♦️ تلنگر
🔸حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْيَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْيَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ الْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ كَانُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ إِنْ كَانُوا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ فِي دِينِ اللَّهِ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤَاخِيَنَّ كَافِراً وَ لَا يُخَالِطَنَّ فَاجِراً- وَ مَنْ آخَى كَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً كَانَ كَافِراً فَاجِراً. (صدوق، 1362: 6)
🔸تنها نقطه مهم در سند روایت احمد بن محمد بن یحی العطار است که مجهول بوده و ذم و مدحی درباره او نرسیده است؛ هر چند همو نیز از مشایخ اجازه بوده و اکثار اجلاء و ترحم و ترضی صدوق را دارد.
🔸با توجه به مضمون تجربه شده روایت و هماهنگی آن با سایر روایات و روح کلی قرآن در مسئله دوستی و همنشینی شکی در پذیرش و امکان انتساب مضمون آن به دین وجود ندارد.
🔸با این حال توجه به برخی از نکات خالی از لطف نیست:
1ـ همنشینی با بدان اگر چه ظاهرش تنها همان روابط دوستی شناخته شده را دربر میگیرد؛ اما بعید نیست ملاک اصلیش شامل حال رسانه و کتاب و فضای مجازی و امثال آن نیز بشود؛ بسیار دیده شده کسانی که فضای رسانه ای یا خبری مسمومی را پیگیری می کنند گرفتار همین آثار می شوند.
2ـ صرف دوستی با کافر و فاجر، ملاک تعیین کفر و فجور افراد نیست، بلکه این امور به تعبیری کافر ساز هستند یعنی در صورت تداوم باعث نادیده گرفتن حقایق (کفر) و دریدن لباس تقوی (فجور)می شوند؛ بنابراین «کان کافرا فاجرا» در انتهای روایت چنین معنا میشود که قطعا به چنین سرانجامی دچار خواهد شد.
3ـ درست است که روایات اجتماعی در مقام بیان قواعد ریاضی نیستند؛ اما هر چه فکر کردم نتوانستم مورد نقضی برای مضمون این روایت بیابم؛ تصور نکنیم که من تحصیل کرده هستم، استاد هستم، کوله باری از تجربه دارم، پا گذاشتن در این زمینه ها همانا و تطبیق این قواعد شبیه به قواعد ریاضی بر ما با تمام تجربه و دانشمان همانا... اعاذنا الله...
🔺ترجمه روایت:
میراث مجالست با بدان، بدبینی به خوبان است و همنشینی خوبان، بدان را ملحق به ایشان می کند. همنشینی فاجران با خوبان، باعث می شود آنها نیز به خوبان ملحق شوند. پس چانچه امر کسی بر شما مشتبه شد و دینش را ندانستید به دوستان صمیمی اش دقت کنید اگر اهل دین خدا بودند او نیز دیندار است؛ اگر بر غیر دین خدا بودند او نیز بهره ای از دین خدا ندارد؛ چرا که رسول خدا پیوسته می فرمود هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد کافر و فاجر را دوست صمیمی خود نگیرد که هر کس چنین کند خود نیز کافر و فاجر خواهد بود.
کودک از پدر یا مادر خود درخواست میکند برایم قصه بگو... حالش نیست؛ مطلبی را آماده نکردهایم؛ قصههای من درآوردی و کلیشهای را تکرار میکنیم...روزی میرسد که پدر و مادر به کودکی که دیگر حالا نوجوان یا جوان شده التماس خواهند کرد که بیا بنشین برایت دو کلمه حرف حساب بزنم، اما اینبار این نوجوان و جوان است که حوصله شنیدن ندارد...
بله آقا به قول ما طلبهها فی الصیف ضیعت اللبن.
🔸صدایی متفاوت در عرصه دینداری و دینپژوهی
چندی پیش یکی از دوستانِ جان یادداشتی نوشت با عنوان «یک نرم افزار یک رنسانس» چکیده این یادداشت که در ذهن بنده ماندگار شد عبارت است از اینکه با ورود نرم افزارهای مؤسسه نور به بازار پشت پرده اجتهاد لو رفته و همگان این پشت پرده را خواهند دید. امروز اپیزودی از پادکست میراث گوش کردم که به نظرم تأییدی بود بر همان چکیده به یادگار مانده.
احتمال میدهم این کار توسط یکی از دانشطلبها انجام گرفته است. دانشطلبها (طلبههایی که هم با ادبیات دینی و حوزوی و هم با نگاههای علوم انسانی آشنا هستند) گویا اندک اندک خودشان را اثبات خواهند کرد. با سربرآوردن ایشان یک گام دیگر به عبور از مراجع رسمیِ حوزوی نزدیک میشویم.
پرواضح است بنده در مقام تأیید یا رد این جریان نیستم، بلکه واقعیتی را که میبینم توصیف میکنم؛ واقعیتی که چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال وقوع است و از گوشه و کنار صدای آن شنیده میشود.
پادکستی که امروز شنیدم روایاتی را میخواند که اغلب مردم نشنیدهاند. منبعش وسایل الشیعه بود. مخاطب در ابتدای هر روایت، نه نام مراجع رسمی، بلکه نام مبارک ائمه و نبی مکرم را میشنید. مانند بسیاری از پادکستهای امروزی علاوه بر موسیقیِ متن، میان برنامه هم موسیقیِ مناسب با فضای روایت و شاید هم فضای ذهنی مخاطب پخش میکرد. ارائه دهنده هم جوانی به روز با درک کامل از مخاطب امروزی بود. خوش صدا و خوش بیان بود. رسانه را میشناخت و به خوبی اصطلاحات آن عصر را تبدیل به اصطلاحات معاصر میکرد؛ به گونهای که مخاطب امروزی کاملا در فضای روایت واقع میشد. خیلی از کلیشههای مرسوم مذهبیها را در همان 40 دقیقه در هم شکست. موضوع نکاح و کثرة المنکوحات حوزه و یا همان رابطه با جنس مخالف خودش را انتخاب کرده بود. ناخودآگاه و خودآگاه مخاطب را در مشت خودش گرفت و سعی کرد هر دو را تغییر دهد.
با تمام نقدهای علمی که به ایشان داشتم؛ اما اقرار میکنم که بسیار زحمت کشیده بود؛ هنرمند بود و در هدفش موفق.
مطالعه انتقادی کارش مجالی دیگر میطلب صرفا خواستم درکم را از جریانی که صدای پایش را به وضوح میشنوم با دوستانم به اشتراک گذارم.
@mahdavi_arjmand
🔸نقطهی زمین خوردن انسان لزوما خیلی پیچیده و دور نیست
🔸طلبهای ممکن است تصور کند من اگر ریزه کاریهای فقه در فلان مسئله را نفهمم زمین خواهم خورد. ممکن است از این ناحیه ناخواسته گرفتار فعل حرام شوم و کیلومترها از مسیر عبودیت دور شوم. اگر من خدای نکرده مجرای استصحاب را با مجرای فلان اصل دیگر اشتباه کنم چه خواهد شد؟!
بهتر است پایم را از کفش فقها و اصولیها در بیاورم و به سراغ همین دوستان حدیثی خودمان بروم. شاید یک دوست حدیث خوان با خودش بگوید اگر من یک دوره مثلا کتب اربعه را بخوانم کاری کردهام کارستان و آن وقت میتوانم مراتب عبودیت را بهتر طی کنم. ممکن است تصور کند با خواندن هر روایت راه نفوذ شیطان تنگتر میشود. یا حتی قرآنی که ظاهرا محبوبیت کمتری دارد، گاهی مفسران گرانقدر و پیروان ایشان چنان غرق درآوردن نکات و ظرایف و اشارات میشوند که آدم گمان میکند هر کدام از آن ظرایف را اگر نداند قطعا مورد تجاوز شیطان واقع میشود.
🔸به هرحال خواستم بگویم من از مطالعه قرآن و ایضا روایات به این نتیجه رسیدم:
ما از مسائل پیچیدهای که معمولا تمام شدن حجت هم در آنها اندکی شک و شبهه دارد زمین نمیخوریم.
انبیای الهی هم وقتی زمین خوردهاند (در همان مراتب خودشان و به هر معنایی که میخواهید زمین خوردن را تعریف کنید) از این جور مسائل زمین نخوردهاند. لااقل بر اساس ظواهر قرآن چنین نیست. یکی از غضب زمین خورده و یکی از تمنای خلود، آن یکی گرفتار قضاوت بیجا شده و این یکی گرفتار اندکی عجب.
