8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز سوم:
💠 فی امان الحسین 💠
▪️زمان توبه حرّ تا شهادت وی چندان به طول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد.
▫️وی بلافاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شد و پس از گفتگوی بینتیجه با عمربن سعد، رجزگویان با آنان جنگید و به شهادت رسید.
▪️او در حالی که اسبش زخمی شده بود شجاعانه میجنگید و رجز میخواند و سواره با دشمنان پیکار میکرد تا این که چهل و چند نفر از دشمنان را به هلاکت رساند.
▫️اما در نهایت لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حملهور شدند و او را به شهادت رساندند. گفته شده که دو نفر در شهادت او شرکت داشتند: یکی ایوب بن مسرح(مِشرَخ) و دیگر مردی از سواران اهل کوفه.
▪️وقتی اصحاب امام(ع) جنازه او را آوردند، امام حسین(ع) نزد حرّ آمد و گفت: «به به! ای حُرّ! تو در دنیا و آخرت آزادهای همان گونه که آزاد نامیده شدهای.»
▪️بنابر نقلی قبیلهی حر (بنیتمیم) از جداشدن سر حر بن یزید ریاحی جلوگیری کردند. اما بنابر قولی دیگر، سرِ حر بن یزید نیز به همراه سرهای دیگر شهیدان کربلا در زیارتگاه رئوس الشهداء در قبرستان باب الصغیر شهر دمشق دفن شده است.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز پنجم:
💠 شیرین تر از عسل 💠
▪️قاسمبنالحسن (ع) یکى از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانى است که هنوز به حدّ بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است.
▫️این نوجوان از کودکى در آغوش امام حسین بزرگ شده است زیرا سه_چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته است.
▪️وی پس از عون بن عبدالله جعفر (پسر زینب بنت علی، پسر عمهاش) پیش حسین بن علی رفت و از او اجازه رفتن به میدان نبرد خواست و پس از اصرار فراوان حسین بن علی به او اجازه داد.
▫️قاسم سوار بر اسب میشود ولی با جثه ریزی که داشته است پایش به رکاب نمیرسید. یکی از خوارج به نام ازرق شامی که از فرماندهان سپاه عمر بن سعد بود، مسئول کشتن قاسم شد.
▪️ ازرق، چهار پسرش را تک تک به میدان فرستاد که خود ازرق با پسرانش توسط قاسم کشته شدند. بعد از این نبرد حیرتانگیز، سپاهیان عمر بن سعد، قاسم را دوره کرده و او را مجروح و از اسب پایین انداختند.
▫️قاسم از عمویش تقاضای کمک کرد، حسین(ع) بهسرعت سمت قاسم تاخت و سواران دورش را کشت اما وقتی به بدن قاسم نگریست دید که بدنش با سمهای اسب مچاله شده و قاسم کشته شده است.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز ششم:
💠 شش ماهه 💠
▪️سید بن طاووس میگوید:
حضرت جلوی خیمه آمد و به حضرت زینب(س) فرمود: طفل کوچک مرا بیاور تا با او وداع کنم.
▫️پس آن کودک را بروی دست گرفت و خواست او را ببوسد که حرملة بن کاهل اسدی تیری پرتاب کرد و به گلوی کودک خورد.
▪️در برخی منابع آمدهاست که تیر پس از برخورد به طفل، به بازوی حسین(ع) نیز ورود کردهاست.
▫️امام حسین(ع) پس از هدف قرار گرفتن علیاصغر، به حضرت زینب(س) فرمود: او را بگیر! سپس دو دست خود را زیر گلوی او گرفت تا از خون پر شد و آن را به آسمان پاشید و فرمود: همه این مصائب بر من آسان است زیرا خداوند میبیند.
▪️امام باقر(ع) فرمود: قطرهای از این خون به زمین ریخته نشد.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز هفتم:
💠 نوگل حسنم 💠
▪️هنگامی که سپاه کوفه، امام حسین(ع) را محاصره کرد، عبدالله به سوی عموی خود حرکت کرد. امام حسین(ع) از حضرت زینب(س) خواست که مانع او شود؛ اما زینب(س) نتوانست مانع شود.
▫️عبدالله گفت به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم و شتابان خود را به امام رساند.
▪️بحر بن کعب تیمی با شمشیری به سمت امام حسین(ع) حملهور شد، عبدالله به او گفت وای بر تو ای ناپاک زاده، میخواهی عموی مرا بکشی؟
▫️بحر بن کعب با شمشیر ضربهای زد، عبدالله دست خود را جلو آورد و سپر کرد، ضربه بر دست او فرود آمد و دستش قطع و به پوست آویخته شد.
▪️ فریاد زد: وا اُمّاه؛ وای مادرم. امام حسین(ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: ای فرزند برادر صبر پیشه کن و این واقعه را برای خودت خیر بدان؛ زیرا خداوند تو را به پدر صالحت ملحق میسازد.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز هشتم:
💠 إرْباً إرْباً 💠
▪️یاران امام حسین(ع)، یکی پس از دیگری میجنگیدند و کُشته میشدند تا آن که جز خانوادهاش، کسی با حسین(ع) نماند.
▫️در این هنگام علی اکبر(ع) قدم به میدان نهاد. علیاکبر پس از اندکی جنگ با سپاهیان ابنسعد نزد پدرش بازگشت و گفت سنگینی اسلحه مرا آزار میدهد و تشنگی مرا از پای درآورد. آیا جرعه آبی یافت میشود؟
▪️امام حسین گریه کرد و فرمود: به زودی جدت را ملاقات میکنی و آن حضرت شما را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنگی نباشد.
▫️علیاکبر به میدان بازگشت، و مُرّةُ بن مُنقذ شمشیری بر فرق او زد. سپس دیگران بر او حملهور شدند و او را قطعه قطعه کردند.
▪️در برخی مقاتل چنین آمده: فقطعوه بأسْیافهم إرْباً إرْباً؛ با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه کردند.
▫️علیاکبر در لحظات آخر گفت: ای پدر! سلام بر تو باد، این جدم رسول خداست، او به جامی لبریز مرا سیراب کرد و میگوید: به سوی ما شتاب کن.
▪️کشتهشدگان از لشکر عمر بن سعد توسط علیاکبر را تا دویست نفر نیز ذکر کردهاند.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز نهم:
💠 سقای لب تشنگان 💠
▪️بر اساس برخی از منابع، پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنیهاشم، حضرت عباس(ع) قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد.
▫️او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند.
▪️حضرت عباس(ع) وقتی وارد شریعه فرات شد، دستانش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد به یاد تشنگی حسین افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد.
▫️در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربهای به دست راستش وارد کرد.
▪️حضرت عباس(ع) شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد.
▫️حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود ضربهای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس(ع) وارد کرد و او را به شهادت رساند.
▪️وقتی عباس(ع) شهید شد امام حسین(ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود: اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد.
▫️در منابع سن عباس(ع) هنگام شهادت ۳۴ سال ذکر شده است.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز دهم:
💠 وداع 💠
▪️در مقتل آمده است که عمر سعد دستور داد خیمه ها را تیرباران کنید. وقتی تیرهای دشمن به طناب خیمه ها رسید، حضرت دید خیمه هایش در معرض خطر است.
▫️در این هنگام حضرت به سرعت از خیمه ها جدا شد و عزیزانش مهلت پیدا نکردند که وداع و خداحافظی کنند.
▪️امام حسین(ع) از خیمه ها جدا شد و به خواهرش فرمود: خواهرم! مرا کمک کن، بچه ها را به خیمه ببر دیگر از خیمه بیرون نیایید و پرده خیمه را هم بیندازید زیرا دیگر در این بیابان برای شما محرمی باقی نمانده است.
▫️حضرت به طرف میدان حرکت می کرد که صدایی را از پشت سر شنید که او را متوقف کرد. دید خواهرش می دود و یک طوری صدا می زند: «مهلًا مهلا، یا ابن الزّهرا» که اگر توقف نکند زینب قالب تهی می کند.
▪️گویا هنوز حضرت زینب(س) آماده وداع نشده است. لذا توقف کرد، این وداع آخر انجام گرفت. تصرف کرد در قلب خواهر. خواهر را آماده کرد و رفت میدان.
▫️دیگر در خیمه ها بودند. از خیمه بیرون نیامدند. تا آن وقتی که:
ذو الجناح به طرف خیمه ها آمد خیال کردند یک بار دیگر امام حسین(ع) برای خداحافظی آمده.
▪️لذا همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار حضرت زینب(س) را ندیدند. دیدند عجب! اسب آمده، ولی زینش واژگون است. این اسب یک جایی امام حسین(ع) را روی زمین گذاشته و آمده.
▫️به دنبال اسب حرکت کردند و آمدند بالای بلندی؛ ای کاش نمی آمدند.
💔سری به نیزه بلند است در برابر زینب
💔خدا کند که نباشد سر برادر زینب
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز دهم:
💠 پیراهن خونین 💠
▪️حسین(ع) که بیم داشت پس از کشته شدن عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد.
▫️بهگفتهٔ نجم حیدر، افراد لشکر یزید در کشتن حسین(ع) تردید داشتند و مایل نبودند مسئولیت کشتن او را برعهده گیرند.
▪️سرانجام با آنکه برای آخرین بار دشمنان را از انتقام خدا بیم میداد، به او از ناحیه سر و بازو آسیب زدند و او بر صورت به زمین افتاد.
▫️سَنان بن اَنَس عَمرو نَخَعی به خولی بن یزید اَصبَحی دستور داد که سر حسین(ع) را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند.
▪️سنان ضربتی دیگر به حسین(ع) زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد.
▫️پس از آن عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سینه، پشت، پهلو، و صورت حسین(ع) را لگدمال کنند. پس اسبان بر این کار واداشته شدند.
▪️هنگام تاختن اسب بر پیکر مطهرش دیدند که روی کمر و پشت او پینه بسته است!
علت آن را بعد ها از امامزینالعابدین پرسیدند، امام فرمود: پینه های پشت پدرم اثر حمل غذا در شبانگاهان
برای فقیران مدینه بود...
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز یازدهم:
💠 آزادگان در بند 💠
▪️پس از شهادت اباعبداللهالحسين(ع) و ارسال سر مقدس آن حضرت در عصر عاشورا به كوفه، عمربنسعد در روز يازدهم محرم دستور داد كه سرهای ساير شهيدان را جهت دریافت پاداش از عبیدالله در ميان سركردگان سپاه تقسيم كنند.
▫️همچنين وی دستور داد كه كشتههای خود را گردآوری، بر آنان نماز خوانده و دفن كنند، ولی بدنهای بیسر شهدای کربلا را در آن بيابان رها كرد.
▪️پس از آن، اهلبیت امام و بازماندگان شهدا را گرد آوردند تا آنان را به اسیری از کربلا به کوفه ببرند اما قبل از حرکت، خیمههایشان را به آتش کشیدند.
▫️در هنگام خروج از سرزمين كربلا، به خواسته اسيران و يا به دستور عمربنسعد جهت تازه كردن داغ عزيز از دستدادگان، آنان را از كنار پيكرهای شهدا عبور دادند.
▪️وقتی چشم زنان به پیکر غرقه به خون حضرتسیدالشهدا(ع) و یاران آن حضرت افتاد، صدای گریه و شیون در صحرای کربلا پیچید.
▫️چون نظر حضرتزینب(س) به بدن مبارک برادرش افتاد، فرمود:
«آه ای محمد! وای ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو، این حسین است که در صحرا افتاده و به خون آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه شده است، دخترانت به اسیری میروند و فرزندانت کشته شدهاند و باد صبا، بر بدنهای آنان خاک میپراکند»
▪️بهدستور عمربنسعد، لشکریان او با زور و اجبار زنان را از پیکر امامحسین(ع) جدا کردند و با وجود داشتن بزرگترین غم، مانند اسیران و با پاهای برهنه آنان را حرکت دادند.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز دوازدهم:
💠 سر در سفر 💠
▪️روز دوازدهم محرم روز ورود اهل بیت(ع) با حالت اسارت به کوفه است. دراین روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه ازخانه بیرون آید، چرا که نگران بود شیعیان امیرالمومنین قیام کنند.
▫️سپس فرمان داد سرهای شهدا را پیش روی اهل بیت آورده حرکت دهند و اسرا را در کوی و بازار بگردانند.
▪️زنان کوفه که براى تماشای کاروان اسرا به بالاى بامها رفته بودند دیدند امام سجاد(ع) در حالى که بیمارند و به خاطر غل و زنجیرها خون از رگهاى گردنشان جارى است، بر شترى برهنه سوارند.
▫️همچنین رأس شریف امام حسین(ع) در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نماید:
«اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» (کهف، ۹)
▪️مردم با دیدن حالت رقت انگیز ذریه پیامبر(ص) و سرهای بر نیزه، صدا به گریه بلند نمودند.
▫️سپس حضرت زینب(ع) مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبهاى کوبنده و رسواکننده نمود.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
13.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز سیزدهم:
💠 شهامت حیدری 💠
▪️هنگامی که سر حسین بن علی(ع) را همراه کودکان، خواهران و زنان اهل بیت نزد ابن زیاد بردند، حضرت زینب(س) بی ارزشترین لباسها را پوشیده بود.
▫️در حالیکه کنیزانش گرد او را گرفته بودند، وارد مجلس شد و بدون سخن گفتن کناری نشست.
▪️ابن زیاد سه بار پرسید: آن زن که نشست کیست؟ حضرت زینب(س) از پاسخ دادن به او خودداری کرد. سرانجام یکی از کنیزانش گفت: او زینب دختر فاطمه است.
▫️ابن زیاد بعد از احتجاج با حضرت زینب(س) و روبه رو شدن با صحبت هایی چون "ندیدم جز زیبایی" ، "مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه" و پاسخ های قاطع و کوبنده ی حضرت خشمگین شد و او را سجع گو خطاب کرد.
▪️پس از آن ابن زیاد رو به امام زینالعابدین(ع) کرد و با او به احتجاج برخواست و وقتی شهامت حضرت در پاسخ گویی را دید او را به قتل تهدید کرد.
▫️حضرت سجاد(ع) رو به ابن زیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید میکنی؟ آیا نمیدانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه سربلندی ماست؟
🌹ما را قتال دشمن بد کیش عادت است
🖤با اهل بغی حرب نمودن، سعادت است
🌹تهدید ما چرا به شهادت کند کسی
🖤حقا که آرزوی دل ما شهادت است
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod
18.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روایت_یک_دهه
🕯 روز سیزدهم:
💠 مجلس رسوایی 💠
▪️با ورود اسرا به شام، به دستور یزید شامیان مجلس بزرگی که در آن بسیاری از اشراف و اعیان و شخصیتهای برجسته شام حضور داشتند، ترتیب داده شد. آنگاه یزید در این مجلس نشست و دستور داد تا اسرا را وارد کنند.
▫️امام سجاد(ع) اولین نفر از اسرا بود که در حالیکه دستانش را به گردنش بسته بودند بر یزید بن معاویه وارد شد. سپس سایر اسرا و زنان اهل بیت(ع) را در حالیکه با ریسمان به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.
▪️پس از آن خدمتگزاران یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی از طلا قرار دادند و روبهروی یزید نهادند
▫️یزید با دیدن سر، رو به امام سجاد(ع) کرد و گفت:
ای پسر حسین(ع) پدرت رابطه خویشاوندی خود را نادیده گرفت و توجهی به مقام و منزلت من نکرد و در سلطنت با من به نزاع برخاست، پس خدا با او چنان کرد که دیدی.
▪️سپس چوبدستیاش را به دست گرفت و با آن بر لب و دندان امام(ع) میزد که یکی از اصحاب رسول خدا(ص) به او اعتراض کرد
▫️او گفت:چوبدستیات را بردار، به خدا قسم من بارها دیدهام که رسول خدا(ص) لبش را بر لبان این سر نهاده بود و آنرا میبوسید.
#محرم_الحرام
#امامحُسینمن
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین
┄┅═══◈💠◈═══┅┄
کانون مهدویت دانشگاه میبد
🆔 @mahdaviatmeybod