◾️✨◾️✨◾️✨◾️
✨
◾️
🍂حضرت باقر (علیه السلام) این مبنا را پایه گذاری کردند که اصل حضرت قرآن در نزد اهل بیت (علیهم السلام) است و علم و حقایق و ابواب آن، از امامی به امام دیگر منتقل می شود:
▫️«اِنَّ الْعِلْمَ الَّذی نَزَلَ مَعَ آدَمَ (علیه السلام) لَمْ یُرْفَعْ، وَ الْعِلْمُ یُتَوارَثُ وَ کانَ عَلِیٌّ (علیه السلام) عالِمَ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ اِنَّهُ لَمْ یُهْلَکْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ اِلّا خَلَفَهُ مِنْ اَهْلِهِ مِنْ مِثْلِ عِلْمِهِ اَوْ ما شاءَ اللهُ»؛
🍂به راستی علمی که با آدم (علیه السلام) نازل شد، برنگشته و از بین نرفته بلکه به ارث گذاشته می شود و آن علوم به علی (علیه السلام) رسیده اند و علی (علیه السلام) عالم این امّت است و به راستی عالمی از ما از دنیا نمی رود مگر این که کسی جانشین او می شود که مثل علم او را دارد و یا آنچه که خداوند بخواهد.
📓الوافی، ج۳، ص۵۵۰.
#بیت_الاحزان
#هر_خانه_یک_حسینیه 🏴
#همه_روضه_خوان
◾️
✨
◾️✨◾️✨◾️✨
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🚩
🏴
#هرخانه_یک_حسینیه
#همه_روضه_خوان
#مقتل_الحسین_علیه_السلام
#مقتل_اصحاب
▪️مدتی که گذشت لشکر عمر بن سعد(لعنه الله علیه) رسید وچون حر بن یزید آنان را دید که مصمم بر قتل امام (علیه السلام) شدند و فریاد آن حضرت بشنید.
▪️پس حر بیامد و دور از مردم به کناری ایستاد و یک تن از عشیرت او با وی بود.
➖با قرة بن قیس گفت: امروز اسب خویش را آب دادی؟
قرة گفت: و الله به خاطرم گذشت و اندیشه کردم که میخواهد از جنگ کناره جوید و در کارزار حاضر نگردد و دوست ندارد من ببینم،گفتم آب ندادهام اکنون میروم و آن را آب میدهم.
▪️ پس از آنجای که بود دورتر شد و قسم به خدا که اگر مرا بر کار خود آگاه کرده بود من هم با او رفته بودم به امام (علیه السلام) میپیوستم، پس اندک اندک با حسین (علیه السلام) نزدیک شد.
▪️ مهاجر بن اوس گفت: چه
اندیشه داری میخواهی بر وی حمله کنی؟
حر جواب نداد و اندام او را لرزه گرفته بود؛ مهاجر با او گفت در کار تو سخت حیرانم، به خدا سوگند که از تو چنین موقفی ندیدم و اگر مرا از دلیرترین اهل کوفه پرسیدندی از تو در نمی گذشتم.
➖حر گفت: "و الله خود را میان دوزخ و بهشت مخیر میبینم و بر بهشت چیزی نمی گزینم هر چند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند." آنگاه اسب برانگیخت و آهنگ خدمت حسین (علیه السلام) کرد.
▪️ دست بر سر نهاد میگفت:
✨«اللهم الیک انبت فتب علی فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیک»
🔅 بار خدایا! سوی تو بازگشتم توبه ی من بپذیر که هول و رعب در دل دوستان تو و فرزندان رسول تو افکندم .
▪️پس به حسین (علیه السلام) بپیوست و با او گفت: فدای تو شوم یابن رسول الله! منم که راه بازگشتن بر تو بستم و همراه تو شدم و در اینجای بر تو تنگ گرفتم و نمی پنداشتم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را به بدینجا کشانند و به خدا سوگند که اگر دانستمی چنین شود که اکنون میبینم، هرگز راه بر تو نگرفتمی! و اینک پشیمانم و به خدا از کار خویش توبه کنم، آیا تو برای من توبه ای بینی؟
▪️حسین (علیه السلام) فرمود:
✨نعم يتوب اللّه عليك
🔅آری خدا توبه ی تو را بپذیرد! فرمود بیا!
حرگفت:من از زینب کبری، از صدیقه صغری(سلام الله علیها )خجالت می کشم.
اگر سوار باشم برای تو بهترم از پیاده و بر این اسب ساعتی پیکار کنم و آخر کار من به نزول کشد.
و گفت: چون من نخست به جنگ تو آمدم خواهم پیش از همه نزد تو کشته شوم، شاید دست در دست جد تو زنم روز قیامت.
⚜️این همان حری است که شب پیش فرمانده لشکر اعداء حسین(علیه السلام ) بود، اما بخاطر آن یک کلامی که به زبان آورد آقا او را خریدند.
🔳شهادت حرّ بن یزید ریاحی:
▪️در روز عاشورا ,پس از حبيب، حرّ بن يزيد رياحى به همراهى زهير بن قين برای جنگ با سپاه دشمن خارج شدند كه هر كدام پشتيبان ديگرى بود، هنگامى كه كار بر يكى سخت مى شد ديگرى او را نجات مى داد. ايوب بن مشرح اسب حرّ را با تير زد و اسب بر زمين افتاد. حرّ همچون شيرى پياده شد و با شمشير مشغول نبرد شد، چهل و چند نفر را به قتل رساند و در يك جنگ سخت بر زمين افتاد.
▪️اصحاب امام (عليه السّلام) او را جلوى خيمه اى بردند كه بقيه شهداء را مى آوردند حسين (عليه السّلام) فرمود:
✨كشته اى مثل كشته هاى پيامبران و آل پيامبران ✨
پس از آن به سوى حرّ رفت در حالى كه هنوز رمقى در وى باقى مانده بود، خون از صورتش پاك كردو فرمود:
✨ بخ بخ یا حر انت حر کما سمیت، فی الدنیا الآخره✨
🔅تو آزاد هستى همانگونه كه مادرت تو را اينچنين ناميد و در دنيا و آخرت آزاد هستى. 🔅
▪️سپس امام این اشعار را خواند:
⚜️لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح...
⚜️ونعم الحر عند مختلف الرماح
🔅چه نيكو آزاده اى است حرّ بنى رياح كه هنگام فرود آمدن نيزهها صبور بود.
⚜️و نعم الحر اذ نادی حسینا...
⚜️فجاد بنفسه عند الصیاح
🔅و چه نيكو آزاده اى بود كه خود را فداى حسين (عليه السّلام)كرد.
و هنگام صبح جان خود را از دست داد.
📚نفس المهموم ص۱۹۸و ۲۲۴
اسرار الشهاده ص ۸۲۰ و ۸۲۱
لهوف ص ۱۲۹
البدايه ج ۸، ص ۱۸۳
مناقب ابن شهر آشوب ج ۲، ص ۲۱۷
مقتل العوالم ص ۸۵
مقتل خوارزمى ج ۲ص۱۱
🏴
🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🚩
🏴
#هرخانه_یک_حسینیه
#همه_روضه_خوان
#مقتل_الحسین_علیه_السلام
#مقتل_اصحاب
🔳 مقتل حربن یزید ریاحی
🔲 مفتاح کربلا
◾️اذن ورود به محرم؛ از حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
➖ با ورود به محرم الحرام، وارد میکده ی حسین(علیه السلام) می شویم. کاروان آل الله، آرام آرام به کربلا نزدیک می شود.
حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) کسی را صدا زدند، نام این سرزمین چیست؟
عرض کرد: این جا منطقه ای است که به آن کربلا می گویند. حضرت اشاره کردند:
🔅بار بگشایید این جا کربلا است....
همین جا مقصد و مقصود است، همین جا اطراق می کنیم.
کمی جلوتر، از دور آثار نخلستان نمودار شد. کودکان خوشحال شدند، کاروانیان گفتند به نزدیکی های کوفه رسیدیم، کمی نزدیکتر که رفتند، دیدند سپاه ده هزار نفری حرّ بن یزید ریاحی است.
▪️اولین کسی که لشکر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را در کربلا نگاه داشت حربن یزید ریاحی است.
▪️حر با هزار تن در مقابل حسین (علیه السلام) فرود آمد و به ابن زیاد(لعنه الله علیه) نامه نوشت که حسین (علیه السلام) در کربلا رحل انداخت و حر منتظر پاسخ نامه در کربلا ماند.
▪️پیک ابن زیاد(لعنه الله علیه) از راه رسید. ابن زیاد(لعنه الله علیه) نامه به سوی حسین (علیه السلام) فرستاد به این مضمون:
«به من خبر رسید که در کربلا فرود آمدی و یزید(لعنه الله علیه) به من نوشته است که سر بر بالش ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر رسانم یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه(لعنه الله علیه ) باز آیی و السلام».
امام حسین (علیه السلام) جوابی برای آورنده نامه نفرستادند.
▪️حر خدمت حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) رسید. لشکر او با منطقه آشنا نبودند، آب آنها تمام شده بود، تشنه مانده بودند.
اولین چیزی که حر از حسین(علیه السلام) خواست، گفت:
یا ابا عبد الله! لشکر من تشنه است، اگر آب دارید به لشکر من بدهید. حضرت اشاره کرد:
➖عباسم! لشکر حر را سیراب کن .
نقل می کنند پیرمردی از شدت عطش این آب را نمی توانست در دستان اش نگاه دارد، حضرت حسین(علیه السلام) خودش آمد و آب در دهان اش ریخت.
▪️حر شاهد این وقایع بود و در نزد آن حضرت ایستاده، تا هنگام نماز ظهر شد، امام مؤذن را فرمود: اقامه گوی؛ او اقامه ی نماز گفت.
➖پس با حر فرمود:
میخواهی با اصحاب خود نماز گزاری؟
گفت: نه، بلکه تو نماز گزار و ما همه با تو نماز میگزاریم، پس حسین (علیه السلام) نماز گزارد و آنان اقتدا کردند.
➖مگر می شود حر، حسین (علیه السلام) پسر فاطمه را نشناسد؟!
▪️بعد از نماز ،آنگاه روی بدانها نمود و خدا را سپاس گفت و ستایش کرد پس از آن فرمود:
✨ اما بعد أيها الناس فانكم ان تتقوا وتعرفوا الحق لاهله يكن ارضي لله، ونحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم والسائرين فيكم بالجور والعدوان.
🔅اما بعد؛ ای مردم! اگر از خدای بترسید و حق را برای اهلش بشناسید خدای تعالی بیشتر از شما راضی گردد، و ما اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) اولی تریم به تصدی امر خلافت از این مدعیان مقامی که از آن آنها نیست و میان شما به ستم و زور رفتار میکنند.
✨وان انتم كرهتمونا وجعلتم حقنا وكان رأيكم غيرما اتتني كتبكم وقدمت به علي رسلكم انصرفت عنكم.
🔅 و اگر از حق ابا دارید و ما را نمی پسندید و حق ما را نمی شناسید و رأی شما اکنون غیر از آن است که در نامهها فرستاده بودید و فرستادگان شما گفتند، از نزد شما برمی گردم.
➖حر گفت: سوگند به خدای که من از نامهها و فرستادگان که میگویی چیزی نمی دانم.
➖حر گفت: ما از اینها که نامه نوشته اند نیستیم. ما را فرموده اند چون تو را دیدیم از تک جدا نشویم تا تو را نزد عبیدالله زیاد(لعنه الله علیه) به کوفه بریم.
➖حسین (علیه السلام) فرمود:
✨مرگ به تو نزدیک تر است از این.
➖آنگاه اصحاب خود را فرمود: سوار شوید! سوار شدند و بایستاد تا زنان هم سوار گشتند. و اصحاب را گفت: بازگردید؛ چون خواستندبازگردند آن مردم بر او راه بگرفتند.
▪️حضرت حسین(علیه السلام) به واسطه ی عهد الستی که حر داشت، نگاهی در چشم حر کردند و فرمودند:
➖ثكِلَتْكَ أُمُّكَ. حر! من حسین بن فاطمه ام. مادرت به عزایت بنشیند. جلوی پسر پیغمبر را گرفته ای؟ حر سرش را پایین انداخت و گفت:
👈اگر دیگری از عرب این کلمه را با من گفته بود در مثل این حالت نام مادر او را میبردم هر که باشد و لکن نام مادر تو نتوان برد مگر به بهترین وجه.(چرا که مادر تو فاطمه(سلام الله علیها) سیده نساء عالمین است.)
چه کنم که مادر تو فاطمه(سلام الله علیها) است ، مادر تو صدیقه است. مادر تو حوریه است، عشق پیامبر و همسر مرتضی(علیهما السلام) است.
