eitaa logo
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی(عج)یزد
1.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
797 ویدیو
135 فایل
روابط عمومی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان یزد راه‌های ارتباطی با بنیاد استان یزد: @Mahdaviyatyazd 03536204334 کانال کتاب های بنیاد استان یزد: @ktbmahdaviyazd آدرس: خیابان امام خمینی، بعد از چهار راه مسجد جامع، روبروی اداره پست
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕کاش برای زائران جامانده پاکستانی... یک لحظه خودتان را جای آن‌ها بگذارید؛ زائر امام حسین (ع) باشی، در مسیر و آن‌ هم در کشور غریب تصادف بکنی، جلوی چشمانت خانواده و دوستانت زیارت‌نکرده پرپر بشوند، خودت هم مجروح باشی و در حسرت زیارت... آه بگذریم... همه رفقا رفتند و ما جامانده‌ایم؛ کاش می‌شد ما برای زائران جامانده پاکستانی کاری می‌کردیم؛ کاش یکی از همین امروز به عیادتشان می‌رفتند و ساعتی برایشان مراسم می‌گرفتند؛ کاش بچه‌های یا یکی از بودند و با شاخه‌ای گل به عیادتشان می‌رفتند؛ کاش یزدایر را سرخط می‌کرد و برای مرهم گذاشتن بر دردهایشان یک سفر کربلا یا لاقل مشهد هوایی برایشان جور می‌کرد؛ کاش جامانده‌های تفتی‌، دهشیری‌، ابرکوهی، یزدی و... یک یاعلی می‌گفتند و برای زائران پرپرشده پاکستانی مراسم باشکوهی می‌گرفتند؛ کاش بچه‌های و و پای کار می‌آمدند و این مهمان‌نوازی و زائرنوازی یزدی‌ها را برای دنیا روایت می‌کردند؛ کاش... پ ن: در خبرها دیدم که برای زائران پاکستانی پرچم امام‌رضا برده‌اند، دمشان گرم؛ کاش یک تیم هنری بود و این حرکت را روایت می‌کرد‌. @mortezaeirad_ir
⭕بی پروا پرید تا پر وا کرد... چند خطی برای مجاهد حوزه نوشت‌افزار ایرانی اسلامی یزد مغازه‌ای کوچک کنار پاتوق کتاب اجاره کرده بود و به قول خودش نوشت افزار‌ ایرانی‌اسلامی تولید می‌کرد و می‌فروخت. زمانی که هنوز ترکیب واژگانی نوشت‌افزار ایرانی اسلامی شبیه جوک بود! اواسط دهه ۹۰ بود ۸۰ درصد نوشت‌افزار کشور وارداتی، چه برسد که پسوند اسلامی هم کنارش بچسبد. او اما مرغش یک پا داشت و میگفت‌ باید این حصر فرهنگی و اقتصادی را بشکنیم. دستش خالی بود و نیاز به حمایت‌داشت؛ اما انگار تقدیر نانوشته‌اش بود که دست‌های خالیش را روی زانو بگذارد و یاعلی بگوید. همین یاعلی گفتن هم بود که عشق را آغاز کرد و سال ۹۷ رهبری صدای او بقیه بچه‌های نوشت افزار در سراسر کشور را شنید و پرچم حمایت از آن‌ها را بلند کرد. حمایت آقا سوخت موشکی بود که سد بی توجهی ها را شکست و به او و رفقایش جرات داد تا از پیله مغازه کوچک کنار پاتوق بیرون بیایند و برای راه‌اندازی فروشگاه بزرگ نوشت‌افزار ایرانی اسلامی پروا، پر وا کنند. سال اول با قرض و بدهی، اما مصمم، زیرزمین فروشگاه را سامان دادند و مدتی بعد رفتند یک طبقه بالا. همان سال در بازار مدرسه، حدود ۱۶ تا ۲۰ هزار مشتری را در عرض حدود یک ماه جذب کردند. این یک رکورد بی نظیر بود؛ آن هم برای فروشگاه نوپای پروا که در کوچه‌پس کوچه‌های نعیم آباد راه افتاده بود؛ البته این رکورد می‌توانست خیلی بالاتر از این‌ها باشد؛ اگر فروشگاه گنجایش مشتری بیشتری داشت و اگر در جایی بود که پاخور بیشتری داشت. این بود که او و هم‌تیمی‌هایش تصمیم گرفتند فروشگاه بزرگتری در جایی مناسب‌تر اجاره کنند. فروشگاهی که سال‌ها پیش آن را زیر سر داشت و شاید فکر نمی‌کرد اینقدر زود سرقفلی‌اش به نام او بخورد؛ البته باز هم با کلی بدهی و قرض و قوله! حالا حسین رستگاری دهه هفتادی، معلم الهیات، که من گوشه‌ای از یازده سال تلاشش را، آن هم به صورت ناقص روایت کردم یکی از مجاهدانی‌است که سهمی راهبردی در شکستن حصر فرهنگی اقتصادی بازار نوشت‌افزار و خودکفایی ایران در این حوزه داشته. او در این سال‌ها این شاخه و آن‌ شاخه نپریده، ناامید نشده، دل به حمایت‌ها نبسته و به آن چه که در جستنش بوده رسیده‌است؛ البته با شناختی که از او دارم این رسیدن، ابتدای حرکتش است. پ ن: این روزها حسین و رفقایش مثل سال‌ گذشته نمایشگاه نوشت‌افزارشان برپاست؛ حمایتشان کنید تا پرچمشان بالا بماند. بلوار شهید صدوقی، حدفاصل میدان باغ ملی و شهید باهنر، جنب فرهنگسرای شهرداری. @mortezaeirad_ir