#یادداشتهای_شبانه 0⃣5⃣
پدر_پسری
سلام امیرحسین جان؛ خوبی!🌺
یادش بخیر چه ساعتها که باهم وقت
می گذاشتیم و بحث های اساسی و
ریشه ای می کردیم.
تو معمولا دیر قانع می شدی ولی
خوب بحث می کردی.
منم که کشته مرده بحث بودم
و پایه پات می آمدم. یادمه گاهی
که کم می آوردی با یک لبخند
معنا دار و هیجان خاصی می گفتی : بابا چون منطق خونده نمیشه حریفش شد و با این جمله ناقلایی می کردی و از زیر پذیرش ضعفت درمی رفتی البته فقط بعضی وقتها❗️
یادمه برای توضیح تحصیلِ حاصل فقط ۱۰ دقیقه وقت گذاشتم و تو با وجود اینکه هنوز ۱۰ ساله هم نشده بودی معنا را فهمیدی.
آن شب من مثال زدم که وقتی کسی رسید به منزل دیگه رسیده ❗️حرف زدن از اینکه او چه باید بکند تا برسد لغو است چون رسیدن حاصل شده و چیزی که حاصل شده محال است دوباره حاصل بشود. و تو مثال زدی از غربت و تنهایی و گفتی مثلاً کسی که عزیزش را از دست داده و تنها شده دیگه تنها شده ....
اما پسرم! من سر بسته بهت میگم : عزیزدلم گاهی در زندگی مسائلی پیش میآد که تنها دوباره تنها میشه.....
شب بخیر عزیزم
🆔 @mahdavi_arfae
.
22.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#یادداشتهای_شبانه 1⃣5⃣
پدر_پسری
امیرحسین جان! سلام.خوبی؟
تو رو خدا به بابا گله نکن که چرا چندخط در میان برام یادداشت شبانه می نویسی؟
آخه دلایل مختلفی داره:
گاهی آخر شب جنازه ام. از کثرت برنامه ها و ... جون ندارم. چند کلمه می نویسم کم کم مغزم میره با اینکه چشمام بازه.
گاهی از باب مه فشاند نور و ..... عوعو کند
میشه که نمی خواهم توضیح بدم.
گاهی هم نمی نویسم چون آن شبها آنقدر دلم شکسته و خونه که می ترسم نیتم از نوشتن خراب باشه.
اما امشب❗️
عزیز دلم جات خالی بود پنجشنبه و جمعه مشهد الرضا در دو نشست بینالمللی خیلی مهم و جذاب.
یکی موضوعش دیپلماسی فرهنگی بود و دومی اختتامیه ۲۲ امین جشنواره فرهنگی هنری بینالمللی امام رضا علیه السلام.
در مراسم اختتامیه که انصافا برای من که هزاران جشنواره و سمینار و یادواره و.. دیده ام، بی نظیر بود.
در بخشی از مراسم مادر بزرگوار و داغدار حضرت آیت الله رئیسی را با ویلچر به روی صحنه آوردند.
کاش بودی و میدیدی که سالن هزار و چند صد نفر یک سره تشویق همراه با اشک شد.
عجیب بود که این پیرزن در این سن و سال صورت خود را کامل از جمعیت می وگپوشاند.
العرض در بخش دیگری وقتی از حضرت آیت الله عاملی تقدیر می کردند مجری اصرار کرد که آیت الله عاملی دقایقی برای حضار صحبت کنند...
من که می دانستم استادم نکته نابی خواهد گفت به سرعت موبایل را دست گرفتم و ضبط کردم . حضرت آیت الله عاملی پشت میکروفن قرار گرفت و...
نه بهتره خودت این یک دقیقه را ببینی و خودت از استادم بشنوی🌺
امشب هموسط نوشتن ۱۰_۱۲ بار خوابم برد.
ببخش عزیزدلم
شب بخیر
.
#یادداشتهای_شبانه 1⃣8⃣
پدر_پسری
امیرحسین جان، سلام. خوبی؟🌺
جات خالی بابا امشب رفتیم منزل یکی از فعالان نهضت برای نوه ناز و قشنگش اذان و اقامه بخونم.❤️
چه خانواده یک دست مومن و مؤدبی
چه دختر کوچولوی ناز و آرومی
اسمش رو پرسیدم.باباش گفت: فاطمه زهرا
گفت: ثبت احوال اول قبل.ل نمی کرد. می گفت: یا فاطمه یا زهرا❗️
اصرار کردم و شد 🌺 فاطمه زهرا 🌺
وقتی بغلش کردم یاد لحظه ای افتادم که تو رو بغل کردم تا اذان و اقامه برات بگم. 😭
یادته؟!
وقتی اذان و اقامه تموم شد دیدم خودمم و خودت.گفت: پسر عزیزم. خوش اومدی. من پیام اومدنتو درک کردم. من باید یواش یواش جول و پلاسمو جمع کنم و از این دنیا برم تا جا برای تو باز بشه. چشم!. 😩
اما هرگز فکرشم نمی کردم که ی روزی بیاد که تو نباشی و من بیام غسالخونه ببینمت.😭
امشبم. که برای فاطمه زهرا جان اذان و اقامه می خواندم یاد این حکمت نهجالبلاغه افتادم:
لِدوا لِلموتِ و ابنوا لِلخرابِ
یعنی بزایید که پایان هر مولودی مردن است.
و بسازید که پایان هر بنایی خراب شدن است.
شب بخیر عزیزم
.
#یادداشتهای_شبانه 1⃣8⃣
پدر_پسری
امیرحسین جان! سلام خوبی؟
از بچگی شنیده بودم که مریضا
تو بیمارستان شبها کمتر خواب دارن و می گفتن شبها بیمارها بیشتر درد می کشن.😳
وقتی خوب فکر می کردم می فهمیدم که دلیلش سکوت و خلوت محیط و تمرکز نفسشونه❗️
تو روز بالاخره رفت و آمد و ملاقاتی و تلویزیون و بگو بخند با هم اتاقی ها و... نمیگذاره که اونا روی دردشون متمرکز بشن ولی شب دیگه نه ملاقاتی هست و نه رفت و آمدی . تازه متوجه دردشون میشن و...😭
الان که برات می نویسم حدود دو ساعت به اذان صبحه. همه تو قطار خوابن. محمدعلی، آبجی .... حتی مهماندارا.
آخ یادم رفت بهت بگم که دسته جمعی داریم میریم پابوس امام رضا علیه السلام از اول تا حالا لحظه به لحظه ذکر خیر تو بوده.
از کنجکاویهای کودکانه ات وقتی از تجهیزات و امکانات قطار پرس و جو می کردی و همه چیز را امتحان می کردی تا غیرت و مراقبتت از مامان و آبحیت که تو کوپه قطار محفوظ باشن و....
به دلم افتاده این سفر خیلی متفاوته و انشاءالله قراره یک پذیرایی خاص از طرف امام رضا بشیم. امیدوارم حضرت رئوف ما را بپذیرند و ملاقات بعدی مرا آنگونه که آرزو دارم معین کنند.
حتما نایب الزیاره ات هستیم. اصلا من که از همین الان نیت می کنم تمام زیارت و اعمال و اذکارم به نیابت از پسر عزیزم باشد.
امیرحسین مودب و مهربانم!
یقین دارم که امام مهربان هوای تو را که عاشقانه زیارتش می کردی دارند.
شب بخیر پسر عزیزم
🆔 @mahdavi_arfae
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#یادداشتهای_شبانه 3⃣8⃣
پدر_پسری
سلام امیرحسین جان.خوبی؟
دیروز پنجشنبه صبح دعوت بودم در یک مدرسه علمیه بسیار بسیار ساده و باصفایی که طلبههای هم سن و سال تو اونجا درس میخونن.
بعد از اینکه من سخنرانی کردم خبر نداشتم که این دوستان با معرفت، قصد دارن برای تو یادبود بگیرن یعنی روضه رو به نیت شما برگزار کردند.
موقع روضه یک روحانی که فکر کنم از اساتید مدرسه بود خیلی ابراز محبت کرد و گفت حاج آقا بعضی از مطالبی که تو یادداشتهای شبانه مینویسید ممکنه برای عوام مردم این ذهنیت را ایجاد کنه که چرا حاج آقا در مصیبت از دست دادن فرزندش ابراز غم و غصه میکنه؟
منم گفتم اجازه بدید روضه ی روضه خوان تمام بشه به احترام ایشون سکوت کنیم انشالله بعد از روضه...
بچههای مدرسه بدون اینکه به من اطلاع داده باشن در مانیتوری که پشت روضه خوان بود عکسهای تو رو پخش میکردن که به نوعی بگن این جلسه روضه به یاد امیرحسینه
خلاصه روضه خوان زد به روضه حضرت علی اکبر علیه السلام و اینکه امام حسین با اینکه ولی خداست امام معصومه قطب عالم امکان در عزای پسرش بیتابی کرد و جلوی چشم دشمن حفظ ظاهر نکرد و روی زمین افتاد و صورت روی صورت علی اکبر گذاشت و بعد هم فرمود علی الدنیا بعدک العفا..
بعد از اتمام روضه فکر کنم اون حاج آقا جواب سوالشو گرفت و دیگه سوالش را تکرار نکرد.
درسته امیرحسین من خاک پای علی اکبر امام حسین هم نیست اما من هم امام حسین نیستم.
🔸 بابا جون درسته یادداشتهای شبانه است و صبح میگذارم ولی شب نوشته بودم