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🚩
🏴
#هرخانه_یک_حسینیه
#همه_روضه_خوان
#وجاء_ربك_والملك_صفاصفا
#مصیبة_الزهرا(سلام الله علیها)
#مقتل_الحسین_علیه_السلام
#مقتل_اصحاب
🔲 مفتاح کربلا
▪️پس اولین شهید در رکاب امام حسین(علیه السلام ) در کربلا، جناب حر بود که با نام و ادب در برابر ناموس الهی، فاطمه زهرا (سلام الله علیها )نجات پیدا کرد.
▪️اذن دخول در میکده ی حسین(علیه السلام)را باید از بی بی دو عالم، حضرت مادر گرفت.
اذن ولایت علی(علیه السلام) در دستان فاطمه کبری (سلام الله علیها) است.
اذن عشق حسین(علیه السلام) هم به دستان مادرشان فاطمه(سلام الله علیها) است.
▪️همین عشق و محبت به دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) حر را خرید و نزد حسین(علیه السلام ) شفاعت کرد. تا جاییکه حر، در زمره ی اصحاب الحسین(علیه السلام) و جزو کربلاییان جای گرفت.
✔️ پس ما هم به اقتدای جناب حر ، در خانه مادر عالم می رویم و اذن شفاعت میگیریم.
◾️کاش ذره ای از غیرت و ادب و وفای حر، در بدن آن نا نجیبانی بود، که درب خانه فاطمه (سلام الله علیها)را به آتش کشیدند.
▪️ خانم أم سلمه میگوید:
روزی از روزهایی که فاطمه (سلام الله علیها ) دختر رسول (خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) در مریضی سخت خود بسر میبرد-پس از آنکه علی بن ابی طالب(علیه السلام ) برای انجام کارهای خود از خانه خارج شد-به من گفت: مقداری آب برای غسل کردن برایم آماده کن!
▪️أم سلمه میگوید: آب برای غسل کردن آماده کردم! پس فاطمه(سلام الله علیها ) شروع به شستشو و غسل نمود، آن هم با بهترین صورت غسل کردنی که من از او دیدم! سپس فرمود: بهترین لباس مرا حاضر کن!ام سلمه گوید: لباس را آوردم، آنرا پوشید.
▪️سپس به اطاق خود رفت و فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن پس بستر او را آوردم و پهن نمودم!! فرمود:اسماء تو هم بیرون برو، دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن، اگر جوابت را دادم که هیچ وگرنه، آن وقت برو بچه ها و همسرم را خبر کن.
▪️اسماء می گوید: دقایقی بعد هر چه صدا زدم، دیدم که فاطمه(سلام الله علیها ) جواب نمی دهد.
صدا زدم :ای دختر پیامبر!
ای دختر بهترین خلق عالم!
ای دختر رسول الله!
«وانکبَّتْ علیها»خودش را انداخت و گفت فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان.
▪️همین طور که اشک می ریخت نقل دارد: «فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ» دید دو تا آقازادۀ زهرا(سلام الله علیها)وارد اتاق شده اند،، امام حسن(علیه السلام ) خودش را انداخت روی سینه مادر:
✨«یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»
🔅 مادر! با من سخن بگو!قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود.
امام حسین(علیه السلام ) صورت را به کف پای مادر گذاشت:
✨«وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ»
🔅مادر! من حسینم، مادر با من سخن بگو پیش از آن که جان دهم.
▪️اسماء آقازاده ها را بلند کرد، گفت: بروید پدرتان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را خبر کنید. دوان دوان به سمت مسجد آمدند.
▪️همین که گفتند:
✨«یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا»
🔅 بابا! بی مادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندیده بود. قهرمان احد است، قهرمان خندق و خیبر است.
▪️ اما تعبیر نقل این است:
✨ «فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ»
🔅 روی زمین افتاد و از حال رفت قدری آب به سر و صورتش زدند تا چشمانش را باز کرد، فرمود:
✨«بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ»
🔅 فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم؟ دیگر غصه های دلم را با چه کسی بگویم؟
.....آجرک الله یا بقیه الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
📓مقتل الزهرا ص۶۹
بحارالانوار، ج ۴۳ ص ۱۸۶
کشف الغمه، ج۱ ص ۵۰۰
منتهی الامال ص۱۹۳
ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ص۵۳
🏴
🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