eitaa logo
کافه کتاب ماه
582 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
175 ویدیو
3 فایل
.﷽ . . کافه کتاب ماه . آدرس: تهران. بلوار ارتش غرب. نرسیده به بلوار مژدی (اوشان) . نبش کوچه عرب حلوایی . ساعت کاری : شنبه تا جمعه از ۱۰ الی۲۲ . ارتباط با ادمین: @mah_bookcafe_admin1
مشاهده در ایتا
دانلود
كف صابون - هرناندو تلز .mp3
12.92M
🎧وقتی مطمئن شدم خودشه، تمام وجودم به لرزه درومد!... اسمش تورِس بود! کاپیتان تورِس .. . 📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
گیله مرد.mp3
4.3M
🎧باران هنگامه کرده بود..باد چنگ می انداخت و می خواست زمین را از جا بکند ..دو مأمور تفنگ بدست گیله مرد را به فومن می بردند... .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
داستانهای نو @MHashemi316 (1).mp3
15.51M
🎧مردی بود دورگرد... کارش فروش تله موش های سیمی بود، مرد با فروش همین تله موش های دست ساز زندگی اش را می گذراند... .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
4_5929346920727185194.mp3
11.75M
🎧نقد روزنامه را بریدم، یک بار دیگر آن را خواندم و گزاشتمش لای پوشه ی بایگانی ام.از خانه بیرون زدم و به طرف خیابان برادوی دویدم... .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
داستانهای نو @MHashemi316 (5).mp3
15.03M
🎧من معمولا صبح ها توی اتاقم می نشینم، و پشت میز کار غرق تخیلاتم می شوم. در این مواقع اگر سوژه ای بنظرم بیاید درباره ی آن فکر میکنم و روی کاغذ می آورمش. .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
داستانهای نو @MHashemi316 (3).mp3
14.18M
🎧من در تمام عمرم تا اینجا، دست های فراوانی را فشرده ام. برایتان بگویم که هرگز تابحال نتوانسته ام آن دست هایی را که در این مدت صمیمانه فشرده ام توصیف کنم .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
داستانهای نو @MHashemi316 (4).mp3
16.11M
🎧 کار من داستان نویسی است. داستان‌هایی می نویسم که اجتماعیست.. چندوقت پیش یک داستان نوشته بودم درباره یک خانواده بینوا ... .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe
داستانهای نو @MHashemi316 (6).mp3
15.73M
🎧 زمستان بود و برف زیبایی همه جا نشسته بود، روی هم رفته هوای دلچسبی بود و لذت می داد که انسان کنار دوستانش بنشیند و باهم گپی بزنند و یاد و خاطرات گذشته را زنده کنند.. .   📖🎧 📙 داستان‌‌کوتاه : ✍🏻 نویسنده : 🎙 با صدای : ‌. http://eitaa.com/mahbookcafe