هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia