eitaa logo
طرفداران گاندو 𖧷
157 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
709 ویدیو
24 فایل
ایدی مدیر ♥*♡∞:。.。 @mahhdes 。.。:∞♡*♥ لینک کانال 💎💎💎💎💎💎💎💎 💎❄️ @mahdesg ❄️💎 💎❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 💎 🏠👫⛄️👭🌲🏠💎 نیازمند ادمین فعال هستم در این کانال رمان هامون میذاریم @gandoo3 کانال ما بهترینه چون شما عضوش هستید 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
ریحانه : آقا رسول آقا رسول توروخدا بیایین سریع رسول : بله الان میام ، چی شده ؟😨 ریحانه : آقا رسول یه نگاه به کامپیوتر بندازین چرا اینجوری شده ؟؟😵 رسول : یا خدا 😱😱 داوود داووووووود برو به آقا محمد بگو بیان بدوووو داوود : تق تق تق . آقا محمد ببخشید میدونم جلسه دارین ولی رسول گفت سریع بیایین خیلی ضروریه خییلییی محمد : باشه اومدم محمد : چی شده رسول ؟😨 رسول : آقا محمد اطلاعات کامپیوتر ریحانه خانم خیلی سریع داره خالی میشه.... 😧😱 😂😂بقیش رو برو تو کانال بخون دیگ اجازه ندارم برات بزارم😂 اینم لینک😂👇🏻 @Roman_dakhil_eshgh منتظرتیم❤️
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
رمان عاشقی عشق میخواهد یه رمان امنیتی جذاب و عاشقانه تکه هایی از فصل ۳ _با اجازه ی... _آجی مهنازززززز _من...خوبم...ولی...بچم...هه _6 ماهه است و هنوز نیومدید برا تعیین جنسیت؟ _خیلی...قشنگه:) _آقای رسول منتظری،از حالا به بعد من و شما هیچ نسبتی با هم نداریم! _یه عمر زندگیمو تباه کرد _ولی من عاشقش بودم _یعنی تو چهار ماه بارداری تو از من پنهان کردی؟:/ _چشماتو ببند _خوش اومدی دختر گلم _چی چیو توضیح میدهی اینکه جاسوسی؟ _عاشقی یعنی چی؟ _شوهر من با همسر شما... _من تنها با یه بچه کوچیک نمیتونم این بچه مادر میخواد! _لالایی لالا بخواب دختر قشنگم _حتی اگه بمیرم نمیذارم چادر از سرم برداید:) _هه ماشه...خیلی راحت میتونم ماشه رو بکشم و بعد همه چی تموم میشه _خواهری:) _من فقط یه چیز میخوام _اون خواهر منه اون همه چیز منه هق _خیلی راحت توی یه جمله خلاصه اش میکنم _خیلی...دوست...دارم...داداشی:) _دیر کردی _مثل همیشه:) _قرار نبود تنهام بذاری بی معرفت:) _تو سه ماهگی طعم یتیمی رو چشیدن چه حسی داره؟:) _دخترمم مثل خودم _فقط بی مادر شد _چقدر بگم دوست دارم تا برگردی؟:) _رسول بسهه _عاشقی عشق میخواهد https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
(رمان مثله شدگان) نمیدونم چی شد... نفهمیدم چی شد... تا یکم از ماشین دور شدم دیدم همون پسره محمد موتور پیاده شد و به سمتم دوید و از پشت بغلم کرد با فشاری که به شونه هام داد مجبورم کرد خم بشم... و بعد صدای شلیک سه تا گلوله و گاز دادن به موتور دستاش که تا چند ثانیه پیش محکم دورم پیچیده شده بودن آروم آروم شل شد...... مأمور های پارکینگ با صدای گلوله اومدن بالا موتوری ها فرار کرده بودن چند نفر دورمون جمع شدن محمد افتاده بود روی زمین غرق خون بود اما من هنوز ایستاده بودم. باورم نمیشد چیشده... باورم نمیشد افتاده.... داوود به آقای رضایی گفته بود آمبولانس بفرسته پارکینگ طبقاتی نزدیک نیروگاه اما دیگه حرفی نزده بود چی شده سلام عشقم ❤️ _شما؟؟؟؟ نشناختی منم کسی امروز دیدی 😈❤️ +تو همون عوضی بی سر پا هستی با من چه کار داری من هیچی تو نیستم _نه خیر تو همه ی وجودمی خانمی عشق من بمون تنهات نمیزارم تا ابد +بیا برو گمشو عوضی برو برای یکی دیگه قربون صدقه برو _نه خیر دیگه نشد اینو نداشتیم دیگه بهت گفته بودم چه کار میکنم پس باید بهم گوش کنی + بهم وقت بده 😔 راهی براش پیدا میکنم یا نه _خوبه بعدا بهت پیام میدم کجا بیای و چه کار کنی تفهیم شد ؟ اگه میخوای ادامه رمان بخونی رو لینک زیر بزنید عضو بشین ممنون @moslah_shodagan @moslah_shodagan ✨لینک ناشناس رمان مثله شدگان ✨ https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 آیدی مدیر و نویسنده : @Shiva13824
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
گاندو رو دیدی؟؟🐊😉 دوسش داری؟؟😉💗 پس چرااااا توی این کانال عضو نیستی؟😳💔 بـ🏃🏻‍♂ـدو بــ🏃🏻‍♂ـدو عضو کانال بشو تا کلی کیــــــــــ😜ــــــف کنی. جوانان گاندو:)¹¹³🐊🙂 [@ekip_Gandoii] رمانشم که نگم برات چقدر عالیه😉🌿 تازه استوری بازیگرانشم میزاره😃🌿
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
واقعی آرزوی یک سفر طولانی رسول :محمددددددد ...محمدددددددد مراقب باششششَ..یا ابوالفضل محمد :داشتم میرفتم سمت جمعیت که صدای داد رسول رو میشنیدم داشت من رو صدا میزد خیلی آشفته بود تا خواستم برگردم سمتش سمت قلبم سوزشی حس کردم نفسم تنگ تر شد و دیگه نفهمیدم چی شد افتادم زمین اما صدای مهیبی شبیه انفجار رو شنیدم اما دیگه همه جا سیاه شده بود .... پ.ن..چی شده چه اتفاقی برای محمد افتاده؟ https://eitaa.com/joinchat/118686026C1b60ea0f0a
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
💔 لحظه ای گم راهی به جدایی ختم شد .. به شکستن دل بی قرار ختم شد .. 💔 این رمان با همه ی رمان ها فرق میکنه 🥰 تو این رمان محمد و عطیه از هم جدا میشن 🥺 ندا نامزد قبلی قرشیده و میخواد از فرشید انتقام بگیره ولی به خاطر چی 🥺 جاسوس پرونده سارا جوریس رسول رو از کجا میشناسه 😰 شایعه شده بود که رسول قبلا عاشق یکی بود که به کسی نگفت 😦 فرشید در این فصل رمان قراره شهید بشه ولی بدون این که پسرش رو ببینه .. آخ آخ ببین چقدر داره قضیه حساس میشه بیشتر بگم که اون وقت عضو نمیشی که 🤨 پس بیا عضو کانال شو و امیدوارم که از رمان خوشت بیاد .. خلاصه این که بیای این رمان رو بخونی از دست نویسنده حرص و جوش میخوری 😂 راستی یه رمان دیگه هم بارگذاری میشه به اسم رمان رد خون که نویسنده اش میزاره پس بیاااااا🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/638582965C72e0004665
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
❲ب‍‌ھ‌ن‍‌ا‍م‌آࢪا‍م‍‌ش‌ن‍‌ا‍م‍‌ش❳ س‍‌ل‍‌ام‌ ادیتور جانا❤️ دنبال یه کانال با کلیی آموزش و ابزار برای ادیت های نانازت هستی؟🧐✨ اینجا کلیی آموزش،ادیت خافان،ابزار ادیت،ایده‍ و... هرچی فکرشو کنییی داریمااا💐🌈 ورود کردن به اینجا=ورود به یه کانال جذاب🌸 ـ ـ ـ ــــــ◗‍❃◖ـــــــ ـ ـ ـ اگه دلت یه عالم ابزار ادیت و آموزشای جذاب می خواد کلیک کن و وارد شو⇦https://eitaa.com/joinchat/917569667C0d579a0c00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_راننده شخصیت نیستم +پس دیگه نیا در راننده باز شد و پسر جوانی خارج شد: خانم حسینی؟ نگاهی به عکس کردم. خودش بود: خودم هستم. سمت در عقب رفت و در رو باز کرد: بفرمایید بشینید. سوار شدم و خودش هم سوار شد. سر به زیر آرام به گارد گوشی ور رفتم. تلفنش زنگ خورد: سلام آقا........بله دخترخانومتون الان سوار شدند. چشم.....من تا چند دقیقه ی دیگه میرسم. خدانگهدار من: کجا میریم؟ در حال روشن کردن ماشین: دنبال آقامحمد من: چرا خودش نیومد. دنده را عوض کرد و گفت: جایی گیر بودند. من: همش گیر این گیر ها کی تموم میشه خدا میدونه. یجوری توی اینه نگاه کردم. پسره ی هیز....شیطونه میگه یچیزی بهش بگم: ببخشید رانندگیتون رو بکنید. دوباره از توی آینه نگاه بهم کرد: بله؟ من: گفتم رانندگیت رو بکن نه اینکه هی من رو نگاه کنی. تکخنده ای کرد و گفت: توهم ورداشته خواهرم. من: من خواهر شما نیستم رانندگیت رو بکن. عصبی گفت: راننده ی شخصیتم نیستم. من: پس چرا اومدی؟ با آرامش گفت: بخاطر آقامحمد ارام گفتم: پس دیگه نیا پسره ی پرو. دختری با کلی حسرت و و با پدرش زندگی میکنه بین اون و برادرش، رو انتخاب کرده..... حالا رفته باباش سرکار بوده و نمیتونسته بیاد و رو فرستاده حالا هم سر لج افتاده..... همراه ما باشین👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1145307373Cc6c07152f8
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
🌹بِسمِ رَبِ الشُهَدا وَالصِدیقین...🌹 اگر اینجا هستید یعنی دعوت شدید🌷 میگفت وقتی میخواس توبه کنه؛ لباس دشمنان حسین (ع) را در تن داشت... و حسین‌قبولش‌کرد... اشتباه کردی،خطاکردی؟؟ بیا شهدا الگوشون امام حسینه اگه میخوای بشی ولی ،بدون کمکت میکنن همه جوره...💔 هرکس‌ به‌ شهدا‌ توسل‌ کند‌ به‌ بن‌بست نمیخورد🌷 هدف‌ ما‌ چیز‌ دیگریست🖤 به ما در کانال ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/Refigh_Shahidam_313
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
بـرای‌بچـه‌هایی‌که‌سهمـشون‌از‌پـدر‌قـاب عکسش‌بـود،پـایِ‌این‌انقـلاب‌می‌ایستـیم . . . این عکس و نوشته شو دیدی؟کانال زیر کلی از اینا گذاشته خودت بیا ببین🗣 پاتوق دخترای مذهبی🍃 خوشحال میشم به اکیپ چادریمون بپیوندی جانا🙃 https://eitaa.com/joinchat/132120938Cb8fd53420f
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
سلام دنبال کانالی میگردی که رمان داشته باشه😃 و فعالیت هم بکنه😁 این کانال دو تا رمان داره اولی1⃣ در مورد سه دوست هست🧕🧕🧕 که توی شغلی هستند که کلی خطر تهدیدشون میکنه اره تو شغل نیروی انتظامی هستند👮‍♀ تو رمان اتفاقای جذابی براشون میافته اگه دنبال یک رمان مذهبی📿،عاشقانه💍💋،پلیسی👮‍♀،طنز🤣 میگردی این رمان خوراکته و دومی2⃣ در مورد سریال گاندو هست اره همون سریالی که یه عالمه طرفدار داره اینو نمیگم داستان از چه قراره بیا تو کانال خودت بخونش😌🤪 تازه غیر از رمان کلی فعالیت دیگه هم میکنن و برای درس و مدرسه هم خوبه چون کلیپ تای انگیزشی و مطالب درسی هم داره📒🖊 دیگه منتظر چی هستی سریع انگشت مبارکتون رو روی لینک پایین بزنید👇 تا داخل کانالی پر از فعالیت بشید https://eitaa.com/ioioioioiooioio