هی مینویسم و هی پاک میکنم ، واقعا نمیدونم درد نبودن یه آدم رو چجوری با کلمات میشه به تصویر کشید .
هیچوقت مشکی رو دوست نداشتم ، اگه لباسای مشکی میپوشم دارم سوگواری میکنم
نه برای رفتن تو از دنیا ، برای رفتنت از دنیای من ، برای رفتن خودم از دنیای خودم .
عزاداری همیشه برای کسایی نیست که از دنیا رفتن ، گاهی برای کساییه که از دنیام رفتن
تو از دنیای من رفتی و بدون هیچ تظاهری نیاز دارم عزاداری کنم .
از صبح تا شب هر نقشی میخواید بازی کنید ولی از ساعت ۱۲ به بعد چاره ای جز اینکه خودتون باشید ندارید ، تا طلوع خورشید باید گلاویز بشید با هر آنچه که در طول روز به انکارش پرداختید !
بخوابید ، قبل از ۱۲ بخوابید .
دلتنگی غول سیاهیت که هرشب از زیر تخت انگشتهایش را دور گردنم میپیچد ، خفگی غالب میشود
اما متاسفانه هربار ، هرشب ، جان سالم بدر میبرم .
لحظه ی رفتن تو بغض من گریه شد و راه تماشا را بست ، از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد .