eitaa logo
طرفداران گاندو 𖧷
157 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
709 ویدیو
24 فایل
ایدی مدیر ♥*♡∞:。.。 @mahhdes 。.。:∞♡*♥ لینک کانال 💎💎💎💎💎💎💎💎 💎❄️ @mahdesg ❄️💎 💎❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 💎 🏠👫⛄️👭🌲🏠💎 نیازمند ادمین فعال هستم در این کانال رمان هامون میذاریم @gandoo3 کانال ما بهترینه چون شما عضوش هستید 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال: @gandoia ___________________ _رمان جانان رو خوندی؟ تنهایم نگذار رو چی؟ عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!! اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه! هیچ کدومو نخوندی؟:/ اشکال نداره... بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!! اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱 ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻 🩸 .... 🩸🩸🩸 🩸🩸 🩸 با سرجام رو به گفتم _ ... رو ؟ رو گرفت با دو تا ذهنم سمت رفت... پسره خراب ببین هم ... با رد شدن از حرفم موند و تپش قلبم تر شد نه‌ نداره اینا امیر ک(: رسول خفه شو!!! فقط چشماشه این مضخرف دیگ چیه؟ در باز شد و اومد تو چرا پوشیده بود؟ _ سلام به دادن سر کرد _ شده ؟چرا سیاه ؟ انگار جمله کافی بود راه باز شه _ نگرانم میکنی !!! ؟ + ... _ خب؟؟؟ نفس برای کردن کشید + بود(: عضو شو تا پاک نشده(: @gandoia
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال: @gandoia ___________________ _رمان جانان رو خوندی؟ تنهایم نگذار رو چی؟ عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!! اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه! هیچ کدومو نخوندی؟:/ اشکال نداره... بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!! اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱 ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻 🩸 .... 🩸🩸🩸 🩸🩸 🩸 با سرجام رو به گفتم _ ... رو ؟ رو گرفت با دو تا ذهنم سمت رفت... پسره خراب ببین هم ... با رد شدن از حرفم موند و تپش قلبم تر شد نه‌ نداره اینا امیر ک(: رسول خفه شو!!! فقط چشماشه این مضخرف دیگ چیه؟ در باز شد و اومد تو چرا پوشیده بود؟ _ سلام به دادن سر کرد _ شده ؟چرا سیاه ؟ انگار جمله کافی بود راه باز شه _ نگرانم میکنی !!! ؟ + ... _ خب؟؟؟ نفس برای کردن کشید + بود(: عضو شو تا پاک نشده(: @gandoia
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال: @gandoia ___________________ _رمان جانان رو خوندی؟ تنهایم نگذار رو چی؟ عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!! اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه! هیچ کدومو نخوندی؟:/ اشکال نداره... بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!! اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱 ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻 🩸 .... 🩸🩸🩸 🩸🩸 🩸 با سرجام رو به گفتم _ ... رو ؟ رو گرفت با دو تا ذهنم سمت رفت... پسره خراب ببین هم ... با رد شدن از حرفم موند و تپش قلبم تر شد نه‌ نداره اینا امیر ک(: رسول خفه شو!!! فقط چشماشه این مضخرف دیگ چیه؟ در باز شد و اومد تو چرا پوشیده بود؟ _ سلام به دادن سر کرد _ شده ؟چرا سیاه ؟ انگار جمله کافی بود راه باز شه _ نگرانم میکنی !!! ؟ + ... _ خب؟؟؟ نفس برای کردن کشید + بود(: عضو شو تا پاک نشده(: @gandoia
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال: @gandoia ___________________ _رمان جانان رو خوندی؟ تنهایم نگذار رو چی؟ عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!! اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه! هیچ کدومو نخوندی؟:/ اشکال نداره... بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!! اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱 ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻 🩸 .... 🩸🩸🩸 🩸🩸 🩸 با سرجام رو به گفتم _ ... رو ؟ رو گرفت با دو تا ذهنم سمت رفت... پسره خراب ببین هم ... با رد شدن از حرفم موند و تپش قلبم تر شد نه‌ نداره اینا امیر ک(: رسول خفه شو!!! فقط چشماشه این مضخرف دیگ چیه؟ در باز شد و اومد تو چرا پوشیده بود؟ _ سلام به دادن سر کرد _ شده ؟چرا سیاه ؟ انگار جمله کافی بود راه باز شه _ نگرانم میکنی !!! ؟ + ... _ خب؟؟؟ نفس برای کردن کشید + بود(: عضو شو تا پاک نشده(: @gandoia
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال: @gandoia ___________________ _رمان جانان رو خوندی؟ تنهایم نگذار رو چی؟ عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!! اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه! هیچ کدومو نخوندی؟:/ اشکال نداره... بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!! اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱 ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻 🩸 .... 🩸🩸🩸 🩸🩸 🩸 با سرجام رو به گفتم _ ... رو ؟ رو گرفت با دو تا ذهنم سمت رفت... پسره خراب ببین هم ... با رد شدن از حرفم موند و تپش قلبم تر شد نه‌ نداره اینا امیر ک(: رسول خفه شو!!! فقط چشماشه این مضخرف دیگ چیه؟ در باز شد و اومد تو چرا پوشیده بود؟ _ سلام به دادن سر کرد _ شده ؟چرا سیاه ؟ انگار جمله کافی بود راه باز شه _ نگرانم میکنی !!! ؟ + ... _ خب؟؟؟ نفس برای کردن کشید + بود(: عضو شو تا پاک نشده(: @gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