مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 8⃣ روز نهم مُحرم ▪️حضرت اباالفضل العباس(عليهالسلام) ┄┅┅❅◦🔆◦❅┅┅┄ ◾️مهدویت مسجدسلی
🚩 #مقتل_کوتاه
9⃣ روز نهم مُحرم
◾️حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس(عليهالسلام)
📜لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة؟
فبكى الحسين ع بكاء شديدا ...
ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ.
فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم
فرجع إلى أخيه فأخبره فسمع الأطفال ينادون العطش العطش فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات
فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات و رموه بالنبال فكشفهم و قتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء.
فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء
و ملأ القربة و حملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة
فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من كل جانب
فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها
فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند
فحمل القربة بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها
ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخيه الحسين أدركني
فلما أتاه رآه صريعا فبكى و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
📝وقتی كه عباس (ع) تنهائى برادر خود را ديد آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟
امام حسين (ع) گريه شديدى كرد ...
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد!
عباس (ع) عرضه داشت: آقا سينم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
حسين (ع) فرمود: مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن ...
عباس (ع) رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.:
عباس (ع) به سوى امام حسين (ع) مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود.
ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش! ...
حضرت عباس (ع) بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشک را برداشت و متوجه فرات گرديد.
تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.
وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين (ع) و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.
پس از اينكه مشک را پر از آب كرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.
دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
حضرت عباس (ع) با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.
آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد. حضرت عباس (ع) بناچار مشک را به دندان گرفت. ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت. سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!
پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد
و فرياد زد: يا اخا ادركنى.
وقتى امام حسين (ع) آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد
امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و راه چاره ام قليل و اندک شد ...
📚منبع: بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۱
#حضرت_عباس #امام_حسین
#کربلا #عاشورا #محرم #تاسوعا
┄┅┅❅◦🔆◦❅┅┅┄
◾️مهدویت مسجدسلیمان
◾️ @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
🔟 روز دهم مُحرم
▪️حضرت اباعبدالله الحسین (عليهالسلام)
┄┅┅❅◦🔆◦❅┅┅┄
◾️مهدویت مسجدسلیمان
◾️ @mahdaviyat_mis
مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 🔟 روز دهم مُحرم ▪️حضرت اباعبدالله الحسین (عليهالسلام) ┄┅┅❅◦🔆◦❅┅┅┄ ◾️مهدویت مسجدس
🚩 #مقتل_کوتاه
🔟 روز دهم محرم
◾️حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسّلام)
📝امام (ع) پیوسته میجنگید تا آن که دشمن بین او و حرم او حائل شد.
امام بانگ بر آنان زد و فرمود:
واى بر شما، اى دنباله روان آل ابى سفیان، اگر برایتان دین نبوده و از معاد و قیامت پروایى ندارید، پس در این دنیا آزاده باشید، و اگر آنچنان گمان دارید که عربید به احساب و نژادتان باز گردید».
شمر ندا در داد که اى فرزند فاطمه چه میگویى؟
فرمود: «سخنم این است که، من با شما میجنگم و شما با من، و بر زنان گناهى نیست، پس این سرکشان و طاغیان و نادانان خود را از تعرّض به حرم من تا من زنده هستم باز دارید».
شمر گفت: این حقّ تو است. دشمنان شروع به حمله به امام (ع) نموده، حضرتش حملات خود را از سر گرفت و او با این وصف شرب آبى را میجست و نمییافت، تا آن که هفتاد و دو جراحت یافت.
امام (ع) ، لحظه اى براى استراحت توقّف فرمود و در حالى که ضعف از جنگ بر وى عارض گردیده بود، در همان حال سنگى از دشمن آمد و به پیشانى حضرت اصابت نمود، امام (ع) پیراهن را بالا زد تا خون پیشانى را باز دارد که تیرى سه شاخه و زهر آلود بیامد و بر قلب مقدس امام نشست، امام (ع) فرمود: "بسم اللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله".
و آنگاه سر به آسمان برداشت و گفت: "خداوندا تو میدانى که اینان مردى را میکشند که بر گستره زمین جز او فرزند دختر پیامبر نیست».
سپس تیر را از پشت سر بر آورده و خون چون ناودان فوران کرد، و توان جنگ از امام میرفت.
حضرت بایستاد، هر مردى از دشمن که نزد امام می آمد بازمیگشت که مبادا خداى را با شرکت در خون امام ملاقات کند.
تا آن که مردى از کنده به نام مالک بن نسر، آمد و به حسین (ع) ناسزا گفت و با شمشیر بر سر مبارکش زد که کلاه خود را برید و به سر مبارک رسید و کلاه خود آکنده از خون شد.
راوى گوید: حسین (ع) خرقهاى بخواست و سر را با آن بست و قلنسوهاى که بر سر نهاد و بر آن عمّامه بست.
مدّتى اندک دشمنان درنگ کرده به سوى امام (ع) بازگشته و احاطه اش نمودند.
ادامه دارد...
┄┅┅❅◦🔆◦❅┅┅┄
◾️مهدویت مسجدسلیمان
◾️ @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
5⃣ شب پنجم مُحرم
◾️حضرت عبدالله بن الحسن(علیهالسلام)
📜 فَلَبِثُوا هُنَيْئَةً ثُمَّ عَادُوا إِلَيْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ وَ قِيلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ يَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ. ...
🔆 ترجمه: ... لشكر اندكى دست از جنگ با امام حسین (ع) برداشتند و سپس بازگشته و اطراف امام حسين (ع) را گرفتند، عبد اللَّه بن الحسن بن على كه بچّه اى نابالغ بود از خيمه زنان بيرون آمد و مي دويد تا در كنار امام حسين (ع)ايستاد. زينب دختر على خود را به او رساند تا او را از آمدن باز بدارد ولى او حاضر نشد و سخت خوددارى كرد و گفت: نه به خدا از عمويم جدا نشوم. بحر بن كعب (و بعضى گفته اند حرمله بن كاهل بود) نزديک شد كه بر حسین (ع) شمشير بزند؛ پسر بچّه گفت:
واى بر تو اى فرزند زن ناپاک! عموى مرا ميكشى؟ او شمشير را فرود آورد پسرک دست خود را جلوى شمشير داد دست او را تا پوست بريد و از پوست آويزان شد پسرک صدا زد: مادر، حسين (ع) پسر را گرفت و به سينه چسپانيد و فرمود: فرزند برادر! بر آنچه به تو رسيد صبر كن و در اين سختى از خداوند طلب خير کن كه خداوند تو را به نزد پدران شايستهات خواهد برد. راوى گفت: حرملة بن كاهل تيرى انداخت و گلوى پسر را كه در آغوش عمويش بود گوش تا گوش دريد ...
📚 اللهوف علی قتلی الطفوف ، سید بن طاووس، ص ۱۱۹
#محرم #کربلا
#امام_حسین #امام_حسن #عاشورا
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
6⃣شب ششم مُحرم
▪️حضرت قاسم بن الحسن (عليهالسلام)
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 6⃣شب ششم مُحرم ▪️حضرت قاسم بن الحسن (عليهالسلام) 〰〰〰〰〰〰〰〰 🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
6⃣ شب ششم مُحرم
◾️شب حضرت قاسم بن الحسن (عليهالسلام)
📝پس از عون بن عبد اللّه بن جعفر، بر قاسم بن الحسن(ع) كه نوجوان و نابالغ بود، به ميدان آمد. هنگامى كه حسين (ع) به او نگريست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند.
سپس جوان، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين (ع) ، از اجازه دادن، خوددارى كرد.
جوان، پيوسته دست و پاى حسين (ع) را میبوسيد و از او اجازه میخواست تا به او اجازه داد.
او به ميدان آمد و در حالى كه اشكهايش بر گونه هايش روان بود، چنين مى خواند:
انْ تَنْکُرونى فَانَابن الْحَسَن
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
اگر مرا نمى شناسيد، من فرزند حَسَنم!
نواده پيامبرِ برگزيده و امين هستم
اين، حسين است، به سان اسيرى در بند
ميان مردمى كه خدا كُند از آب باران ننوشند!
سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه میمانْد. جنگيد و با وجود كمىِ سنّش، ۳۵ مرد را كُشت. حُمَيد بن مسلم، گفته است: من در لشكر ابن سعد بودم و به آن جوان، مینگريستم.
او پيراهنى و بالاپوش و كفشهايى داشت كه بندِ يك لنگه اش پاره بود، و از ياد نبردهام كه لنگه چپ آن بود.
عمرو بن سعد ازْدى گفت: به خدا سوگند، بر او حمله میبرم! به او گفتم:
سبحان اللّه! و از آن، چه میخواهى؟! كشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند، براى تو بس است.
گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه، بر او حمله بُرد، و باز نگشت تا با شمشير، بر سرش زد و آن جوان، به صورت بر زمين افتاد و فرياد برآورد:
یا عماه!
اى عمو جان!
حسين (ع) ، مانند باز شكارى، نگاهى به او انداخت و خود را به صفوف دشمنزد و مانند شيرى خشمگين، حمله كرد و عمرو را با شمشير زد.او دستش را جلوى آن گرفت و از آرنج، قطع شد.
فريادى كشيد و از امام (ع) ، كناره گرفت.
سواران كوفه، براى نجات وى، يورش آوردند؛ امّا او در جلوى سينه اسبها قرار گرفت و اسبها، او را لگدمال كردند تا مُرد. غبار كه فرو نشست، حسين (ع) بر بالاى سرِ جوان، ايستاده بود و او، پاهايش را از شدّت درد، به زمين مكشيد.
حسين (ع) فرمود:
"به خدا سوگند، بر عمويت گران مىآيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و كمكى نتواند به تو بكند يا كمكت كند، امّا به تو سودى نبخشد. از رحمت خدا دور باشند كسانى كه تو را كُشتند! واى بر كُشنده تو!"
سپس او را بُرد، و گويى میبينم كه پاهاى آن جوان، بر زمين كشيده میشود و حسين (ع) سينه او را بر سينه خود، نهاده است.
با خود گفتم: با او چه میكند؟ او را آورد و كنار شهيدان و كشتگان از خاندانش نهاد.
آن گاه، سر به آسمان بلند كرد و گفت:
"خدايا! همه آنها را به شمار آور و يک تن را هم جا مگذار و هرگز آنها را ميامرز! اى عموزادگان! شكيبايى كنيد. اى خاندان من! شكيبا باشيد كه ديگر پس از امروز، هيچ خوارى نخواهيد ديد!"
📚 مقتل الحسين عليه السلام؛ خوارزمی، ج۲، ص ۲۷
#کربلا #امام_حسن #امام_حسین
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
7⃣شب هفتم مُحرم
▪️حضرت علی اصغر(عبدالله رضیع) (عليهالسلام)
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 7⃣شب هفتم مُحرم ▪️حضرت علی اصغر(عبدالله رضیع) (عليهالسلام) 〰〰〰〰〰〰〰〰 🏴 @mahdaviyat_
🚩 #مقتل_کوتاه
7⃣ شب هفتم محرم
◾️مقتل حضرت علی اصغر [عبدالله رضیع] (عليهالسلام)
📝چون امام حسین (ع) دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد:
بینى و بینکم کتاب اللّه و جدّى محمّد رسول اللّه (ص)
اى قوم، براى چه خون مرا حلال مى دانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن (ع) که فرمودند:
هذان سیّدا شباب اهل الجنّة
در این هنگام که با آن قوم احتجاج مى نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود که از شدّت تشنگى مى گریست، حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود:
یا قوم، إن لم ترحمونى فارحموا هذا الطّفل
اى لشکر، اگر بر من رحم نمىکنید پس بر این طفل رحم کنید.
پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود.
امام حسین(ع) شروع کردند به گریستن و فرمودند:
اى خدا، حکم کن بین ما و بین قومى که ما را خواندند که یارى کنند پس ما را کشتند، پس ندایى از آسمان آمد که یا حسین او را بگذار که از براى او دایه اى در بهشت است.
📚 منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام، ج ۲، ص ۸۹۱ _ ۸۹۲
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📝حسین خود آماده قتال شد درحالی که ندا میداد:
"آيا کسی هست که دشمن را از حرم پیغمبر براند؟ آیا خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را اعانت کند؟ آیا فریادرسی هست که برای ثواب ما را یاری کند؟ ..."
صدای زنان حرم به شیون بلند شد...
حسین(ع) روی برگردانید.
صدای طفلش را شنید که از تشنگی میگیرید.
شیرخوار بود.
او را گرفت و گفت:
يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ
"ای مردم؛ اگر بر من رحم نمیکنید بر این طفل رحم کنید."
حرمله بن کاهل اسدی تیری سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسين(ع) مى گريست و مى گفت:
"خدايا! ميان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را يارى دهند، امّا ما را كُشتند داورى كن"
در اين هنگام از آسمان ندايى رسيد:
"ای حسین، او را وا گذار كه در بهشت او را شير مى دهند"
حسین (ع) دو دست خود را زیر گلوی او گرفت و چون پر شد به طرف آسمان پاشید و گفت:
"چون خدا میبیند، آنچه بر من آمده آسان است".
حتی یک قطره از خون او بر زمین برنگشت...
حسین(ع) از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبری کند و کودک را به خون آغشت و دفن کرد.
📚تذكرة الخواص، سبط این جوزی، ص ٢٥٢
📚نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص۳۰۲،
📚مقتل جامع، ج۱، ص۸۵۹، به نقل از مقتل الحسين بیهقی
#حضرت_علی_اصغر
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
8⃣شب هشتم مُحرم
▪️حضرت علی اکبر (عليهالسلام)
🏴 @mahdaviyat_mis
مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 8⃣شب هشتم مُحرم ▪️حضرت علی اکبر (عليهالسلام) 🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
8⃣ شب هشتم مُحرم
◾️حضرت علی اکبر (علیهالسّلام)
📝 چون همه اصحاب به شهادت رسيده و جز اهل بيت امام به جاى نماندند، علی بن الحسين (ع) _كه از همه مردم زيبارویتر و از نظر اخلاق از همه نيكوتر بود- از پدرش كسب اجازت كرد و امام وى را رخصت داد.
امام نظر نوميدانه اى به فرزند افكند و چشمان مباركش فرو هشت و بگريست ...
سپس فرمود:
📝اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَليْ هولاءِ الْقَوْمِ فَقَد بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلْقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(صلي الله عليه وآله) وَ كُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلَيْهِ...
🔆خداوندا! گواه باش، به تحقيق جوانى به جنگ و مبارزت شتافته كه اشبه الناس از نظر خلقت و خلق و منطق به رسولت (ص) مى باشد. هر گاه اشتياق زيارت پيامبرت را مى يافتم او را مى نگريستم...
بعد صيحه برآورد و فرمود:
اى پسر سعد خدا رحمت را قطع كند آن گونه كه مرا قطع رحم كردى...
على اکبر به ميدان شتافته، و جنگ سختى بنمود و جمعى كثير از كفار را روانه دار البوار كرد.
و آنگاه به نزد پدر بازگشت و عرض كرد:
📝يا أَبَتِ! أَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني وَ ثِقْلُ الْحَديدِ قَدْ أَجْهَدَني، فَهَلْ إِلي شَرْبَة مِنْ الماءِ سَبيلٌ أتَقَوّي بِها عَلَي اْلأَعْداءِ؟ ...
🔆 پدر جان، تشنگى مرا كشته، و سنگينى آهن- سلاح- توان را از من برده، آيا شربت آبى به هم مى رسد؟
حسين بگريست و فرمود:
📝واغَوْثاهُ! يا بُنَيَّ مِنْ أَيْنَ لِيَ الْماءُ، قاتِلْ قَليلاً فَما أَسْرَعَ ما تَلْقي جَدَّكَ مُحَمَّداً(صلي الله عليه وآله)، فَيُسْقيكَ بِكَأْسِهِ الاَْوْفي شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً
🔆اى پسر جانم! از كجا آب بيابم، اندكى مقاتله نما، چقدر نزديک است كه جدّت محمد (ص) را زيارت كنى و او تو را با جامى سرشار از آب سيراب كند كه بعد از آن هرگز تشنه نگردى.
آنگاه گفت: پسرم! زبانت را در دهانم بگذار.
علی اكبر وقتی زبانش را در دهان امام نهاد، فهميد دهان امام خشک تر و تشنه تر از او است. امام(عليه السلام) بدينسان به فرزند گفت كه حال پدر از تو بدتر است! آنگاه انگشتر خود را به او داد تا به دهان خويش نهد و بمكد.
علی اکبر به ميدان بازگشت و بزرگترين قتال را به راه انداخت، منقذ بن مرّه عبدى بسويش تيرى انداخت كه على را از پاى در آورد، ندا در داد:
📝عَلَيْكَ مِنِّي السَّلامُ يا أبا عَبْدِالله، هذا جَدِّي قَدْ سَقانِي بِكَأْسِهِ شَرْبَةً ...
🔆از من به تو سلام، ای ابا عبدالله، اين جدّم پيامبر است كه با جام خود سيرابم كرد...
در لهوف سید ابن طاووس آمده:
📝 يا أَبَتاهُ عَلَيْكَ مِنِّي الْسَّلامُ، هذا جَدِّي يُقْرِئُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ: عَجِّلِ الْقُدُومَ عَلَيْنا...
🔆 پدرا، از من به تو سلام باد- خدا حافظ- اين جدّ من است كه به تو سلام میگويد و میفرمايد: با شتاب نزد ما آى
وانگه صیحه اى زده زندگى را بدرود فرمود ...
حسين (ع) آمد تا در كنار بدن مبارک فرزند بايستاد، صورتش را بر صورت فرزند نهاد و فرمود:
📝قتل اللَّه قوما قتلوك، ما أجرأهم على اللَّه و على انتهاك حرمة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، على الدّنيا بعدك العفاء ...
🔆خداوند بكشد قومى را كه تو را كشتند، چه چيز آنها را بر خدا و بر دريدن حرمت رسول الله (ص) جرى كرده، بعد از تو خاک بر سر دنيا! ...
راوى گويد: زينب دختر على (ع) از خيمه بيرون شده و ندا میداد:
اى حبيب من! اى برادرزاده ام و آمد و خود را بر پیکر علی اکبر(ع) افكند.
حسين (ع) آمد و او را سوى زنان باز گردانيد.
پس از آن از اهل بيت امام يكى پس از ديگرى به ميدان شتافته و به شرف شهادت نائل آمدند، امام در آن حال بانگ برآورد: "اى عموزادگانم، اى اهل بيتم! شكيبايى كنيد، صابر باشيد، به خدا از امروز ديگر هوان و خوارى نبينيد."
📚 اللهوف علی قتلی الطفوف ،علی بن موسی سید ابن طاووس، ص147-149.
#امام_حسین #حضرت_علی_اکبر
#محرم #کربلا #عاشورا
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
8⃣ روز نهم مُحرم
▪️حضرت اباالفضل العباس(عليهالسلام)
〰〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis
مهدویت مسجدسلیمان
🚩 #مقتل_کوتاه 8⃣ روز نهم مُحرم ▪️حضرت اباالفضل العباس(عليهالسلام) 〰〰〰〰〰〰〰〰 🏴 @mahdaviyat_mis
🚩 #مقتل_کوتاه
9⃣ شب نهم مُحرم
◾️حضرت اباالفضل العباس(علیهالسلام)
📝عباس بن علی (ع) پیشِ روی حسين(ع) ایستاده بود و نزدیک او جهاد میکرد. حسين(ع) به هر سو میرفت، با او بود و خویش را سپر برادر میکرد و از حسين (ع) جدا نمیشد.
حسين(ع) به جای خود بازگشت در حالی که تشنگی اش شدت یافته بود. مردم گرد عباس (ع) را گرفتند و او را از حسين(ع) جدا کردند ... عباس (ع) به طلب آب رفت.
بر او حمله کردند و او هم بر آنها تاخت در حالی که رجز میخواند:
"آنگاه که پرنده مرگ صدا کند.
هراسی از مرگ ندارم
تا آنکه در دریایی از مردان جنگاور فرو روم و ناپدید شوم
جان من فدای آن برگیزه پاک باد
من عباس هستم که با مشک می آیم
آن روز که با شر روبرو گردم از آن نمی هراسم".
📚نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از الارشاد شیخ مفید.
📚نفس المهموم به نقل از المناقب.
📝 ... پس عباس (ع) آنها را پراکنده ساخت. زید بن ورقاء جُهَنی پشت نخلی کمین کرد. حُکیم بن طُفَیل سِنبِسی او را یاری کرد و شمشیر به دست راست عباس(ع) زد.
عباس (ع) شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرد و گفت: "بخدا اگر دست راست مرا بریدید باز هم دست از حمایت دینم بر نمیدارم...
آنگاه جنگید تا ضعف بر او چيره شد. حُکیم بن طُفیل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس (ع) گفت: "ای نفس از کافران نترس و به رحمت خدای جبار دل خوش باش..."
مردی بر او حمله کرد و با عمود آهنین، بر سر او زد که سرش شکافت و بر زمین افتاد و فرياد زد: "یا اباعبدالله، علیک منی السلام"
"یا اباعبدالله، سلام من بر تو باد"
چون حسين(ع) او را کنار فرات بر زمین افتاده ديد، گریست و گفت: "اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد".
📚نفس المهموم به نقل از طریحی
📚 مقتل جامع به نقل از مقتل الحسين
📚مقتل نفس المهموم به نقل از المناقب
#حضرت_عباس #امام_حسین
#کربلا #عاشورا #محرم #تاسوعا
〰〰〰〰〰〰〰
🏴 @mahdaviyat_mis