به مناسبت ۱۲ دی، سالروز رحلت آیتالله مصباح:
داشتیم میافتادیم، دستمان را گرفت
یکی دو سال اول دبیرستان بودم. دو سه سال آخر دولت اصلاحات بود.
ما بچه بودیم و اگرچه اینستا و تلگرام و... نبود، اما بالاخره شبهه و وسوسه از هر سوراخی بود راه خودش را پیدا میکرد و میآمد داخل روح و جانمان. روزهای سختی بود، روزهای دولت دوم خرداد.
تا دلتان بخواهد روزنامه داشتند، مجله داشتند، مینوشتند، تیتر میکردند، روی جلد میبردند و آتش میانداختن به خرمن اعتقادات ما.
از ولایتفقیه گذشته و جمهوری اسلامی را جهشی رد کرده بودند و داشتند زیرآب خدا و عصمت معصومین را میزدند. حتی یادم هست که یکی از گندههایشان در یک جلسه دانشجویی حتی درباره شهادت حضرت زهرا هم انقلت میآورد.
یعنی میخواهم بگویم حتی به اشکهای ما پای روضه مادر هم طمع داشتند و میخواستند بدزدندش.
یا آن یکیشان دورهای که هنوز پادکست اینطور مد نشده بود، فایل صوتی پرمیکرد و ادای یکی از روحانیون انقلابی را در میآورد و فایلهایش با فلاپیدیسک دست به دست میشد!
اینطور غریب و تنها و بیکس مانده بودیم زیر باران شبهه و تمسخر و...
در این شرایط ما را کتابها و سخنرانیهای #مصباح_عزیز نجات داد.
نمیترسید، کم نمیآورد، کپ نمیکرد، محافظهکار نبود، از ترس فحشهای زنجیرهایهای زنجیری در روزنامههای فردایشان، تیغ سخنرانیهای پیش از نماز جمعه تهرانش را کند نمیکرد.
میدید چطور دارند میزنند به ریشه اسلام و انقلاب و چطور ماها داریم دست میکشیم به لبههای دره تا شاید تکه سنگی، ریشه بیرون زدهای، ساقه خمیدهای پیدا کنیم و خودمان را بالا بکشیم و سقوط نکنیم.
حالا چند سالی میشود او نیست.
اما هنوز هستند کسانی که نعل اسبهایشان و نوک قلمهایشان را نو میکنند برای راندن بر یاد و خلوص و زحمات او.
و من هر بار که مشرف میشوم حرم کریمه(س) سر مزار او هم زانو میزنم و از خودش میخواهم دعا کند تا انقدری به درد اسلام و انقلاب بخوریم که مثل او نفسهایمان داغ و درفش شود بر قلبهای خصم این ملک و دعا کند با فحشهایشان پا پس نکشیم از آنچه رضایت نایب امام زمان در آن است...
ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan