#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #اعلی (سیاق سوم)
این داستان رو برای بچه ها بخونید، البته قبلش مفهوم سوره اعلی رو برای بچه ها بگید👌❤️
کسی که فرصتی مثل دوستی رو به خاطر حس حسادت بی ارزش از دست میده، قطعا رستگار نمیشه👌 درست مثل دنیاطلبان و کافرانی که به خاطر دنیاخواهی،به آخرت بی توجهند و رستگار نمیشن...😢
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
یکی بود یکی نبود. سر ظهر بود و توی باغ وحش حیوانات در حال استراحت بودند و آرام با هم حرف میزدند. فیل گفت: این قفس خالی برای کیه؟ گوزن گفت: حتما برای یک حیوون خیلی بزرگه، چون قفسش از قفس من بزرگتره. خرس گفت: هر کی باشه من ازش بزرگترم اینو یادتون بمونه. شیر غرشی کرد و گفت: چقدر حرف میزنید. ساکت باشید بگذارید یک ساعت بخوابم. از صبح تماشاچیها خیلی خسته ام کردند.
ناگهان در باغ وحش باز شد و آدمها با یه حیوون جدید آمدند. آنها یک زرافه با خودشان آورده بودند. زرافه وارد قفس خالی شد نگاهی به خرس و شیر و گوزن و فیل انداخت. فیل از دیدن زرافه خوشحال شد، چون زرافه حیوان بی آزاری بود. خرس از دیدن زرافه خوشحال شد، چون میدانست که زور خودش از زرافه بیشتر است. شیر از دیدن زرافه خوشحال شد، چون میدانست زرافه با گردن بلندش توجه تماشاچیان را بیشتر به خودش جلب میکند و او بیشتر میتواند استراحت کند. اما گوزن از زرافه خوشش نیامد. او با خودش فکر کرد زرافه ممکن است با بقیه آنقدر دوست شود که دیگر کسی به او توجه نکند
از این رو راه بدرفتاری را پیش گرفت. از همان بدو ورود.. زرافه که در جنگل با گوزنی دیگر دوست بود گوزن را خیلی دوست داشت اما گوزن به او بی محلی میکرد و بدرفتاری مینمود.و بد تصمیم گرفت مدتی با زرافه بد رفتاری کند. کم و بیش پیش می آمد که با او حرف بزند و در همان زمان اندک هم او را پیش بقیه حیوانات مسخره میکرد...یک روز که یک پسر بچه جلوی قفس گوزن آمد و به او سنگ پرتاب کرد... گوزن ترسیده بود... زرافه که این ماجرا را دید، سرش رو از نرده های قفس گوزن تو کرد تا ضربه سنگ به گوزن نخوره. همون زمان مامورین باغ وحش آمدند و جلوی پسر را گرفتند.
گوزن آن روز بعد از دیدن این کار زرافه از رفتار خودش خجالت کشید و فهمید بخاطر چیز بی ارزشی مثل حسادت داشت دوستی خوبی مثل زرافه رو از دست میداد.
📚نویسنده:س.کیانی
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #اعلی (سیاق سوم)
حتما مفهوم سیاق سوم سوره اعلی رو برای بچه ها بگید بهشون بگید که همیشه و همیشه گفتن کسی که دنیا رو بر اخرت ترجیح بده رستگار نمیشه و رستگاری واقعی با تلاش در سایه یاد خداوند هست.. حالا نوبت این رسیده که این داستان رو برای بچه ها بگید
👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻
روزي از روزها گروهي از قورباغه هاي کوچک تصميم گرفتند با هم مسابقه دو بدهند. چند روزی تا شروع مسابقه مانده بود.چشم درشت یکی از قورباغه هایی بود که سرعت بالایی داشت و همه او را برنده می دانستند.چشم درشت هم که به توانایی دویدن و جهیدن خود اطمینان داشت چند روز مانده تا مسابقه در خانه استراحت کرد و به خوردن و خوابیدن پرداخت. انگار نه انگار که مسابقه ای در کار هست.... سبزینه قورباغه کوچولویی بود که بنا به جثه اش همیشه آخر بود، جهش هاش خیلی کوتاه بود و نمیتونست حتی به گرد پای چشم درشت برسه. اون خیلی ناراحت بود و گوشه خونه کز کرده بود. مامانش بهش گفت: سبزینه برای چی تو خونه نشستی؟ مگه آخر ماه مسابقه نداری؟ سبزینه گفت: چکار کنم من که میدونم اخر میشم... مامانش اخماش رو تو هم کرد و گفت: ادمی که برای رسیدن به مقصدش تلاش کنه و همیشه یاد خدا تو قلبش باشه حتما برنده میشه. اما کسی که این دنیا و راحت طلبی های دنیا رو ترجیح بده و هیچ تلاشی نکنه بازنده است... سبزینه حرفهای مامانش رو باور نداشت، اما برای اینکه دل مامانش رو نشکنه... تمام تلاشش رو کرد... او هر روز و هر روز تا رسیدن مسابقه تا نوک برج میجهید تا شاید کمی بالاتر بره.روز مسابقه فرا رسید. همه در یک ردیف در صف مسابقه ایستاده بودند و نگاهشان به چشم درشت بود،الا سبزینه که زیر لب خدا خدا میکرد و همه قدرتش را جمع کرده بود تا شاید نفر دهم شود. جمعيت زيادي براي ديدن مسابقه و تشويق قورباغه ها جمع شده بودند.وقتی آقا وزغ سوت مسابقه را زد همه شروع به جهیدن کردند و سبزینه با چشمهای بسته میجهید بدون اینکه به اطرافش توجهی داشته باشد. از بس سبزینه این مسیر را تمرین کرده بود، با چشمهای بسته فقط میجهید تا به مقصد برسد... موانع مسیر را یکی پس از دیگری رد میکرد و میرفت. به بالای برج که رسید از خستگی روی زمین افتاد و چشمهایش را باز کرد. کمی که نفسش بالا اومد. دور و برش رو نگاه کرد. هیچ کس نبود. گریه امونش نمیداد.. با خودش گفت یعنی انقدر دیر رسیدم که همه رفتن خونه . بالای برج غمبرک زده بود. مدتی گذشت تا اینکه خواست بره به خونه. قدم اول رو که برداشت چشم درشت رو پایین تر از لبه برج دید که با چنگ و دندون خودش رو میکشید بالا. آقای وزغ گزارشگر مسابقه هم پشت چشم درشت بود و وقتی به بالای برج رسید، با اینکه از خستگی نای حرف زدن نداشت اما در بلندگوی خود داد زد: سبزینه کوچولو با اختلاف زیاد نفر اول مسابقه شد....
صدای آقای وزغ در گوشش پیچید. باورش نمیشد.. حرفهای مامانش رو به یاد اورد ... اگه راحت طلبی رو انتخاب نکنی و برای رسیدن به مقصد نهایی تلاش کنی، حتما رستگار و موفق میشی....
📚نویسنده: س. کیانی
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #اعلی
خداوند در سیاق اول سوره اعلی، در مورد حد رشد هر شخص صحبت کرده 😊و به پیامبر گفته هر کس متناسب با حد رشدش از هدایت برخورداره. ☺️
پس اول کار این مفهوم رو برای بچه ها بگید❤️ و بعد داستان اسلام آوردن ابوذر و اسلام نیاوردن ابوجهل رو براشون تعریف کنید..👌🏻
👇🏻👇🏻🌸🌸🌸👇🏻👇🏻
روزی ابوجهل به پیامبر گفت: ای محمد اگر معجزات انبیا گذشته را نشانم بدهی، دین اسلام را میپذیرم. پیغمبر(ص) نیز یک به یک معجزات را نشان ابوجهل داد اما از آنجا که ابوجهل ظرفیت و پذیرش این موضوع را نداشت، به پیغمبر(ص) گفت تو جادوگری!
پیغمبر هیچ نگفت، نگاهی به ابوذر غفاری که کنارشان نشسته بود، کرد و فرمود: ابوذر داستان اسلام آوردنت را برای مسلمانان تعریف کن! ابوذر گفت: یا رسولالله ما بتی داشتیم که آن را پرستش میکردیم، زمانی کنار این بت کاسه شیری گذاشتم تا بت از این شیر استفاده کند. دیدم سگی آمد و شیر را خورد و حتی به این بت نجاستی هم انداخت. وقتی این صحنه را دیدم، پیش خودم گفتم: این بتی که نمیتواند نجاست یک سگ را از خودش دور کند، چطور آن را پرستش کنم. با دست خودم این بت را خرابش کردم و آمدم یکتاپرست شدم👏🏻
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
y29.mp3
502.8K
#تلاوت
#کودکانه
#تلاوت_کودکانه
سوره #اعلی
یه قدم مثبت برای حفظ بچه ها بردارید تا سال دیگه، همه سوره های جزء۳۰ رو که یک سوم قرآن هست حفظ کنند😍
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3