#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل دوم ...( قسمت پنجم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
از وقتی تکلیف شده بود یک نماز قضا نداشت از همان نوجوانی که رفته بود سرکار سال خمسی اش معلوم بود شرعیات را خیلی خوب می دانستم البته این ها را بعدا به من می گفت ولی قبل از این هم می دانستیم خیلی به حلال و حرام و شرع مقید است برای همین وقتی می گفت به من واجبه که مهریه زنم رو بدم ولی این قدر ندارم و نمی تونم نمی خوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم ادا نبود واقعا دلش می خواست صاف و صادق همانی را که هست توی گود بیاورد دلش نمی خواست زیر بار قرضی برود که از عهده اش بر نمی آید من هم دوست نداشتم خودش را زیر دین من بداند این شد که گفتم مهریه را می بخشم.
حبیب نگاهم کرد و لبش به خنده باز شد گفت می دونی چیه اشرف سادات من قبل از اینکه بیام خواستگاریت رفته بودم امام رضا از آقا یه همسری خواستم که اهل زندگی باشه تو بالا و پایین باهام بمونه حتی از آقا خواستم سیده باشه من هر چی تو زندگی دارم و به دست بیارم برای خانوادمه ایشالا وضعم بهتر میشه و هر چی باشه مهریه زن دینه به گردنمه. من فقط حرفم این بود زیر قرضی نروم که می دونم از عهده ش بر نمیام حالا تو با این حرفات نشونم دادی همون هدیه امام رضایی تا حالا هر چه قدر می خواستمت از امشب صد برابر پیشم عزیز شدی ته دلم غنج رفت بر خلاف خیلی ها که خوش نداشتند داماد بعد از عقد شب را خانه عروس بماند آقا جان ان شب حبیب را نگه داشت این را بد نمی دانستیم انگار مثل یک قرار نگذاشته داماد می دانست که امانت دار است.
نیمه های شب ار خواب بیدار شدم ولی چشم هایم را باز نکردم روز قبلش خیلی خسته شده بودم شب هم از خستگی جفتمان بیهوش شدیم ولی خوابم خیلی سبک بود احساس کردم کسی توی اتاق راه می رود گوشه چشمم را باز کردم و دیدم حبیب ایستاده به نماز زیر لب غر زدم که چقدر زود صبح شد چسبیده بودم به رختخواب نمی توانستم خودم را جدا کنم تا به خودم بجنبم حبیب سلام نمازش را داد و بلند شد دوباره نیت کرد چشم هایم روی هم رفت با سلام اخر نمازش دوباره هوشیار شدم خوف کردم نمازم قضا شود ولی حبیب که دوباره ایستاد به نماز یک دم راحت گرفتم و پتو را کشیدم روی صورتم داشت نماز شب می خواند و من وقت داشتم کمی دیگر بخوابم. بالاخره صدای اذان مسجد محله بلند شد تا خودم را برسانم به حیاط هنوز خواب و بیدار بودم نسیم دم سحر که خورد به صورتم به خودم لرزیدم و مور مورم شد چشم هایم را مالیدم و با خودم گفتم پس نماز شب خوان هم هست بیشتر ازشش خوشم آمد انگار حبیب در چشمم پر رنگ می شد و مهرش در دلم جان می گرفت.
#شهیدانه
#ادامه_دارد
#مهدویت
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
🌹🕊به مناسبت شهادت ذاکرالحسین شهید سید مجتبی علمدار
🌹🍃بیاد نصیحت شهید سید مجتبی علمدار
به امام حسینیها و بسیجیها که فرمود:
مگر چند تا محرم و صفر و فاطمیه
قراره ببینیم.
رفیقان حسینی وقت تنگ است
ز کم کاری خود شرمنده هستی؟
به خود یاداوری کن دائما که
مگر چند فاطمیه زنده هستی؟
🌹🕊شاعر کربلائی علی رضا درودیان
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
*🕊زیارتنامه ی شهدا🕊*
🌹🌱🌹 *🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا* *اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ* *الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،* *بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹* 🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
# *شادی_روح_شهدا_صلوات*
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀تشیع پیکر پاک شهداء گمنام در سمیرم
#شهیدانه
#فاطمیه
#مهدویت
🏴🏴🏴🏴
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
.:
ازمشہدڪهبرگشت،حالوروزشتغییرڪرد
نشاطعجیبیداشت،ازبیشتردوستانو
آشنایانخداحافظیڪردوازهمھحلالیت،
طلبید.
