم. چرا؟ باران؛ می بارد. باران منتظر نمی ایستد تا پیشنهادات و انتقادات را در صندوق بریزند و می‌بارد. باران؛ خرمن خساست را به آتش می کشد و هر جا که زمین باشد؛ می بارد. باران؛ آسمان قلب خود را از کینه تکه تکه کرده و خود را سراسیمه به زمین می رساند و می بارد. باران؛ دست هر انسان را می گیرد و او را سرمست از لطافت نم خود می کند و می بارد. باران؛ عدالت را به دانشگاه افکار من و تو می کشاند و می بارد. باران؛ عشق خاک گرفته زن و مرد مدرنیته را جلا می دهد و دست در دست هم به زیر باران می رساند تا چکامه دلربایی سر دهند و می بارد. باران؛ توحید را از ارسطو و افلاطون با قلمبه های کلمات به سخره می گیرد و یک دوره توحید و هستی شناسی را به پای میز انسان می نشاند و می بارد. باران؛ زبان های آکنده از نیش و کنایه، زبان های دمل زده از خودنمایی، زبان های آتشین منیت و فخر فروشی را از جا می کند و زبان تحسین می کارد و می بارد. باران؛ موهای سفید گشته نا امیدی را رنگ امید می دهد و می بارد. باران؛ آهسته آهسته زمین های بایر چرایی حکمت الهی را به گلستان ابراهیمی تبدیل می کند و می بارد. باران؛ بی صدا می بارد و رگ گردن قلدران پرطمطراق را می شکند و می بارد. باران؛ به نابینا خواهد گفت؛ چه تماشا دارد باغ و می بارد. باران؛‌ حزب و گروه و جناح و مرد و زن و فقیر و غنی و بالاشهر و پایین شهر و روز و شب و بیابان و شهر را با منطق اطاعت از مالک هستی؛‌ دوره گردی می کند و می بارد. باران؛ نمی ایستدو می بارد. باران؛‌نمی نشیند و می بارد. باران؛‌ توقف نمی کندو هرساله می بارد. باران؛‌ آهسته می بارد. باران؛ را دوست دارم. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
اگر عمری باشد اگر عمری باشد، دل را از قفسه استخوانی بیرون می کشم و یک شکم سیر با او صحبت می کنم. اگر عمری باشد، بیش از آنکه اشک بریزم و ناله کنم؛ فریاد سر خواهم داد. اگر عمری باشد، موزه ها را از سنگ و سفال و سکه و چند برگ کاغذ خالی می کنم و تنها سیمای پدر را به نمایش می گذارم. اگر عمری باشد، زمین را به آغوش خواهم گرفت و سر بر خاک قدمش می گذارم تا تمور مغزِ پوسیده ابدیتم درمان شود. اگر عمری باشد، یک خانه در قبرستان می خرم و هر هفته با او هم صحبت می شوم. اگر عمری باشد، یخچال را از میوه و سبزی تهی خواهم ساخت و پر از کتاب و مجله و مقاله می کنم. اگر عمری باشد،‌ غصه می خورم از غصه های امروز و فرداهایم. اگر عمری باشد،‌ چراغ های ناآگاهی را با هم نشینی با دوستان می شکنم. اگر عمری باشد،‌ بعد از هر نمازی یک فیلم سینمایی تماشا می کنم. اگر عمری باشد، عاشق خواهم شد. اگر عمری باشد، خدای گلی و سنگی و دلاری را نمی پرستم و خدای بچه ها را می پرستم. اگر عمری باشد، دست دخترک و پسرکم را می گیرم و با آنان چرخ و فلک سوار می شوم. اگر عمری باشد، کرکره دکان توحید پلاستیکی ام را پایین می کشم و به کلاس درس خیاطی حاج احمد و کفاشی حاج محسن می روم. اگر عمری باشد، به شاگردهایم علم یاد نخواهم داد و هر چه خواهم گفت از معرفت است. اگر عمری باشد، قدر دوستان عزیزم را بیشتر می دانم. اگر عمری باشد، با سنگ حرف خواهم زد،‌ کوه را می بوسم، دریا را در آغوش می گیرم و مادر را روی کاناپه به تماشا می نشینم. اگر عمری باشد، می بخشم. اگر عمری باشد، هر روز متولد خواهم گشت و زندگی می کنم. اگر عمری باشد، می ایستم. اگر عمری باشد،‌ برای سیصد سال فرزندانم می نویسم. اگر عمری باشد، چشم ریا را از حدقه در خواهم آورد. اگر عمری باشد، زباله های جنگل را جمع می کنم. اگر عمری باشد... ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
دستِ سوال قرن ها دست سوال را در کلیسای مدرنیسم، قطع کرده اند و تب و تاب پرسیدن و سوال کردن را خشکانده اند. بت پرست؛ آن عرب بدوی قبل از هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه نیست! بت پرستی در جامعه غربی ظهور کرده است. آنجا که سوالی پرسیده نشود، جهل حاکم خواهد شد! بت های غول افکن، جایگزین سنگ و گل و کلوخ خواهند شد. تهاجم فرهنگی با ابزار عقیم سازی سوال به میدان آمده است تا جانی تازه نگردد و جهانی به نور علم و معرفت متصل نشود. رشد سریع السیر دانشگاه ها و حوزه ها و مراکز علمی بیش از آنکه توانسته باشد؛ کالبد سوال را در قفسه افکار بشریت بگشاید، دست سوال را قلع و قمع کرده است. اندیشکده ها برای ما نسخه مراکز پاسخگویی تجویز نموده اند؟! "حاشا و کلا" از این همه درایت و آینده نگری! جامعه جوان قرن 21 توان سوال دیگر ندارد! حال و رمق پرسش نیست! پایی برای دویدن دنبال استاد وجود ندارد! شبهه و سوال کرکره اش در اذهان در حال خاموشی است! بمباران اطلاعات سوخته از زمین و آسمان فوران کرده است! ✔️کجا هستید تا ببینید! دست های قطع شده سوال را! انسان مومن برای حرکت و تحول به یک چیز نیاز دارد و آن "سوال" است. پرسیدن است. چالش ایجاد نمودن است. زمین و زمان را دوختن تا به پاسخ رسیدن است. ✔️کجا هستید تا ببینید! ما اینک به مراکز ایجاد سوال نیازمندتریم تا مراکز پاسخگویی به سوالات و شبهات. دست سوال را بگیرید تا دست در دست؛ زنجیره حرکت فرهنگی جامعه را بیافرینیم و تمدن نوین اسلامی را شکل دهیم. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
✔️چراغانی مهدی جان سلام دلم می خواست، همانند گذشته یک قلمی و کاغذی بردارم، در گوشه ای از اتاق بنشینم، چراغ ها را خاموش کنم و کنارم یک شمع بگذارم تا چند خطی با شما درد ودل کنم ولی حالا لپ تاپ را روشن کردم و کلمات را تایپ می کنم. شاید حقیقت کلمات را نتوانم از طریق صفحه مونیتور به شما برسانم. عذر مرا بپذیرید. آقای من مهدی جان چند وقتی است که دیگر دلتنگ شما نمی شوم! شاید چله دیدن برنامه خندوانه جناب رامبد جوان و جناب خان مرا به این روز انداخته است! شاید مطالعه کتابهای قطور! شاید فست فود های لذیذ! نمی دانم! شاید افکار من نیاز به تعمیرات اساسی دارد. هر چه هست؛ کمتر دلتنگ شما می شوم!! سرور من مهدی جان شما چطور؟ دلتنگ من و دوستانم می شوید؟ خیلی آرزو دارم تا شما را از نزدیک ببینم و با هم یک سفر برویم و یک چای دبش باهم بخوریم. ای یگانه هستی من مهدی جان دیروز در جمعی از دوستان دانشگاهی از شما گفتم؛ محمد و علی و پارسا گفتند: تو برو مشکل معیشت و اقتصاد و کار ما را حل کن! سرم را پایین انداختم و نمی دانستم چه جوابی به آنان بدهم. عشق شما را با چند عدد چیپس و پفک از دل بعضی از دوستانم گرفته اند! مهدی جان بیا راستی شما گفته بودید که می آیید. چشم ما به در خشک شد، چرا نیامدید؟! بچه های محله ما همه پیر شدند! نوه دار شدند ولی هنوز شما نیامدید؟! عزیز دل من مهدی جان تصمیم داریم که کوچه را چراغانی کنیم. من به همه خواهم گفت که شما می آیید. قبله من مهدی جان همه اهالی و دوستان و رفقا برای شما سلام می رسانند و مشتاق دیدار شما هستند. منتظر شما هستم. دوست شما، سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
کجا کجا بودم و هستم و بروم؛ تمام شده. باید پرسید؛ در کجا اندیشه می کنید؟ کجا با افکار چای می خورید؟ والسلام سید جواد محمدزاده
به فضل الهی؛ سومین کتاب حقیر با موضوع چگونه نمازخوان بسازیم؟ ( ۴۰ استراتژی کاربردی ) به زیور چاپ آراسته شد. تلاش کرده ام تا دست از تکرار مکررات بردارم و روش‌های قرآنی و روایی برای نماز خوان ساختن جوانان را با قلمی روان بنگارم. به نظر حقیر اساتید، معلمان، مربیان، مادران و پدران و ... در محتوی مشکلی ندارند ولی در تکنیک ها و روش ها خلا بسیار است. این کتاب با نگاه به خلا‌ها و جامعه نگاشته شده است. ان شاالله خداوند از حقیر بپذیرد.
📩نامه هایی به دخترم 🔸نامه اول؛ سکوت دختر عزیزم سلام. این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم. نمی دانم از تو دورم یا به تو نزدیکم؟! آن حیاط و خانه ها درندشت و باغ های روستایی، جای خودش را به دو وجب جا در آپارتمان داده است. جغرافیای خانه خیلی کوچکتر شده است ولی من از تو بیشتر دور شده ام! فضای باغ و بوستان ما، هی هی بزها و صدای زنگوله های گاو مشهدی حسین و شیحه اسب عموعلی جای خودش را به تصاویر سه بعدی و فضای مجازی داده است و من از تو بیشتر دور شده ام! این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم. دختر گلم روزهایی بود که از عطر بهار نارنج و طعم سیب ترش کوهی، سرمست می شدم و همه قرار ها و گفت و گوها یا در وسط باغ بود یا در گوشه چشمه یا در گذر جوی آب یا در سایه درختِ پانصد سالهِ مزار روستا یا در کتابخانه و دانشگاه؛ حالا همه رفت و آمد ها و نشست ها و برخاست های من یا در اینستاگرام است یا واتساپ یا ایتا یا چند شبکه مجازی! این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم. دختر گلم یادم می آید با دوستانم روی پله‌های همسایه بعداز یک بازی فوتبالِ جانانه می نشستیم و ساعت ها می‌گفتیم و می‌خندیدیم. حالا وقتی به نسل شما نگاه می کنم، شگفت آور است؛ تو با دوستانت با ویس‌های مکرر ساعت ها می نشینید و حرف می زنید. بازی های شما از اسم و فامیل، هفت سنگ، فوتبال، وسطی بازی، خاله بازی به بازی های رایانه ای و گوشی همراه و تبلت ها منتقل شده است. این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم. دختر گلم حالم خوب نیست، چرا؟ چون سکوت مطلق بر پیکره لبانم قندیل بسته است! دستانم برای برآورده کردن حرفهای دلم فلج گشته اند! پاهای کلماتم را در سرعت سکوت قطع کرده اند! مدرسه و دانشگاه و کتاب مرا به ساحل سکوت نزدیکتر ساخته اند! این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم! دختر گلم قرن بیست و یکم شروع شده است. قرن سکوت! قرن سخن گفتن چشمان! قرن بسته شدن زبان ها! قرن دلتنگی ها! قرن نشستن و تماشا کردن انسان ها! قرن ساختن خانه سالمندان در کنج اتاق ها! قرن جدال بین سکوت و سخن گفتن! این روزها حالم خوب نیست، دلتنگی عجیبی دارم. دختر گلم می خواهم با تو حرف بزنم و طلسم سکوت را بشکنم. می خواهم دست نگفتن و سخن نزدن را بشکنم. می خواهم روی تک تک حروف بایستم و فعل نتوانستن را سر ببرم. می خواهم ماه و خورشید را را دو نیم کنم و مغز سخن را در آنان بگنجانم. می خواهم غواصی کنم تا اعماق دلم را با جملات روی عرشه قلب تو به نمایش بگذارم. می خواهم من باشم و تو، تو باشی و من ، ما باشیم تا گردن شیطان رجیم را تکه تکه کنیم. می خواهم هر چه فضا هست؛ مجازی یا حقیقی همه را فرش زیر پای تو کنم تا دور دنیا را با هم بگردیم. می خواهم ارّه دست بگیرم و تک تک درختان را قطعه قطعه کنم تا برای صحبت کردن با تو قلم و کاغذ کم نیاورم. می خواهم با تو حرف بزنم. بگویم. بشنوم. می خواهم قله اورست را فتح کنم و پرچم سخن با دخترم را برافرازم. دختر عزیزم آمده ام با تو حرف بزنم. من باشم و تو، تو باشی و من ، ما باشیم باهم. نامه مرا با یک فنجان چای داغ در کنار دوستان مهربانت بخوانید. 💌 پایان نامه اول ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
سید جواد محمدزاده: آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ فرهنگ یک جامعه را چگونه می‌توان کرد؟ با واردات و ساخت ماشین آلات؟ راه آهن؟ هواپیما و قاره پیما؟ ساختمان و جاده و شهربازی؟ راه فرهنگی یک کلمه است و بس؛ ساختن والسلام @mahammmadzadeseyedjavad
قیام ماه مبارک رمضان ماه است. قیام علیه قعود. قیام علیه عادات سخیف. قیام علیه ناآگاهی ها. قیام علیه انفرادی زندگی کردن ها. https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
