eitaa logo
مثله شدگان
38 دنبال‌کننده
972 عکس
47 ویدیو
0 فایل
رمان از زاده ذهن نویسنده هست ✍️ نویسنده و مدیر اصلی: @Shiva13824 ادمین کانالم: @God_my_love_11 📌✍️خوندن رمان بدون عضویت حرام 🥺 لطفاً 🙏 عضوشید لینک ناشناس رمان https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
•🌱ـبسـم‌‌‌ـالـݪّٰـہ‌ـالـࢪ‌حمن‌ـالـࢪحیمـ‌‌♥️• 👇🏻👇🏻یه خـــــــبــــــــر خــــــــــوبــــــــــــ😍👇🏻👇🏻 . . «وصال» برگشت😍 این دفعه با کلی هیجان...😍😱👏🏻 °↓قسمٺـے از آینـده↓° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ) بعد از کلی دویدن ، پشت یه دیوار نشستم تا خشاب اسلحه‌مو عوض کنم! وقتی از پشت دیوار اومدم بیرون بلافاصله صدای شلیک بلند شد... و روی زمین افتادم..! پهلوم خیلی درد میکرد. با دیدن دست خونیم فهمیدم تیر خوردم!💔 زیرلب گفتم: ‌توپ شیطونک بلاخره گیر افتاد!!😂😢 . مردِ داعشی با خنده‌ی شیطانی بهم نزدیک شد! سعی کردم بلندشم ولی نمیتونستم... اومد نزدیک تر و رو سینه‌م نشست... گفتم: آخـ... آروم تر بابا... خرس گنده... دنده هام شکست..! با زبون فارسی که ته لهجه‌ی عربی داشت ، با لبخند شیطانی گفت: به جهنم... میخوام بکشمت! _خب بکش... _پسر جون ، میخوام بکشمت میفهمی؟! _آره میفهمم ، خب میگم بکش من مشکلی ندارم...😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . واااااای یعنی چه بلایی سرش میاد؟!😱 یعنی داعشیه میکشدش؟!🔪 . سیدمرتضی چیکار میکنه اگه علیرضا شهید بشه..!؟😭😔 . اینجا به جواب همه‌ی این سوالا میرسی...👇🏻 •┈┈••✾•✨⁦♥️⁩✨•✾••┈┈• @veesal_1401 •┈┈••✾•✨⁦♥️⁩✨•✾••┈┈• 🌱(پیام سنجاق شده خونده بشه)🌱
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
_قـهــღو‌ه تـلخ_ حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد.. با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد: -الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟ خنده ای ریز میکند و میگوید: -نگاه نمی‌کنم پس.. دستانش را از رول جدا میکند: -باشه باشه قهر نکن.. صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم..... و ، زوجی که بعد از سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی عقدشون، تصادف میکنن و..... https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
اونایی که کشته مرده گاندو هستن حتما کانال های زیادی دارن اما اما اما این کانال با همه فرق داره باور نمیکنی ※ باشه الان لینک کانال رو میفرستم بزن رو پیوستن و ببین 😍 اما قبلش بذار یکم از کانال بگم این کانال ادیت فیلم چالش فیلم استوری ها رمان ها و کلی چیز های خفن داره ♥️ تازه هر ۱۰ نفری که اضافه میشه مدیر ۵ تا تم میفرسته تو گروه خب اینم لینک کانال @mahdesg بزن رو پیوستن
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 ______________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
آقا یه لحظه یه لحظه یه استپ اینجا بکنید😁 ایسسسسسسست خب اهم اهم بهتره بگم یه چراغ قرمز اینجا بدارند گلوم درد گرفت😆 خب چی میخواستم بگم؟ آهان شما دعوت شدید به خواندن یه رمان ناب از جنس عاشقان شهادت یه رمانی که مثل و مانندش هیچ جا پیدا نمی کنید😌 میپرسید کجا؟ خب با من بیاید تا بهتون بگم قسمتی از رمان عطیه:معلوم هست تو کجایی؟چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدهی؟😥 محمد:ببخشید عطیه شرایط جواب دادن نداشتم😔 عطیه:نمیگی من نگرانت میشم؟😒 محمد:حالا چرا اینقدر خوش اخلاق؟😆 عطیه:آخه محمد تو که میدونی من دلم کوچیکه تقی به توقی بخئوره نگران میشم چرا گوشیتو جواب نمیدهی؟بابا مردم از دلشوره خودت که میدونی زندگی بدوت تو برایم بی معناست🥺چرا آخه اینجوری میکنی؟ محمد:باشه باشه ببخشید یعنی الان قهری؟ عطیه:بله😌 محمد:ای بابا عطیه لوس نشو دیگه😒 عطیه:شوخی کردم بابا شوخی کردم😂❤️ محمد:از دست تو🤕😂 عطیه:کی میای خونه؟🙂 محمد:شب خوبه واسه اذان؟😇 عطیه:هر طور خودت راحتی زود بیا یه خبر خوب برات دارم خداحافظ😉 محمد:قربانت خداحافظ زنگ زدم به سعید الو سعید شما کارتون تمومه؟ سعید:بله آقا محمد:پس ببریدش بازداشتگاه خداحافظ موتور رو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه ناشناس1:حالا وقتشه برو دنبالش ناشناس:خیالت تخت من کارمو بلدم جوری میزنم که در جا بمیره😏 ناشناس¹:حله😏 ______________ دیدی؟ محمد😱 بیا اینجا تا ادامه شو بخونی رمانی که اینجا میذاره محشره از دستش نده https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d منتظر حضور گرمتان هستیم🙂❤️ ورود آقایان ممنوع🚫
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 __________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
ریحانه : آقا رسول آقا رسول توروخدا بیایین سریع رسول : بله الان میام ، چی شده ؟😨 ریحانه : آقا رسول یه نگاه به کامپیوتر بندازین چرا اینجوری شده ؟؟😵 رسول : یا خدا 😱😱 داوود داووووووود برو به آقا محمد بگو بیان بدوووو داوود : تق تق تق . آقا محمد ببخشید میدونم جلسه دارین ولی رسول گفت سریع بیایین خیلی ضروریه خییلییی محمد : باشه اومدم محمد : چی شده رسول ؟😨 رسول : آقا محمد اطلاعات کامپیوتر ریحانه خانم خیلی سریع داره خالی میشه.... 😧😱 😂😂بقیش رو برو تو کانال بخون دیگ اجازه ندارم برات بزارم😂 اینم لینک😂👇🏻 @Roman_dakhil_eshgh منتظرتیم❤️
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
رمان عاشقی عشق میخواهد یه رمان امنیتی جذاب و عاشقانه تکه هایی از فصل ۳ _با اجازه ی... _آجی مهنازززززز _من...خوبم...ولی...بچم...هه _6 ماهه است و هنوز نیومدید برا تعیین جنسیت؟ _خیلی...قشنگه:) _آقای رسول منتظری،از حالا به بعد من و شما هیچ نسبتی با هم نداریم! _یه عمر زندگیمو تباه کرد _ولی من عاشقش بودم _یعنی تو چهار ماه بارداری تو از من پنهان کردی؟:/ _چشماتو ببند _خوش اومدی دختر گلم _چی چیو توضیح میدهی اینکه جاسوسی؟ _عاشقی یعنی چی؟ _شوهر من با همسر شما... _من تنها با یه بچه کوچیک نمیتونم این بچه مادر میخواد! _لالایی لالا بخواب دختر قشنگم _حتی اگه بمیرم نمیذارم چادر از سرم برداید:) _هه ماشه...خیلی راحت میتونم ماشه رو بکشم و بعد همه چی تموم میشه _خواهری:) _من فقط یه چیز میخوام _اون خواهر منه اون همه چیز منه هق _خیلی راحت توی یه جمله خلاصه اش میکنم _خیلی...دوست...دارم...داداشی:) _دیر کردی _مثل همیشه:) _قرار نبود تنهام بذاری بی معرفت:) _تو سه ماهگی طعم یتیمی رو چشیدن چه حسی داره؟:) _دخترمم مثل خودم _فقط بی مادر شد _چقدر بگم دوست دارم تا برگردی؟:) _رسول بسهه _عاشقی عشق میخواهد https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
(رمان مثله شدگان) نمیدونم چی شد... نفهمیدم چی شد... تا یکم از ماشین دور شدم دیدم همون پسره محمد موتور پیاده شد و به سمتم دوید و از پشت بغلم کرد با فشاری که به شونه هام داد مجبورم کرد خم بشم... و بعد صدای شلیک سه تا گلوله و گاز دادن به موتور دستاش که تا چند ثانیه پیش محکم دورم پیچیده شده بودن آروم آروم شل شد...... مأمور های پارکینگ با صدای گلوله اومدن بالا موتوری ها فرار کرده بودن چند نفر دورمون جمع شدن محمد افتاده بود روی زمین غرق خون بود اما من هنوز ایستاده بودم. باورم نمیشد چیشده... باورم نمیشد افتاده.... داوود به آقای رضایی گفته بود آمبولانس بفرسته پارکینگ طبقاتی نزدیک نیروگاه اما دیگه حرفی نزده بود چی شده سلام عشقم ❤️ _شما؟؟؟؟ نشناختی منم کسی امروز دیدی 😈❤️ +تو همون عوضی بی سر پا هستی با من چه کار داری من هیچی تو نیستم _نه خیر تو همه ی وجودمی خانمی عشق من بمون تنهات نمیزارم تا ابد +بیا برو گمشو عوضی برو برای یکی دیگه قربون صدقه برو _نه خیر دیگه نشد اینو نداشتیم دیگه بهت گفته بودم چه کار میکنم پس باید بهم گوش کنی + بهم وقت بده 😔 راهی براش پیدا میکنم یا نه _خوبه بعدا بهت پیام میدم کجا بیای و چه کار کنی تفهیم شد ؟ اگه میخوای ادامه رمان بخونی رو لینک زیر بزنید عضو بشین ممنون @moslah_shodagan @moslah_shodagan ✨لینک ناشناس رمان مثله شدگان ✨ https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682 آیدی مدیر و نویسنده : @Shiva13824
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
گاندو رو دیدی؟؟🐊😉 دوسش داری؟؟😉💗 پس چرااااا توی این کانال عضو نیستی؟😳💔 بـ🏃🏻‍♂ـدو بــ🏃🏻‍♂ـدو عضو کانال بشو تا کلی کیــــــــــ😜ــــــف کنی. جوانان گاندو:)¹¹³🐊🙂 [@ekip_Gandoii] رمانشم که نگم برات چقدر عالیه😉🌿 تازه استوری بازیگرانشم میزاره😃🌿
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
واقعی آرزوی یک سفر طولانی رسول :محمددددددد ...محمدددددددد مراقب باششششَ..یا ابوالفضل محمد :داشتم میرفتم سمت جمعیت که صدای داد رسول رو میشنیدم داشت من رو صدا میزد خیلی آشفته بود تا خواستم برگردم سمتش سمت قلبم سوزشی حس کردم نفسم تنگ تر شد و دیگه نفهمیدم چی شد افتادم زمین اما صدای مهیبی شبیه انفجار رو شنیدم اما دیگه همه جا سیاه شده بود .... پ.ن..چی شده چه اتفاقی برای محمد افتاده؟ https://eitaa.com/joinchat/118686026C1b60ea0f0a
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
💔 لحظه ای گم راهی به جدایی ختم شد .. به شکستن دل بی قرار ختم شد .. 💔 این رمان با همه ی رمان ها فرق میکنه 🥰 تو این رمان محمد و عطیه از هم جدا میشن 🥺 ندا نامزد قبلی قرشیده و میخواد از فرشید انتقام بگیره ولی به خاطر چی 🥺 جاسوس پرونده سارا جوریس رسول رو از کجا میشناسه 😰 شایعه شده بود که رسول قبلا عاشق یکی بود که به کسی نگفت 😦 فرشید در این فصل رمان قراره شهید بشه ولی بدون این که پسرش رو ببینه .. آخ آخ ببین چقدر داره قضیه حساس میشه بیشتر بگم که اون وقت عضو نمیشی که 🤨 پس بیا عضو کانال شو و امیدوارم که از رمان خوشت بیاد .. خلاصه این که بیای این رمان رو بخونی از دست نویسنده حرص و جوش میخوری 😂 راستی یه رمان دیگه هم بارگذاری میشه به اسم رمان رد خون که نویسنده اش میزاره پس بیاااااا🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/638582965C72e0004665
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
❲ب‍‌ھ‌ن‍‌ا‍م‌آࢪا‍م‍‌ش‌ن‍‌ا‍م‍‌ش❳ س‍‌ل‍‌ام‌ ادیتور جانا❤️ دنبال یه کانال با کلیی آموزش و ابزار برای ادیت های نانازت هستی؟🧐✨ اینجا کلیی آموزش،ادیت خافان،ابزار ادیت،ایده‍ و... هرچی فکرشو کنییی داریمااا💐🌈 ورود کردن به اینجا=ورود به یه کانال جذاب🌸 ـ ـ ـ ــــــ◗‍❃◖ـــــــ ـ ـ ـ اگه دلت یه عالم ابزار ادیت و آموزشای جذاب می خواد کلیک کن و وارد شو⇦https://eitaa.com/joinchat/917569667C0d579a0c00
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_راننده شخصیت نیستم +پس دیگه نیا در راننده باز شد و پسر جوانی خارج شد: خانم حسینی؟ نگاهی به عکس کردم. خودش بود: خودم هستم. سمت در عقب رفت و در رو باز کرد: بفرمایید بشینید. سوار شدم و خودش هم سوار شد. سر به زیر آرام به گارد گوشی ور رفتم. تلفنش زنگ خورد: سلام آقا........بله دخترخانومتون الان سوار شدند. چشم.....من تا چند دقیقه ی دیگه میرسم. خدانگهدار من: کجا میریم؟ در حال روشن کردن ماشین: دنبال آقامحمد من: چرا خودش نیومد. دنده را عوض کرد و گفت: جایی گیر بودند. من: همش گیر این گیر ها کی تموم میشه خدا میدونه. یجوری توی اینه نگاه کردم. پسره ی هیز....شیطونه میگه یچیزی بهش بگم: ببخشید رانندگیتون رو بکنید. دوباره از توی آینه نگاه بهم کرد: بله؟ من: گفتم رانندگیت رو بکن نه اینکه هی من رو نگاه کنی. تکخنده ای کرد و گفت: توهم ورداشته خواهرم. من: من خواهر شما نیستم رانندگیت رو بکن. عصبی گفت: راننده ی شخصیتم نیستم. من: پس چرا اومدی؟ با آرامش گفت: بخاطر آقامحمد ارام گفتم: پس دیگه نیا پسره ی پرو. دختری با کلی حسرت و و با پدرش زندگی میکنه بین اون و برادرش، رو انتخاب کرده..... حالا رفته باباش سرکار بوده و نمیتونسته بیاد و رو فرستاده حالا هم سر لج افتاده..... همراه ما باشین👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1145307373Cc6c07152f8
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
🌹بِسمِ رَبِ الشُهَدا وَالصِدیقین...🌹 اگر اینجا هستید یعنی دعوت شدید🌷 میگفت وقتی میخواس توبه کنه؛ لباس دشمنان حسین (ع) را در تن داشت... و حسین‌قبولش‌کرد... اشتباه کردی،خطاکردی؟؟ بیا شهدا الگوشون امام حسینه اگه میخوای بشی ولی ،بدون کمکت میکنن همه جوره...💔 هرکس‌ به‌ شهدا‌ توسل‌ کند‌ به‌ بن‌بست نمیخورد🌷 هدف‌ ما‌ چیز‌ دیگریست🖤 به ما در کانال ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/Refigh_Shahidam_313
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
بـرای‌بچـه‌هایی‌که‌سهمـشون‌از‌پـدر‌قـاب عکسش‌بـود،پـایِ‌این‌انقـلاب‌می‌ایستـیم . . . این عکس و نوشته شو دیدی؟کانال زیر کلی از اینا گذاشته خودت بیا ببین🗣 پاتوق دخترای مذهبی🍃 خوشحال میشم به اکیپ چادریمون بپیوندی جانا🙃 https://eitaa.com/joinchat/132120938Cb8fd53420f
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
سلام دنبال کانالی میگردی که رمان داشته باشه😃 و فعالیت هم بکنه😁 این کانال دو تا رمان داره اولی1⃣ در مورد سه دوست هست🧕🧕🧕 که توی شغلی هستند که کلی خطر تهدیدشون میکنه اره تو شغل نیروی انتظامی هستند👮‍♀ تو رمان اتفاقای جذابی براشون میافته اگه دنبال یک رمان مذهبی📿،عاشقانه💍💋،پلیسی👮‍♀،طنز🤣 میگردی این رمان خوراکته و دومی2⃣ در مورد سریال گاندو هست اره همون سریالی که یه عالمه طرفدار داره اینو نمیگم داستان از چه قراره بیا تو کانال خودت بخونش😌🤪 تازه غیر از رمان کلی فعالیت دیگه هم میکنن و برای درس و مدرسه هم خوبه چون کلیپ تای انگیزشی و مطالب درسی هم داره📒🖊 دیگه منتظر چی هستی سریع انگشت مبارکتون رو روی لینک پایین بزنید👇 تا داخل کانالی پر از فعالیت بشید https://eitaa.com/ioioioioiooioio
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
❤️‍🩹✨️ در فصل دوم می‌خوانید +من الان اینجا ،باورش برام سخته ... +نمیتونستم درمورد شغلم بهت بگم +چرا پنهون شدی ؟ +سه سال تمام در عذاب بودم ،اصلا برات مهم بود ؟ +بیشتر از تو برای من سخت بود +کاش هیچوقت اینکار را نمیکردی +لعنتی تو قو داده بودی اذیتش نمیکنی +این بود غیرتت اینکه زنت با تمام دارداش خودش کنار بیاد +اعتمادی دیگه بهت ندارم +من ،من عاشقت بودم +کاش زود قضاوتم نمیکردی +این حق خواهر من نبود +کاش حداقل تو یکم درکم میکردی +تو خیلی وقته برای من مردی +اما من هنوزم هرشب با فکر تو خوابم میبره +نههههه خدااااا این حق من نیست +اما تو برای من معجزه ایی یه معجزه قشنگ تو معجزه خدایی ❤️‍🩹✨️ که در پیچ و خم های زندگی مشکلات زیادی پیدا میکنه ... دختری که شفا یافته امام حسینه دختری که عاشقه عاشقی که شکست خورده اما بازم مقاومت میکنه برای خوندن رمان خدا به قلم :الف،ریاحی به کانال زیر بپیوندید @mojezechoda
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
سلام سلام دختر خانم چادری 😉🌸 یه کانال پر از رمان و پر از فعالیت دخترونه بفرما: یکم از رمانش رو بخون و عضو شو خوجلم:💖🦄 اوکی با این سنگ ها نقاشی روی خاک میکشم 🥺 ساعت ۱۳ فاطمه: هوف فکر کنم دیگه بهتره برگردم مطمئنم ستاره دووم نیاورده صدای جیغ و داد فاطمه : یا جد سادات چیشده 😱 فاطمه شروع می‌کنه به دویدن که میرسه به دخترا و میبینه اون پسرایی که دیروز باهاشون دعوا کرده با چند نفر دیگه برگشتن و دنبال فاطمه هستن انگار _: اون دختره .... کدوم گوریه ستاره: نمی‌دونم 😖 پسره نزدیک ستاره میشه و چوبی که توی دستش هست رو نزدیک صورت ستاره می‌کنه و میگه: ببین شایان نیستم اگه اون دختره رو پیدا نکنم و با تو نزدمش (نویسنده: خب از اینجا به بعد به جای _ از اسم شایان استفاده میکنیم) فاطمه: هویییی با دوستای من چیکار داری شایان: به به بالاخره ترسو پیداش شد فاطمه: ترسو تویی که رفتی با دوستات اومدی شایان : به بند کوچولو پسرا برین فاطمه: جرئت داری یه قدم جلو بیا تا سیاه و کبودت کنم شایان: باشه دیدی اومدم جلو فاطمه: باشه اومدم فاطمه دوباره مثل فیلما یه چوب رو از زمین برمیداره و شروع می‌کنه به زدن بدبخت ها ستاره: دخترا به نظرم بریم کمکش کنیم تنهایی در برار ۵ تا مرد .... مبینا هم مثل فیلما می‌ره جلو و با یه چوب از پشت میزنه تو کمر یکی از بدبخت ها پسره بدبخت هم برمیگرده شروع می‌کنه دنبال مبینا رفتن و میرسه به مبینا و مبینا مثل فیلما میخوره زمین پسره .... میخواد یا چوب مبینا رو بزنه که ..... https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
بسم الله الرحمن الرحیم ❤️رمان عاشقان امنیت❤️ یه کانال گاندویی فعالیت ها: کلیپ گاندویی پروف مذهبی و.... خوشحال میشم عضو بشی راستی نقش اصلی رمان رسول هست قسمتی از رمان👇 بابا بابایی کجایی که ببینی رسول عاشق شده یه چیزی محکم تو سرم خورد و سیاهی حالتون خوبه خانم چی مشکل قلبی این امکان نداره هر بلایی سرش بیاد خودم رو نمیبخشم دوست داری رمان رو بخونی بزن رو لینک https://eitaa.com/gandostan
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
ـیک کانال مذهبی که یک دختر چادری ادارش میکنهـ🥺☘️ https://eitaa.com/xrxvcu فیلم عکساش دلتو مبیرهـ🥲❤ https://eitaa.com/xrxvcu مخصوص دختر های کربلایی🍃✨ https://eitaa.com/xrxvcu محرم فعالیت هاش بیشتر میشه پس زودتر جوین بده 🥲❤ منتظرتیم فرشته🍓🌿
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫 بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
۲۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
رفیق 10 سالم شده رقیب عشقیم.. دیالوگ هایی از رمان 👇🏻 _هرچی بین ما بود سال ها پیش تموم شده.. _چند سال گذشته اما هنوز نتونستم فراموشش کنم... _وانمود میکنم عین خیالم نیست ولی از درون نابودم... _هرروز دارم بهش فکر میکنم... _شبا با فکر اون میخوابم.. صبحا با فکر اون بیدار میشم.. _خداروشکر تو رابطه ما یه ذره اعتماد نیست.. _دیگه بهت علاقه ندارم.. _خسته شدم از بس تظاهر کردم دوسش ندارم ولی هرروز بیشتر عاشقش میشم.. _زود قضاوتم کردی.. _تا الان اینجوری با احساساتم بازی نشده بود... _همیشه فکر میکردم این اتفاقا فقط تو فیلما و داستانا میوفته ولی الان دیدم زندگیم مث همون فیلماست... _باید با عکسات روزامو شب کنم... _ای کاش میتونستم حرف دلمو بهش بزنم.. _هیچوقت فکر نمیکردم دل کندن از یه عشق قدیمی انقدر میتونه سخت باشه.. _رفیق 10 سالم شده رقیب عشقیم.. _این غرور لعنتی رو بزار کنار حرف دلتو بزن.. @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 بدو سریع عضو شو که میخوام پاکش کنم👆🏻
۲۶ تیر ۱۴۰۲