eitaa logo
آموزشهای مفید
301 دنبال‌کننده
248 عکس
51 ویدیو
1 فایل
بازی کاردستی نمایش شعر قصه و لالایی زیر 7سال ارتباط با ادمین @amozeshhaimofid
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ آپریل برابر با ۱3 فروردین روز جهانی کتاب کودک است. گرامی باد بر همه ی دوستداران کتاب و ادبیات کودکان. 👇🍃🌹 @mahdekodakema
۱۲ فروردین ۱۳۹۷
🐑♦️🐑آرزوی بره کوچولو 🐑💎🐑در یک روز زیبای بهاری، چند تا کبوتر سفید در آسمان پرواز می کردند. 🏝🏝🏝 🐑💎🐑بره کوچولویی با پشم های سیاه و سفید فرفری وسط مزرعه ایستاده بود و به آسمان نگاه می کرد. او کبوترها را می دید و آرزو می کرد می توانست مثل آنها پرواز کند. یکی از کبوترها چشمش به بره افتاد. پایین آمد و روی علف ها، نزدیک او نشست. بره کوچولو به کبوتر سلام کرد. 🏝🏝🏝 🐑💎🐑کبوتر با مهربانی گفت: سلام بره کوچولو، تو خیلی ناز و قشنگی، چه پشم های سیاه و سفید و خوشگلی داری! 🏝🏝🏝 🐑💎🐑بره کوچولو بع بع کرد و گفت: تو هم خیلی قشنگی کبوتر سفید! خیلی دلم می خواهد من هم مثل تو، توی آسمان آبی پرواز کنم، اما نمی توانم. راستی تو چطور می توانی پرواز کنی؟ 🏝🏝🏝 🐑💎🐑کبوتر بغ بغویی کرد و جواب داد: بدن ما پرنده ها خیلی سبک است. ما وزن زیادی نداریم. بیشتر استخوان های پرنده ها تو خالی است و از هوا پرشده، ساختمان بدن پرنده ها به شکلی است که می توانند راحت پرواز کنند. ما پرنده های می توانیم با سرعت کافی، بال هایمان را به هم بزنیم و خودمان را از زمین بلند کنیم و در هوا به پرواز در آییم. البته پرندگانی مثل پنگوئن، شترمرغ، مرغ و خروس قدرت پرواز ندارند. حالا فهمیدی چرا می توانم پرواز کنم، اما تو نمی توانی؟ 🏝🏝🏝 🐑💎🐑 بره کوچولو جواب داد: بله، من پرنده نیستم و بال ندارم. ساختمان بدنم هم به شکلی نیست که بتوانم پرواز کنم، اما آرزو دارم مثل تو توی آسمان آبی پرواز کنم و از آن بالا زمین را ببینم. کبوتر گفت: من با تو دوست می شوم و هر چه از این بالا می بینم برایت تعریف می کنم تا بدانی جاهای دیگر چه خبر است. 🏝🏝🏝 🐑💎🐑بره کوچولو خوشحال شد و گفت: ممنونم کبوتر مهربان، من روزها توی این مزرعه میان علف ها می گردم و بازی می کنم، تو هر روز به دیدنم بیا تا با هم دوست باشیم، باشد؟ کبوتر به او قول داد که هر روز به سربزند. 🏝🏝🏝 🐑💎🐑از آن روز به بعد کبوتر سفید و بره کوچولو هر روز یکدیگر را می دیدند و کبوتر برای او از چیزهایی که دیده بود، حرف می زد. 🏝🏝🏝 🐑💎🐑قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونه ش نرسید/ 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۲ فروردین ۱۳۹۷
💕💕 🌗لالا لالا گل مادر 🌗خدا باشد تو را یاور 🌏لالا لالا گل نازم 🌏تو هستی مرغ پروازم ⭐️خدای مهربان داری ⭐️رفیقت وقت تنهایی 🔥خدای قمری و بلبل 🔥خدای سوسن و سنبل 🌧خدای بوسه مادر 🌧خدای خنده خواهر ⛅️خدای یار بی یاران ⛅️خدای دست بی دستان 🌙خداوند زمینی ها 🌙خدای آسمانی ها 💝 @amozeshhaimofid
۱۲ فروردین ۱۳۹۷
همه چيز در اين دنيا موقتى ست، حتى روزهاى بد و شب هاى بى خوابى . شبتون سرشار از آرامش🌹 @amozeshhaimofid
۱۲ فروردین ۱۳۹۷
هر صبح گنجشکی، لب ایوان خانه سـر می ‌دهد آوازهـایی شـادمانه او می‌ سراید تا فضای صبحدم را هر لحظه رنگین‌تر کند با هر ترانه فریدون_مشیری سلام صبح بخیر🌹 سیزده بدر مبارک ☺ @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#پست_ویژه_سیزده_بدر #چاپ_خلاق چاپ با میوه کاج 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#پست_ویژه_سیزده_بدر #کاردستی_خلاق کاردستی با میوه کاج 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#پست_ویژه_سیزده_بدر #بازی بازی با دستسازه های خودشون 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
@amozeshhaimofid تاپ تاپ خمیر   ▪ شرح بازی: یک نفر بزرگ تر (اوستا) یکی از بچه ها را به حالت سجده می خواباند و به او می گوید، چشم هایش را ببندد، سپس دست یکی از بچه ها را بالا می برد و در حالی که آرام آرام به پشت او می زند، این شعر را می خواند: تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا؟در این موقع بازیکن باید حدس بزند اسم شخصی که دستش بالا برده شده است، چیست.اگر درست بگوید برنده است و یک امتیاز می گیرد و شخصی که دستش بالا برده شده بود، باید جای او را بگوید و اگر اشتباه بگوید، یک امتیاز منفی می گیرد و باید خودش بازی را تکرار کند، این بازی هم چنان ادامه دارد تا زمانی که بازیکن درست حدس بزند و در پایان، امتیاز شماری می کنند و امتیاز هر کس بیشتر بود، برنده است.  👇🌹🍃 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
@amozeshhaimofid   کبدی (بازی زو) با یک پا : ▪ شرح بازی: بازیکنان به دو گروه مساوی تقسیم می شوند و هر گروه در جایگاه خود که از قبل مشخص شده است، می ایستند.   یک نفر از بازیکنان گروه اول پشت خط میانی (خطی که دوگروه را از یکدیگر جدا می کند) می ایستد.   بازیکن یک پایش را بلند می کند و روی یک پا می ایستد و به صورت لی لی کردن به زمین تیم مقابل وارد می شود.   او سعی می کند به طرف بازیکنان گروه دوم برود و آن ها را لمس کند او به هر نفری که دست بزند او را می سوزاند و باید از بازی خارج شود و در مقابل بازیکنان گروه دوم باید از دسترسی او فرار کنند تا نتوانند به آن ها دست بزند.   بازیکن گروه اول باید به همان حالت یک پا و قبل از خسته شدن و زمین خوردن پایش به سمت گروه خود برگردد ولی اگر قبل از بازگشت و گذشتن از خط میانی، پایش به زمین بخورد می سوزد و باید از بازی خارج شود.   این بازی به همین روش با بازیکن گروه دوم آغاز می شود و بازیکنان به نوبت به اجرای بازی می پردازند تا جایی که تمام بازیکنان یک تیم بسوزند و تیم مقابل برنده بازی می شود.   👇🌹🍃 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
🔶 ۲ آوریل مصادف با ۱۳ فروردین روز جهانی اتیسم/ اتیسم بیماری نیست، بلکه یک اختلال رشد در عملکرد مغز است 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
@amozeshhaimofid آزادي پروانه ها آزادي پروانه ها بهار بود ، پروانه هاي قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز مي كردند. حسام ، پسر كوچولوي قصه ما توي اين باغ ، لابه لاي گلها مي دويد و پروانه ها را دنبال مي كرد . هر وقت پروانه زيبايي مي ديد و خوشش مي آمد آرام به طرف او مي رفت تا شكارش كند . بعضي از پروانه ها كه سريعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار مي كردند، اما بعضي از آنها كه نمي توانستند فرار كنند ، به چنگش مي افتادند . حسام ، وقتي پروانه ها را مي گرفت، آنها را در يك قوطي شيشه اي زنداني مي كرد . يك روز چند پروانه زيبا گرفته بود و داخل قوطي انداخته بود ، قصد داشت كه پروانه ها را خشك كند و لاي كتابش بگذارد و به همكلاسي هايش نشان بدهد . پروانه ها ترسيده بودند ، خود را به در و ديوار قوطي شيشه اي مي زدند تا شايد راه فراري پيدا كنند . حسام همين طور كه قوطي شيشه اي را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه مي كرد خوابش برد . در خواب ديد كه خودش هم يك پروانه شده است و پسر بچه اي او را به دست گرفته و اذيت مي كند . تمام بدنش درد مي كرد و هر چه فرياد و التماس مي كرد كسي صدايش را نمي شنيد . بعد پسر بچه ، حسام را ما بين ورقهاي كتابش گذاشت و كتاب را محكم بست و فشار داد . دست و پاي حسام كه حالا تبديل به يك پروانه نازك و ظريف شده بود ، ترق ترق صدا مي داد و مي شكست و حسام هم همين طور پشت سر هم جيغ بلند مي كشيد . ناگهان از صداي فرياد خودش از خواب پريد و تا متوجه شد كه تمام اين ها خواب بوده است دست به آسمان بلند كرد و از خدا تشكر كرد . ناگهان به ياد پروانه هايي افتاد كه در داخل قوطي شيشه اي، زنداني شده بودند..! بعد ، قوطي پروانه ها را به باغ برد ، در قوطي را باز كرد و پروانه ها را آزاد كرد . پروانه ها خيلي خوشحال شدند و از قوطي بيرون پريدند و شروع به پرواز كردند . حسام فرياد زد : پروانه هاي قشنگ مرا ببخشيد كه شما را اذيت مي كردم. قول مي دهم اين كار زشت را هرگز تكرار نكنم 👇🍃🌹 @amozeshhaimofid
۱۳ فروردین ۱۳۹۷