قراربودفردابادوستانشعازمجبہھبشھ،
همونروزرفتیمبھگُلستانشہداسرقبر،
شہیدسیدرحمانهاشمی.🌱
دیگهگریھنمیڪرد.دوتایدیگھازدوستاش،
درڪناررحمانآرمیدھبودن،بھمزاراونہا،
خیرھشد؛انگاࢪچیزهاییمیدیدڪھمااز،
اونابیخبربودیم.!!
رفتسراغمسئولگلستانشہدا،ازاونخواست
درڪنارسیدرحمانڪسیرودفننڪنھ.
ایشانهمگفت:مننمیتونمقبررونگھدارم؛
شایدفردایڪشہیدآووردنوگفتنمیخوایم
اینجادفنڪنیم.🥀
محمدنگاهیبهصورتپیرمردانداختوگفت:
شمافقطیکماھاینجاروبرایمننگہدار.
همونطورهمشدومحمددرڪنارسیدرحمان
دفنشد.🙃
شهیدانھ/شهیدمحمدرضاتورجیزاده🕊️🥀
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل سوم...( قسمت اول)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
#بارش_ستاره_ها
یک وقت هست آدم با خانواده شوهرش مشکلی ندارد و فقط رفت و آمد می کند یک وقت هست که با خانواده شوهرش صمیمی می شود خودمانی و خانه یکی محبتشان را به دل می گیرد ما این شکلی بودیم من هر چی ازشان دیدم خوبی بود همراه دو تا جاری دیگرم و مادر شوهرمان توی یک خانه زندگی می کردیم روزمان تا امدن مردها دور هم می گذشت. نو عروس بودم ولی مستقل چند ماه اول پخت و پزم از مادر شوهرم جدا بود خودم خواستم و سفره یکی شدیم گفتم دو نفر ماییم دو نفر شما ان هم توی یک خانه چرا دو تا سفره پهن کنیم؟
عروس ده ماهه بودم که دخترم به دنیا امد پدر شوهرم اول بزرگ خانواده خودش بود بعد فامیل بزرگ تری اش هم فقط به سن و سال و ریش سفید نبود ان قدر دلسوز و مهربان بود که خودش و حرفش روی چشممان جا داشت اسم بچه را گذاشت فاطمه و ما هم روی حرفش حرف نزدیم حبیب مرد زحمت کشی بود صبح زود می رفت سر ساختمان و اخر شب خسته بر می گشت بنایی کار راحتی نبود اصلش هیچ کاری راحت نیست مردها صبح به صبح می رفتند و اخر شب به سختی خودشان را تا خانه می کشاندند یکی لقمه غذا خورده و نخورده چشمشان گرم خواب می شد گاهی برای کار و کاسبی بهتر می رفت یک شهر دیگر و روزها می گذشت و ازش بی خبر بودم من می ماندم و فاطمه که برایم مثل عروسک بود حسابی سرم را گرم کرده بود منتها مریضی ام خوب نشده بود و بقیه خیلی مراقبم بودند عزیز بیشتر از همه غصه می خورد و فکرش مانده بود پیش من گاهی که می رفتم خانه شان احوالم را خبر می گرفت و مدام از دیروز و روز قبلش می پرسید باید خیالش را راحت می کردم که خوبم ولی هم او هم بقیه می دانستند ار حال رفتن من خبر نمی کند می گفت اگر بی هوا وقتی بچه تو بغلته بیفتی من چه خاکی به سر کنم؟ همه می ترسیدند که وقتی می افتم سرم به جایی بخورد و درد سر شود این بود که با اوستا حبیب صحبت کردیم و قرار شد برویم طبقه بالای خانه آقا جانم زندگی کنیم این طوری خیال ان ها هم راحت بود مادر و خواهرهایم دور و برم بودند همان جهیزیه مختصر را بستیم و خانه جدید بازشان کردیم هر طوری بود سرم را گرم می کردم وقت که اضافه می آوردم و بچه خواب بود گاهی مشغول خیاطی می شدم یک بلوز ساده برای خودم یا فاطمه می دوختم و کلی ذوق می کردم.
نوزده ماه بعد از اینکه دخترم را دادند بغلم دوباره راهی بیمارستان شدم خورشید داغ تابستان وسط آسمان بود انقدر حالم بود که برگ سبز درخت ها را سیاه می دیدم زایمان خیلی سختی داشتم اما نوزاد را که گذاشتند توی بغلم تمام درد هایم یادم رفت حالا یک پسر هم داشتیم اسمش را گذاشتیم محمد. مراد ماه سال ۱۳۴۹ بود.
#شهیدانه
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهدویت.🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ᔢ✯🌹✯ᔢ ᔢ✯🌹✯ᔢ
*وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ.*
*🍃 بعضی انسانها به زمین آمده اند تا زمین قابل تماشا شود*
*🍃 آمده اند که تاریخ؛ شکوه شرافت و آزادگی نفسشان را به نظاره بنشیند*
*🍃 آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند اصلا زمین، از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد*
*🍃 و قهرمان همیشه سرفراز ما*
*#ابراهیم_هادی که یکی از این بهترینها شناخته شده است.*
*صبحتون_شهدایی 💔*
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
*🌹شهادتت مبارک حاجی💔*
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته...😔
*#شهید_حاج_احمد_کاظمی😔*
﷽
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا'
🍃اَللّٰهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍو
آلمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُـم 🍃
اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
*مارا به قصد شهادت دعا کنید* 😔
برای شادی روح شهدا #صلوات🌷
🌸کپی با #ذکر_صلوات🌷
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
ازبس حضرت زهرایےبود،درعملیات خیبر
اسم گردانش راعوض کرد گذاشت"یازهرا(س)”
دروالفجر۸ شهیدکه شد
ایّام فاطمیه بود...
ترکش خورده بودبہ پهلویش...
#شهیدسیدکمالفاضلی
#شهادتبهمن۶۴
#یادشباصلوات
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
این شهید عزیز یوسف قربانی کسی نداره پدر مادرم نداره امروز سالگردش هست براش فاتحه ای بفرستید
شهیدی که ۶ماهگی پدرش فوت کرد
۶سالگی مادرش
۸سالگی مادربزرگش
۱۰سالگی تنها برادرش
۲۰سالگی غریب و تنها در شلمچه و در عملیات کربلای ۵شهید شد.
این شهید بزرگوار غریب و بی کس بودند.از امروز بیایید بشیم خواهرش وبرادرش 😔😔😔همیشه یادش کنیم حتی با ذکر یه صلوات
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی ڪه پاے شڪسته مادرش را با شال سبزش بست همین شهید محمد معماریان ما ڪه هر روز رمان مادر بزرگوارشون میزاریم ڪانال😊🌹🌹🌹
شفاعت شهدا شامل حالتون
#شهیدانہ
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیون خون شهدایم😔
شهدا شرمنده ایم😔
#شهیدانه
#مهدویت
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
‹🔗📘›
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
نامونامـخانوادگے:‹حسینولایتےفࢪ›
محلتولد:‹دزفول›
تاریختولد:‹¹³⁷⁵›
تاریخشھادت:‹¹³⁹⁷›
محلشهادت:‹اهواز›
محلمزار:‹خوزستاטּ ›
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
خاطراتشھید↶
مادرشھیداینگونہتعریفمیڪند
:«یڪسالقبلشهادتشتو؎زمستاטּ
باراننمنممےزد. دیدمحـسینعڪسرهبر؎راباموتوربہخانہآورد... بہشگفتم:«عڪسراباموتوراززیرپلآورد؎تااین
جا؛زیراینباروטּ!» عڪسراقشنگگذاشتبالاودرستشڪرد.
بہمگفت:«ازاینجاتڪانشندهے.»
بہشگفتم:«باشہ،چقدرقشنگہ.»
خیلےروحـضرتاقاحساسبودシ...!
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#شهیدانه
مادرِتمیگفـت :
یـِكهفتـِہقبـلشـَهآدت،
شـَبازلآےدردیدمسـَرسَجـٰاده دارهگـِریہمیکنہ!
وبـٰاامـآمزمـٰانحَـرفمیزنـِہ...
رفیـقچۍگفتۍکـِہدلامـآمزمـٰانـوبـُردے!؟🙂
سفـٰارشمـآروهـَممیکـنۍ؟🙃
#شهیدمغنیه❤️
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#مهریہهمسرانشهداچہبود...؟؟↡
⸽⸽↫ #همسرشهیدمهدےباڪرے:
سلاحڪلتڪمــرےشهید.و.یڪ
جلدقرآن.♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدابراهیمهمت:
بنا.بہ.درخواستهمســرشهید
هیچمهریہاےدرنظرگرفتہنشد.♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدسیدمحسنصفوے:
شهادتسیدمحسنصفوے♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدجهانآرا:
یڪ سڪه طلا♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرلبنانےشهیدچمران:
یڪجلدقرآنڪریم.و.یڪلیرهلبنانے♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدجلالافشار:
یڪچڪبامبــلغبســیارپاییـن
مبلغچڪپسازازدواجبہفرمانده
سپاهاصفـهانتقـدیمشد.تا.خــرج
رزمنــدگان.درجبــهہهاشود.♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدناصرڪاظمے:
یڪسڪهطلا...
بہعشقامامخمینے«ره»♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدحسنغفارے:
زیارتشهرهاےمڪه،مدینه،مشهد،
سامرا،ڪربلا،نجف،ڪاظمین.ڪه
همگےانجامشده.♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدصادقعدالتاڪبرے:
یڪسفرحج♥️🌱
⸽⸽↫ #همسرشهیدمحسنحججے:
۱۲۴هـزارصـلوات،حفظقــرآن،
۵سڪهطلا،۱۴شاخہگلنرگس
بہعشــقامامزمان«؏ـج»🌱
#همسـرانشهــداعاشـقتـرند.♥️
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#شهیدانه
سعےڪنید سڪوتِ شما
بیشترازحرفزدنباشد. ✋🏻
هرحرفےڪہمےخواهیدبزنید،
فڪرڪنید ڪہآیاضرورت دارد یانہ؟🤔
بےدلیلحرفنزنید ڪہخیلےازصحبتهاےما
بہگناهودروغو...ختممےشود.😔
🌸¦⇠شهید_هادی_ذوالفقاری
•ــــــــــ••ـــــــــــــ•
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم همت:
میانبر رسیدن به خدا نیت است..
🥀اللهم الرزقنا شهادت🥀
#استوری
#شهیدانه
#شهید_همت
http://eitaa.com/mahdavieat
#تلنگرانہ 🌿
جوان گفت :
امامزمانترا میشناسے؟
پیرمرد :
بلہ میشناسم!
جوان :
پس سلامش کن:)
پیرمـرد:
السلامعلیڪیاصاحبالزمان
جوان لبخندے زد و گفت :
و علیکم السلام:)🙂🌹
آخ خدا تورو به بھترینات!
همچینروزے رو..
نصیبمونڪن😍🌱
#شهیدانه
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹♥️🕊›
-
-
یهروزبهفرزندامونخواهیمگفت🙂🌱
یهدستهجوانخوشتیپوباغیرت❤️
بادلوجونرفتنبرای🚶🏻♂
دفاعازحرمبیبیزینب ...😭
براےاینڪهشباراحتبخوابی...😴
براےاینڪهڪسینتونه✋🏻
بهناموسوطندستدرازیڪنه...❌
یهروزبهبچههامونمیگیم
یهجواندهههفتادیبود
ڪهسوریهروبهآلمان🌸
ترجیحدادونشوندادباوجود🦋
خوشتیپوامروزیبودنمیشه🌻
عاقبتبخیرشد...🕊🌿
🌸⃟🌿¦⇢ #شهیدانهـ
🌸⃟🌿¦⇢ #شهیدبابڪنوࢪے
http://eitaa.com/mahdavieat
♦️شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت♦️
●¹شهید یوسف قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
#شهــیدانہ🥀
@mahdavieat
•❤️🌱•
حضرت آقا❤️:
در نگاه من، خانوادههای شهدا از لحاظ ارزش کاری که کردند و صبری که کردند، بلافاصله پشت سر شهدا قرار دارند...فرزندان شهید که صبر میکنند، رنج میبرند، سنگینی این غصّه بر روی دلهای آنها خیلی زیاد است امّا درعینحال ایستادگی میکنند، صبر میکنند، مقاومت میکنند، زبان به شکایت باز نمیکنند؛ این خیلی مهم است.
۱۳۹۷/۱۲/۲۲
گزیدهای از بیانات در دیدارهای خانوادههای شهدای مدافع حرم
#شهیدانه ❤️❤️❤️
@mahdavieat
بابکخوشاخلاقبود،
باایمانبود،زرنگبود،منظمبود
وبرایهمهیکارهاشبرنامهریزیمیکرد،
یکدفترچهایهمیشههمراهشبود
وبرنامههایروزانهیخودشرویاداشتمیکرد.
دائمبهفکرکلاسرفتنوباشگاهرفتنبود.
راوی: مادر شهید
#شهیدبابکنوریهریس
#شهیدانه ✨🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا