#داستانک
#وکیل
مسافرى خسته، نزدِ محمد بن احمد نشست. محمد بن احمد، يكى از وكلاء امام زمان بود كه از
طرفِ ايشان به امورِ شيعيان رسيدگى مىكرد.
مسافرِ خسته، چند كيسه مال به نزدِ محمد بن احمد گذاشت و گفت:
«اى محمد بن احمد، خدا به تو اجر دهد، اين مال نزدِ من امانت مىباشد و بايد به امام برسد، از
تو مىخواهم كه اين مال را به امام برسانى».
محمد بن احمد لبخندى زد و گفت:
«باشد اى پدر جان، خداوند به شما نيز اجر و پاداش دهد».
مردِ مسافر اين بار پيراهنى جلوى محمد بن احمد گذاشت و دوباره گفت:
«اين نيز هديهاى از سوى رفيقانِ من است، همين كه فهميدند به سوى شما مىآيم، اين را به من
دادند كه به امام برسانم، به جهت نذرى بود كه كرده بودند و #به #بركتِ #دعاى #امام #حاجت
گرفتند، حال مىخواستند به سببِ تشكر اين را بفرستند».
محمد بن احمد پيراهن را گرفت و لبخند زد.
@mahdaviatzanjan