#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_هشتادم
از اونجایی که یان یکی از فعالان انجمنهایی مدافع حقوق بشر و مهاجرین بود به راحتی قبول کرد.. )
تقریبا با شناختی که عثمان داشتم، این نقشه برایم قابل قبول نبود (یعنی اینکه یه درصد هم احتمال ندادین که عثمان و رفقاش از این نقشه تون بویی ببرن.. اینکه شما از یان کمک خواستین؟؟)
لبخندش عمیق شد و چالِ رویِ گونه اش عمیق تر ( خب ما دقیقا هدفمون همین بود..
اینکه عثمان از تلاش ایران ونزدیکی حسام به یان و کمک خواستن ازش، برایِ برگردوندنِ سارا به ایران مطلع شه..)
اصلا نمیتوانستم منظورش را بفهمم.. چرا باید عثمان متوجه نقشه ی ایران برای کشاندنم به این کشور میشد؟؟ مبهوت و پر سوال نگاهش کردم..
و با تبسم ابرویی بالا داد ( خب بله.. کاملا واضحه که گیج شدین..
در واقع طوری عمل کردیم تا عثمان و بالا دستی هاش به این نتیجه برسن که ما داریم به طور مخفیانه و از طریق یان، شرایط برگردوندنتون به ایران رو مهیا میکنیم..
و این اجازه رو بهشون دادیم تا از هویت حسام، یعنی بنده با خبر بشن..
اینجوری اونا فکر میکردن که دانیال ایرانه و خیلی راحت میتونن از طریق شما بهش برسن..
که اگر هم دستشون به دانیال نرسید، میتونن حسام رو گیر بندازن و اون رابط رو شناسایی کنن..
و در واقع یه بازی دو سر برد رو شروع میکنن.. غافل از اینکه خودشون دارن رو دست میخوردن و ما اینجوری با حفظ امنیت شما، ارنست رو به خاکمون میکشونیم..
پس بازی شروع شد..
یان به عنوان یه دوست قدیمی به عثمان نزدیک شد و عثمان خودشو به سادگی زد.. به اینکه یه عاشقِ دلسوخته ست که هیچ خبری از نقشه ی ایران و نزدیکیِ من به یان نداره..
حتی مدام با برگشت شما مخالفت میکرد.. میگفت که بدون شما نمیتونه و اجازه نمیده..
بالاخره با تلاشهایِ یان شما از آلمان خارج شدین.. و مثلا به طور اتفاقی منو تو اون آموزشگاه دیدین..
در صورتی که هیچ چیز اتفاقی نبود..
و عثمان و صوفی بلافاصله با یه هویت جعلی به امید شکار دانیال و یا حسام وارد ایران شدن..
اما خب این وسط اتفاقات غیر قابل پیش بینی هم افتاد. که بزرگترینش، بد شدن حالتون بعد از دیدنم تو آموزشگاه و این بیماری بود..
اون شب تازه نوبت کشیکم تموم شده بود و واسه استراحت رفتم خونه که پروین خانووم باهام تماس گرفت..
وحشتناک بود.. اصلا نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم..
تو راه مدام به دانیال و قولی که واسه سلامتی تون بهش داده بودم، فکر میکردم..
اون قدر صلوات نذر کردم که فکر کنم باید یه هفته مرخصی بگیرم، تا بتونم همه شونو بفرستم..
ولی خب از اونجایی که هیچ کار خدا بی حکمت نیست، بد شدن حال اون شبتون و اومدن من به خونتون باعث شد که عثمان و صوفی زودتر نقشه اشون رو شروع کنن..)
دیگر نمیداستم چه چیزی باید بگویم ( نکنه پروین هم نظامیه؟؟)
خندید..بلند و با صدا ( نه بابا.. حاج خانووم نظامی نیستن.. )
حالا میفهمیدم چرا وقتی از یان میپرسیدم که دوست ایرانیت کیست؟؟ اسمش چیست؟؟ مدام بحث را عوض میکرد..
بیچاره یانِ مهربان..
دیوانه ترین روانشناس دنیا..
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊http://eitaa.com/mahdavieat
🆔👉🏻
May 11
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🌱سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
🌱سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
📘#داستانهایبحارالانوار
💠رمز بهشتی شدن
🔹روزی یاران در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله گرد آمده بودند. حضرت به آنان فرمودند:
🔹شما شش چیز را برای من عهده دار شوید، تا من بهشت را برای شما عهده دار شوم:
✔️۱- هنگامی که سخن میگویید هرگز دروغ نگویید.
✔️۲- وقتی کسی را وعده دادید خلاف وعده نکنید.
✔️۳- هر امانتی پذیرفتید خیانت نکنید.
✔️۴- چشمان خود را برهم نهید و نگاه از حرام بردارید.
✔️۵- دامن عفت خویش را از حرام حفظ کنید، و عمل زشت انجام ندهید.
✔️۶- و دست و زبان خود را از آزار مردم بازدارید.
📚بحار ج ۷۵، ح ۹ و ج ۷۷، ص ۱۱۵.
@mahdavieat
باسلام وصبح بخیر عزیزان کانال مهدویت لطفا بطور ناشناس ضعف کانال وچیزی،که دوست دارین در کانال بیشتر بزاریم با ما در میان بگذارید اینم لینک ناشناسمون👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16700763657756
نظرات انتقادات وپیشنهادات خودتون را با ما در میان بگذارید خوشحال میشیم😊🙏🌹🌹
خیاطی میگفت اگر شبها
جیبهای لباسها رو خالی کنین
لباسها زیبـاتـر میمونن
خالی کردن ذهن هم همینه
طول روزمجموعهای ازآزردگی
پشیمونی رو جمع می کنیم
ذهنمون را پاک کنیم
تا دنیـای زیبـاتری بسازیم...
@mahdavieat