#وادی_عشق
دیدار در خرابه
کجا بودی که همراهت، نَبُردی دخترت بابا؟
چرا بگرفته خاک و خون، جمال اَنوَرَت بابا؟
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
تو را گیرم به بر ای رأس خون آلود نورانی
به قربان سَرِ گشته، جدا از پیکرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
زِ داغ و درد هجران از، سَرِ شب تا سحر گریم
چو بینم کودکی را دست در دست پدر گریم
نشینم گوشه ی ویرانه با سوز جگر گریم
چرا دیر آمدی دیدار طفل مضطرت بابا؟
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
نمایم پاک با این دست کوچک خون زِ رخسارت
چو یاد آید مرا از آخرین هنگام دیدارت
کِشَم فریاد و ریزم اشک بر لعل گهر بارت
که دادی وعده در ویرانه بینی گوهرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
نبودی تا عیالت را، اسیر کوفیان بینی
زِ ضرب تازیانه، تیره جسم کودکان بینی
کبود از ضرب سیلی، چهره ی این خسته جان بینی
همه طفلان چو پروانه، به گِردِ خواهرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
برای حفظ گلها عمه ام خود را سِپَر می کرد
زِ اطفال برادر دائماً رفع خطر می کرد
صبورانه پرستاری زِ ما در این سفر می کرد
کمان گردیده قَدِّ خواهر مه منظرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
زِ کعب نیزه بنگر گشته نیلی پشت و پهلویم
پُر از خار است پاهایم، سیه گردیده بازویم
هنوز آثار سیلی ها، بجا مانده است بر رویم
نخواهم گشت دیگر لحظه ای دور از بَرَت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
مُنَور کرده این ویرانه را روی دل آرایت
کشیدم انتظار دیدنت بوسه زنم پایت
کنون بوسه زنم از سوز دل خشکیده لبهایت
مرا با خود بِبَر گَردَم کنیز اصغرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
چه سنگین دل، به من در کودکی اینسان جفا کرده؟
چه بی رحمی، سرت را تشنه لب از تن جدا کرده؟
چه بی شرمی، چنین ظلمی به ختم الانبیا کرده؟
که جرأت کرده با خنجر بریده حنجرت بابا؟
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
در این ویرانه بابا دیدن رویت صفا دارد
جمال پُر فروغت جلوه ی نور خدا دارد
مُعَلِّم عاشقانه آرزوی کربلا دارد
روا کن حاجت او را، به جان مادرت بابا
به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا
#حاج_حبیبالله_معلمی
کانالی برای مداحی
#متن_نوحه
#شعر_مرثیه
#همراه_با_سبک
@Mahdi110Ahmadi