eitaa logo
مهدخانگیِ آسوریک
86 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
بیایید حلقه‌های مادرانه بسازیم... eitaa.com/mahde_khanegi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ماجرای شکل‌گیری و شروع مهدخانگی‌... 🔆 گاهی که توی مدرسه به بهانه ی بچه ها جلسات کتابخوانی برای مامان ها برقرار می شد و گفتگوهای صمیمانه ای شکل می گرفت، گاهی که توی مدرسه به بهانه ی بچه ها فرصتای بازی برای مامان ها هم ایجاد می شد، حال مامان ها قبل و بعدش دیدنی بود. 🔆 تجربه ی اثرگذاریِ موقعیت هایی از این دست، مشاهده ی اثرِ مستقیم حال و نگاه خونواده خصوصا مامان‌ها روی بچه‌ها، مشاهده‌ی اثرِ تعامل خانواده در سال‌های ابتدایی تولد در سن دبستان، تعامل خودمون با بچه‌ها و یادگیری هامون حول محور بچه‌ها؛ نقطه ی شروع این دغدغه و آرزو بود که ای کاش از همون ابتدای تولد کودک و آغاز مادر شدن بشه این فرصت همراه شدن با مامان‌ها رو برای رشد کودک و خودشون فراهم کرد...
🔆 تا این‌که با شروع ِ فرصت طلایی مامان شدنم و فاصله گرفتن از کار در مدرسه به همین دلیل و فراغت دوستانِ همفکرمون، فرصت پروروندن این رویا و تبدیلش به واقعیت فراهم شد... راجع بهش و موضوعات جانبی‌ش با دوستان گپ زدیم، اهمیت حال و احوال مامان، این که نقطه‌ی اثرگذاری روی یک مامان یا اثرپذیری مامان توی نقش مادری کجاست؟ 🔆 آیا اطلاعاتی از جنس دانش، شرکت توی جلسات و دوره‌های والدگری و کتاب خوندن؟ یا نقطه‌ی مقابل اون، بستن تمام ورودی‌های اطلاعات برای پیدا کردن خودمون توی نقش مادری؟
🔆 حدود دو سال پیش با همین رویاها و دغدغه ها یک جمعی رو تشکیل دادیم به اسم مهد خانگی. با یک پیام فراخوان طور توی یکی دوتا گروه دوستی و همکاری، با گفتن حضوری به چند تا مامان که بچه‌هاشون همسن و سال بچه‌هامون بودن شروع شد. با چندنفری که مشتاق بودن یک گروه تشکیل دادیم، روز و ساعت اولین جلسه رو معلوم کردیم و اینجوری مهدخانگی متولد شد....🌱
🔆 توی اولین جلسه از دغدغه‌هامون گفتیم و شنیدیم. نیازهامون رو گفتیم و شنیدیم. قرار بر این شد که هر هفته حدود دوساعت و هر دفعه منزل هر مامانی که می‌تونست میزبان باشه جمع بشیم، با بچه‌ها بازی کنیم و توی فرصتی که بچه‌ها مشغول بازی هستن ما یک کتابی که با سلیقه ی جمع و نیازمون مرتبط است رو بخونیم و راجع بهش گپ بزنیم...