از انبیا که بگذریم در طبقهی خواص هم لااقل همین کسی که خدا میگوید آیاتمان را بهش دادیم و بعد او میل به زمین کرد؛ او هم همین محبت دنیا زمینش زد دیگر.
اقوامی و افرادی که گرفتار عذاب شده و لعنت بر ایشان نازل شده هم یا کم فروشی کردهاند، یا گناه جنسی مرتکب شدهاند یا پیامبر کشته اند یا با خدا رسما مقابله کردهاند، به مردم ظلم کردهاند و مانند اینها...
🔸خلاصه نمیخواهم بگویم دنبال ظرایف و نکات ویژه نباشید و نباشیم... میخواهم بگویم حواسمان را به همان اولیات و محکمات عقل و فطرت و دین بیشتر جمع کنیم. توجه به ظرایف و مقاله نویسی و حل مسئلهای که گاهی اساسا مسئله نیست و به زور مسئلهاش میکنیم ما را از همین بدیهیات عقلی و فطری و دینی غافل نکند...
🔸نشود که درباره ما بگویند:
«اخذوا من مکان قریب... وأنی لهم التناوش من مکان بعید» (رک: 51-52 سبأ)
@mahdavi_arjmand
♦️لطفا آیه 52 شوری، 75 و 76 نمل را مطالعه کنید!
🔸بر اساس آیه 52 سوره شوری نبی مکرم دارای روحی ویژه است.
برای اینکه میزان اهمیت این روح دانسته شود باید دانست که روح سبب آشنایی نبی مکرم با «الکتاب» است.
مراد از واژه «الکتاب» لزوماً قرآن نیست. این مطلب خود نیازمند تحقیقی جداگانه است. باید روشن شود کتاب و قرآن حاکی از یک مصداقند یا حاکی از دو مصداق متفاوتند؟ کتاب لزوما تشکیل شده از چند ورق و جلد و مقداری نوشته است؟ یا میتواند ورای اینها باشد؟ در صورتی که آن کتاب، مصداقی دیگر داشته باشد، چه پیوندی با قرآن دارد؟
🔸صرفاً جهت ایجاد یک فرضیه (که لااقل در نگاه اول دارای شواهد متعدد به نظر میرسد) میتوان آیه 75 و 76 سوره نمل را مورد دقت و بررسی قرار داد. ویژگی این دو آیه آن است که در آیه اول از کتاب مبینی سخن گفته که تمام پشت پرده جهان در آن هویداست و پشت سر آن از قرآنی سخن میگوید که در زمینه اختلافات بنی اسرائیل بیانگر اکثر اختلافات ایشان است و نه تمام آن.
این دو آیه شاید از جمله واضح ترین آیات در زمینه تفاوت کتاب و قرآن باشد؛ به هر حال هر چه کتابی که آیه 52 سوره شوری از آن سخن میگوید عظمت بیشتری داشته باشد، عظمت روح نیز برای ما آشکارتر میشود.
🔸 توجه داشته باشید! از روحی سخن میگوییم که ممکن است توانایی گشودن علوم بیشماری را داشته باشد و کلید واژه فهم فضایل پیامبر اعظم باشد.
@mahdavi_arjmand
♦️محمد بن علی طرازی
🔸یکی از واسطههای اصلی نقل اعمال ماه رجب شخصی است به نام محمد بن علی الطرازی. دسترسی ما به کتاب او تنها از طریق روایاتی است که سید بن طاووس در اقبال الاعمال و جمال الاسبوع نقل کرده است.
🔸در چکیده مقاله «بازپژوهی شخصیت محمد بن علی طرازی و کتاب او» که در نشریه مطالعات اعتبار سنجی حدیث به چاپ رسیده، آمده است:
محمد بن علی طرازی از شخصیتهای امامی نیمه اول قرن پنجم در عراق است. جد و پدر او «ابوبکر محمد بن محمد» و «ابوالحسن علی بن محمد طرازی»، از دانشمندان صاحب عنوان در منابع تراجم نگاری سنی هستند که ابتدا در بغداد و بعدها در نیشابور روزگار گذراندهاند. پدر او از مشایخ خطیب بغدادی است و خطیب به واسطه او از جدش نیز روایت میکرده است. تنها اطلاع ما از محمد بن علی طرازی و تالیف او، گزارش های 23گانه ابن طاووس در دو کتاب «اقبال الاعمال» و «جمال الاسبوع» است. مضامین و محتوای این نقل ها نشان می دهد که طرازی، برخلاف پدر و جد خود که اظهار تسنن میکرده اند، اعتقادات امامی محکمی داشته است. ابن طاووس در موضعی بر او ترحم کرده و در موضعی دیگر با لقب احترام آمیز «شیخ» از او یاد کرده است.
با عنایت به شواهد رجالی و حدیثی، نظریه وثاقت طرازی بعید نیست. عنوان کتاب طرازی، «الروایات الشاهدات للسعادات بالعبادات» بوده که به خط مولف و به صورت وجاده در اختیار ابن طاووس قرار داشته است. ازجمله مصادر طرازی در تالیفش، «کتاب عمل رجب» ابن عیاش جوهری، «کتاب الدعاء» ابوالمفضل شیبانی، «کتاب الدعاء» و «کتاب اخبار ابی جعفر الثانی علیه السلام» محمد بن وهبان بصری و «مجموع الدعوات» محمد بن هارون بن موسی تلعکبری بوده است.
@mahdavi_arjmand
🔸متصل و منقطع
فرق است بین انسانی که هزار توجیه ریز و درشت میآورد تا نسبت امور را از خالق متعال قطع کند و بین کسی که همه واسطهها را حذف میکند تا حتی روزمرههای زندگی را متصل به او ببیند.
گویا خالقش نیز دیدگاه او را پسندیده است. در قرآن سخن او را چنین حکایت کرده است:
الذی خلقنی فهو یهدین
و الذی هو یطعمنی و یسقین
و اذا مرضت فهو یشفین
و الذی یمیتنی ثم یحیین.
#ابراهیم_خلیل_الرحمن
@mahdavi_arjmand
🔸برخیا آپلود شدن و برخی در صف آپلود
♦️در کافی شریف روایت شده: مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكُونُ لَا يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدِّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ.
در تفسیر عیاشی نیز آمده است عن الفضيل: قال سمعت أبا جعفر ع يقول من الأمور أمور محتومة كائنة لا محالة، و من الأمور أمور موقوفة عند الله، يقدم فيها ما يشاء و يمحو ما يشاء، و يثبت منها ما يشاء- لم يطلع على ذلك أحدا يعني الموقوفة، فأما ما جاءت به الرسل فهي كائنة- لا يكذب نفسه و لا نبيه و لا ملائكته.
♦️نکات:
1. مراد از علم در اینجا علم به رخدادها و پدیده های عالم است و نه علم ذات؛ چه آنکه علم ذاتی عین ذات است؛ نه قابل تقسیم و نه قابل دسترسی.
2. در روایت کافی از علم مخزون و علم آموزشی به انبیا و رسل و در روایت عیاشی و برخی روایات دیگر از همین دو نوع علم، به امور موقوفه و امور محتومه تعبیر شده است.
3. تعبیر به امور موقوف و محتوم شاهد دیگری است بر نکته اول که مراد علم ذات نیست.
4. از اموری که ملائکه، رسولان و انبیا آگاهند با تعبیراتی چون «محتوم»، «سیکون»، «کائنة لامحالة»، «لایکذب نفسه و...» توصیف شده که نشان از عدم ایجاد تغییر و تبدیل در این علوم دارد.
5. علمی که در نزد خداست با تعبیراتی چون «لم یطلع علیه احدا»، «یقدم منه ما یشاء»، «یؤخر منه ما یشاء»، «یثبت ما یشاء»، «یمحو ما یشاء» توصیف شده که نشان از ایجاد تغییر و تبدیل در آن است.
6. علم مخزون و به تعبیر روایت امور موقوف یا به تعبیر امروزی پدیدهایی که در صف آپلود در جهان خلقت هستند هیچ قطعیتی ندارند و معلق به اراده پروردگار هستند و مظهر خدایی خدا؛ چون در اینجاست که امید و ترس حتی از بنده ای که به مقام قاب قوسین رسیده واقعی میشود و دست گشادهی خدا از پشت تمام پردهها و حجابهایی که بشر برای خودش ساخته بیرون میزند؛ اینجاست که علم انبیا و رسولان و ملائکه لنگ میزند. سخنان ایشان نیز باید از اطلاق خارج شود و مقید به قید همیشگی و زیبا و عمیق و ریشه دار «ان شاء الله» گردد. (مخاطب خاص: اینجاست که میدانمِ علی الاطلاق تنها از آن خداست و «نمیدانم» برای مخلوق اگر نگوییم همیشه لااقل در اکثر اوقات موجه است مخصوصا وقتی سائل خدا باشد: مثلا خدا از انبیا پرسیده ماذا اجبتم، انبیا هم فرمودند لا علم لنا إنک علام الغیوب)
7. به نظر قاصر بنده به دلیل آنچه در نکته هفتم بیان شد است که در روایات گفته شده «ما عبد الله بشیء مثل البداء» و نبیی به نبوت نرسید مگر بعد از این که به بداء اقرار کرد و اگر مردم اجر سخن گفتن در بداء را می دانستند از سخن درباره آن خسته نمیشدند.
♦️♦️پ.ن: تفکر رایج لوح محفوظ و محو و اثبات را گویا به عکس فهمیده است چه در نامگذاری و چه در ارزشگذاری.
@mahdavi_arjmand
آیا چارچوب زندگیات را خودت آگاهانه انتخاب کردهای؟
میدانم طراحی آگاهانه تمام چارچوبهای زندگی نه در توان ماست و نه شاید مطلوب، اما تعیین مهمترین ویژگیهای آن به یقین در حیطه مسؤولیت ماست.
🔹اگر پانصد سال پیش به دوستان مشهدیت میگفتی من فردا صبح عازم تهران هستم تا ظهر اندکی کار دارم، انجام میدهم و شب حرم امام رضا دوباره زیارتت میکنم، به کل حرفایت بی معنا و مهمل به نظر میرسید؛ اما امروز که در دنیایی زندگی میکنی که سرعت یکی از مشخصههای اصلی آن است این حرفها عادی است و برای مردم استبعادی ندارد.
آنچه این حرفها را بیمعنا و گوینده آن را دیوانه یا عاقل میکند چیزی است که نامش را چارچوب میگذاریم. چارچوبی که تمام جزئیاتِ زندگی معنای خود را وام دار آن هستند.
🔹وقتی در تعامل با افراد یا مکاتب یا ادیان واژههایی برایت مبهم میشوند یکی از عوامل آن همین تغییر چارچوبهاست مثل کسی که در دنیای پانصد سال پیش با مؤلفههای دنیای مدرن صحبت کند یا بالعکس.
🔹«ماه مهمانی خدا» در دنیایی که از جمله ویژگیهای بارز آن حذف یا بیتوجهی به ادمه حیات پس از مرگ و اولویت دادن به جسم و بی توجهی یا حذف روح است، مبهم و حتی مسخره به نظر میرسد. اما اگر چارچوب را عوض کنیم و زندگی پس از مرگ را به تعبیر قرآن بهتر و پایندهتر بدانیم، روح و صفات برتر انسانی را در کانون توجه خود قرار دهیم آنگاه نه تنها «ماه مهمانی خدا» را لبریز از معنا خواهیم دید بلکه ضرورت وجود آن را به خوبی درک خواهیم کرد.
🔹از مهمترین انتخابهای متأسفانه ناخوآگاه ما انتخاب همین چارچوبهایی است که قرار است درون آن نفس بکشیم و جزئیات زندگی خود را طراحی کنیم.
🔹تعیین چارچوب زندگیمان را به دست رسانهها، مشهورات زمانه، رسم و رسومات و ناخودآگاهِ خود نسپریم که در آن صورت به قول قرآن مانند بوتهای بیریشه خواهیم بود که قرار و ثباتی برایمان متصور نیست و زود باشد که قاعده قطعی «إنّک مَیّتٌ و إنّهم مَیّتون» بر ما تطبیق شود و کارمان را یکسره کند.
🔻به قول آن استاد عزیز کسی که به وجود روزهای هزار ساله باور ندارد، ضرورتی برای درک شبهایی به ارزش هزار ماه نمیبیند.
@mahdavi_arjmand
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸همیشه برتریها با ویژگیها گره خورده هست؛ به عبارت دیگر برتری یک گزینه نسبت به دیگر گزینهها بر اساس ویژگی یا ویژگیهایی است که در آن گزینه جمع شده است و دیگر گزینهها تمام یا برخی از آنها را ندارند.
🔸بر این اساس با این سؤال مواجهیم که برتری شب قدر از دیدگاه قرآن برا اساس کدام ویژگی یا ویژگیهاست؟
🔸در سوره قد لااقل سه ویژگی برای شب قدر بیان شده است:
1. با اینکه در یک کفه ترازو هزار ماه و در کفه دیگر شب قدر قرار داده شده باز هم زبانهی ترازو به نفع شب قدر پایین آمده است.
2. شب قدر، ملائکه و روح که کارگزاران عالم هستند برای تنفیذ یا اجرا یا ارائه یا تعین برنامه (با توجه به اختلاف تفسیری موجود) نازل میشوند؛ نکته مهم، ارتباط آن تنفیذ، اجرا، ارائه یا تعیین برنامه با سرنوشت انسان است.
3. سلامت این شب تا طلوع فجر دیگر ویژگی این شب است. در اینکه سلامت برای کیست و یا نسبت به چیست ابهام وجود دارد.
نکته محکم اسناد سلامتی به خود شب قدر است و این بدان معناست که سلامتی مراسمی که در این شب برگزار میشود از تمام آفات و مشکلات و نقایص تضمین شده است و هیچ خللی به هیچ معنایی در این مراسم الهی (تنزل ملائکه و روح و همان تنفیذ و اجرا و...) ایجاد نمیشود.
🔻بنابراین لااقل از جمله علل اهمیت شب قدر، اجرای مراسمی ویژه و در نهایت سلامت توسط کارگزاران الهی مرتبط با تمام امور است.
توجه به عجز انسان و بسط ید الهی به گستره یمحوالله ما یشاء و یثبت ایجاب میکند برای تغییر برنامه به نفع خودمان به قدرت لایزال الهی و رحمت بیکران او تکیه کنیم و قلب و جوارح خود را در پیشگاه او و دستوراتش فرمانبردار کنیم تا او به فضل و رحمت خود برنامه را به نفع ما تغییر دهد.
و الحمد لله رب العالمین.
@mahdavi_arjmand
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸مقدمات برگزاری مراسم شب قدر توسط کارگزاران الهی (ملائکه) و مدیر ایشان (روح) در حال طی شدن است و به زودی بزرگترین و مهمترین مراسم تشریفات الهی آغاز میشود.
🔸ربطش به ما هم مشخص است؛ چیزی است در مایههای تعیین و ابلاغ کلیات و جزئیات برنامه یکسال آینده؛ مرگ و حیات، رشد و غیّ، ایمان و کفر، عافیت و بلا، سلامت و مرض، غنا و فقر، امنیت و ترس، جنگ و صلح و...
🔸چه کنیم تا برنامه بیشترین و باقیترین نفع را برای ما داشته باشد؟
خداوند متعال به تصریح قرآن دوست و سرپرست کسانی است که در مقابل حقایق سر تعظیم فرود میآورند (ولی المؤمنین) و دشمن کسانی است که چشم خود را بر حقایق میبندند و آن را انکار میکنند (عدو للکافرین)
بنابراین از مهمترین صفاتی که باعث تغییر برنامه به نفع ما میشود ایمان است و از مهمترین صفاتی که باعث تغییر برنامه به ضرر ما میشود کفر است.
🔸چالش اصلی برای کسی که زمان را از دست داده و قلبی سرشار از ایمان برای چنین شبی آماده نکرده، رسیدن به گوهر ایمان در این فرصت اندک است.
شاید بگویید جوهر اصلی ایمان تصمیم به پذیرش و اقرار به حقایق است که میتوان در لحظه به سرانجامش رساند. تصمیم را میتوان در لحظه گرفت اما کسی که تصمیم ما را صحت سنجی میکند دانای سر و اخفی است (سر امور پنهانی است و اخفی بر اساس روایات امور پنهانی است که خود شخص نیز از آن مطلع نیست) با این حال نمیتوان خیلی روی تصمیمها حساب باز کرد؛ مخصوصاً با تجربهای که امثال بنده در تصمیمهایشان دارند
🔻به نظر قاصر بنده راهی آرامشبخشتر از دعا و تکیه به کسی که در وصف خود گفته «یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» و ما را مخاطب ساخته و فرموده: یا عبادی الذین اسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله، إن الله یغفر الذنوب جمیعا؛ إنه هو الغفور الرحیم (از جمله آیاتی است که میتوانیم بدون تردید خودمان را مخاطب آن بدانیم) نداریم.
والحمد لله رب العالمین
@mahdavi_arjmand