آقايان؛ سرکاران خانم؛ دست از باید برداشت. تکه تکه پازل را کنار هم قرار دهیم. انسان ها را کنار هم به معراج اسلام ناب برسانیم. جامعه را با بسازیم. والسلام سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ شکافتن مغز مخاطبان و انبار ساختن اذهان از داده های نخراشیده؛ نامش نیست. آگاهی لازم است. والسلام سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ تمام آگاهی در سخن نیست! آگاهی بخش به مردم؛ گاهی با سخن گاهی با عمل گاهی با کاریکاتور گاهی کتاب گاهی منبر گاهی فیلم گاهی حرف نزدن گاهی ایستادن و راه رفتن گاهی نشستن گاهی در نوشتن گاهی ... آگاهی رمز است. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ فرهنگ +اقتصاد = فرهنگ فرهنگ + سیاست = فرهنگ فرهنگ+ علم = فرهنگ فرهنگ + اخلاق = فرهنگ فرهنگ + خانواده =فرهنگ والسلام ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ قرآن به ما اطلاعات می دهد یا آگاهی؟ آنچه از حضرت موسی نبی در قالب قصص بیان می کند؛ اطلاعات است یا آگاهی بخشی؟ ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
این درخت بیش از هزار سال عمر دارد و همچنان زنده و پر برگ و با ثمر است. ای انسانهایی که ساعت‌ها روبروی آیینه می نشینید و خود را آب و جارو می کنید! اگر عمر تو را خداوند به هزار برساند؛ آیا پیر و فرتوت و وارفته و مندرس نخواهید شد!؟ ای انسان کمتر از چوب مباش! عمر من و تو تا ابد ادامه دارد! و زنده ایم! زنده به عشق! زنده به پدر و مادر! زنده به فرزند! زنده به خدا! زنده به زمین! زنده به درخت! زنده به سنگ! زنده به هم! ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم؛ سرکاران خانم؛ موضوع آرد و نان نشان داد؛ ما بیش از کتاب و مجله و مقاله و همایش و سمینار به نیازمندیم. جامعه تشنه شنیدن است. اگر نتوانیم روایت کنیم، دیگران پیروز هستند. بیایید دور هم با یک چای داغ بزنیم. @mahammmadzadeseyedjavad
ترافیک انتظار مهدی جان ؛ ما هنوز در ترافیک هستیم. ترافیک اینترنت! سرمان حسابی گرم است! گرمِ دانلود فیلم ها! سرقفلی گوشمان را به هندزفری واگذار کرده ایم! آهنگ و موسیقی و خواننده ها! حدقه چشم‌ها را از کاسه در‌آوردیم و در طبق اخلاص؛ تقدیم حضرت گوگل کرده‌ایم ! چشمی برای دیدن تو "مهدی جان" نمانده! ترافیک است. ترافیک اینترنت! ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad‌
آقایان محترم"سرکاران خانم" 🔸تفاوت استراتژی دهه اول انقلاب با امروز در یک کلمه است؛ ما بیش از دوره و کلاس و کارگاه به روش تزریق اطلاعات؛ به نیازمندیم. 🔹بیایید دست در دست هم انسان《رباط》نسازیم.انسان با درست کنیم. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
آقایان محترم" سرکار خانم‌ها" جناب مسلم بن عقیل هجده هزار شمشیر‌زن قهار و زبردست داشت! ولی هجده نفر رزمندهِ متفکرِ آگاهی بخشِ تحلیل گرِ دشمن شناس نداشت!!!! ✔️بیایید دست در دست هم میلیون‌ها لشکر بسازیم. والسلام ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad
زندگی به سبک ادا بازی این روزها که خورشید از خانه ها رخت بر بسته و انسان ها پشت پرده های ضخیم، در تاریکی مطلق آپارتمان ها به زندگی ادا بازی رو آورده اند؛ هیچ راهی برای رهانیدن آنان وجود ندارد!‌ مگر اینکه واکسن زندگی حقیقی را به افکار و رفتار مردم تزریق کنیم. ادا بازی یک فرهنگ شده است. خنده کنید، گریه کنید، اشک بریزید، بخوابید،‌زنگی حقیقی کنید تا آفتاب بروی شما بخندد و ماه برای فرزندان شما قصه بگوید. زندگی را از حالت ادا بازی به حالت حقیقی تغییر وضعیت دهید. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad