✅ داستان کوتاه (230)
😈 سه راه نفوذ شیطان
حضـرت موسـی (ع) در محلی نشسـته بود که ناگهان ابلیس در حالی که کلاه رنگارنگی به سـر داشـت، به محضر او وارد شـد. کلاه خود را به عنوان احترام از سـر برداشت و سـلام کرد و بـا کمـال ادب در محضـر حضرت موسی (ع) ایستاد. موسی (ع) از او پرسید: تو کیستی؟
ابلیس گفت: من ابلیس هستم.
موسی گفت: خدا شر تو را از ما و دیگران دور کند.
ابلیس گفت: من آمده ام به خاطر عظمتی که نزد خدا داري، به تو سلام کنم.
موسی گفت: این کلاه چیست که بر سر گذاشته اي؟
ابلیس گفت: به وسیله این کلاه و زرق و برق و رنگهاي آن، دلهاي انسانها را می ربایم.
موسی گفت: از #گناهی برای من بگو که هرگاه انسان آن را انجام دهـد، تو بر او مسلّط می شوي و افسارش را به هر طرف خواستی، می کشی.
ابلیس گفت:
سه حالت است که هر کس داشته باشد، من بر او مسلط می شوم:
1️⃣ وقتی متکبّر و خودشیفته شود و از کارهای خودش خوشش بیاید.
2️⃣ وقتی کارهای خوب خود را بزرگ ببیند.
3️⃣ وقتی #گناهان خود را کوچک بشمارد.
📚داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص220