گاهی به برخی چیزها که فکر میکنم، عمیقاً آرزو میکنم کاش گاوی بودم در دشتهای هلند، یا گوسفندی در اصطبلاتِ استرالیا، و مطلقاً خبر نمیداشتم که انسان چیست و عقل یعنی چه.
لذا نتیجه میگیریم که به برخی چیزها گاهی، و بلکه هرگز، نباید فکر کرد.
بلکه بعضاً فقط باید شُل کرد و از مسیر لذت بُرد. به همین سهولت و بداهت
.
این دُرّ و گوهرها که میبینید از جنابِ أحقرِ ما ساطع میشوند، خیال نکنید که از علم است و فکر و دانش؛ بلکه محصولِ تجربه است: اینها را کلمه به کلمه از پدرِ زمانه فرا گرفتهام. آن هم به سختی و صعوبت. بولاری زمانه منی ییخیب یئره ماساژ وئرهوئره اورگهدیب.
القصه.
حقِّ تقدمِ استفاده از شارژر در خانهی ما، با کسی است که شارژِ گوشیاش کمتر باشد، و لو یکدرصد. شما را نمیدانم.
کاش یک عید قربان هم برسد این «جسارت بر گناه»مان را قربانی کنیم.
ربّنا آمین
«وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» [صافات - 107]
شیخ صدوق از فضل روایت میکند که گفت: از حضرت رضا علیهالسلام شنیدم که میفرمودند:
هنگامی که خدای مهربان به حضرت ابراهیم دستور داد آن قوچی را که برای آن حضرت نازل شده بود در عوض فرزندش اسماعیل ذبح نماید، حضرت ابراهیم آرزو داشت کاش پسرم إسماعیل را قربانی میکردم و مأمور نمیشدم که این قوچ را به جای وی قربانی کنم.
ابراهیم علیهالسّلام به این جهت این آرزو را کرد که مصیبت آن پدری در قلباش جایگزین شود که عزیزترین فرزند خود را به دست خویش در راه خدا قربانی کرده باشد و به خاطر یک چنین مصیبتی مستوجبِ رفیعترین درجات اهل ثواب شده باشد.
خداوند عزّوجلّ به حضرت ابراهیم وحی کرد: یا ابراهیم، محبوبترین خلقِ من نزدِ تو کیست؟ گفت: پروردگارا، خلقی را نیافریدی که از حبیبِ تو حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) نزد من عزیزتر باشد.
خطاب شد: آیا محمّد نزد تو محبوبتر است یا خودت؟ گفت: بلکه حضرت محمّد و خاندان او (صلیاللهعلیهوعلیهم) نزد من از خودم محبوبتر هستند.
خطاب رسید: فرزندِ محمّد نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند آن حضرت نزد من محبوبتر است.
خطاب آمد: ذبحِ ظالمانهی فرزندِ او برای قلبِ تو دردآورتَر است یا ذبح فرزند خودت که وی را به دست خود در طاعت من قربانی کنی؟ گفت: پروردگارا، ذبح فرزند آن حضرت که به دست دشمناناش انجام گیرد برای قلب من دردناکتر است.
خطاب شد: ای ابراهیم، گروهی که گمان میکنند از امّتِ محمّد هستند، بعد از مرگِ او پسرش حسین را با ظلم و دشمنی، همانگونه که گوسفندان را سر میبرند، خواهند کشت. آنان برای این جنایت مستوجب خشم من خواهند شد.
حضرت ابراهیم علیه السّلام برای این مصیبت جزع و فزع کرد و قلباش سوخت و شروع به گریه کرد.
پس از این بود که خطاب آمد: ای ابراهیم، ما این جزع و فزعِ تو را برای امام حسین علیهالسّلام در عوضِ اینکه پسرت اسماعیل را در راه ما قربانی کرده باشی قبول کردیم و به این سببْ رفیعترین درجاتِ افرادِ مصیبتزده را به تو عطاء نمودیم.
و همین است معنای قولِ خدای سبحان در این آیه که میفرماید: و فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ: ما اسماعیل را در برابرِ یک قربانیِ بزرگ از ذبحشدن رهانیدیم.
بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 225
- این فرمایشِ شما إشکالِ قَوی دارد.
+ یعنی من کودن هستم و نمیفهمم؟
- [نه، بلاهتِ شما با اشتباه در این مسألهی خاص ثابت نمیشود، ولی با نفْسِ این سؤالتان چرا، قطعاً]
نبیّ مکرّم خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ، وَالأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وكَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ
دوستداشتنِ اولاد پوششی در مقابل آتش جهنم، و همغذاشدن با آنها برائت و نجات از آتش، و گرامیداشتنِ آنها مجوّزِ عبور از صراط است
شاید توجیهِ معنای حدیثِ *هیچ مصیبتی بزرگتر از «جهل» نیست*، این باشد که: چون «نادانی» سرچشمهی همهی گناهها و زشتیها و مصیبتها است.
هر تقصیری که از ما در مقابل خدا و خلقِ خدا واقع میشود، ناشی از جهالتِ ما به بزرگیِ خدا و اهمیتِ حقوقِ خلقِ خدا است. هر دروغی که میگوییم، ناشی از جهلِ به عواقب و زشتیهای دروغ است. هر غیبتی که میکنیم، ناشی از جهل به حقیقتِ پلیدِ غیبت است. اگر حسادتای میکنیم، چون جاهلایم به اینکه حسادت چه بر سرِ ایمانِ ما میآورَد و چه آتشی به خرمنِ دینمان میزند. اگر کمکاری میکنیم، از این است که نمیدانیم حرامخواری چه اثراتِ مهلکای بر روح و بر زندگیمان وارد میکند. اگر تُندی میکنیم، ناشی از نادانیمان به کارسازی و زیباییِ خوشخلقی است.
القصه، هر قصور و تقصیر و ظلم و نباید و زشتیای که در عالَم هست، همه و همه از جهل است و نادانی و «ندانستن».
اللهم زدنا علماً
معروف است که میگویند در زمانهای قدیم، روزی که پهلوانِ معروفِ شهر از دنیا رفت، از فردایش یکی از جوانانِ فاسدِ شهر، که از هیچ گناه و فسادی دریغ نکرده بود، توبه کرد. گفتند تو را چه شد؟ پاسخ داد: عزرائیلی که فلان پهلوان را بر زمین کوفت، من را مثلِ نخودچی زیرِ دنداناش خورد میکند.
قصهی ما است با إبلیسِ لعین.
او که توانسته است بلعمِباعوراها و زبیرها و ابنعباسها و أمثالِ آنها را فریب بدهد، بلکه او که توانسته است حضرت آدم را فریب بدهد، ما و شما و ایشان را مثلِ آدامس میجَوَد و تُف میکند. پس باید خیلی مراقب بود.
گمانام هرگاه حس کردیم که عیب و گناه و ایرادِ مهمای نداریم و خیلی خوب و بهراه و متدیّن و پاک هستیم، باید دوزاریمان بیفتد که نقداً در تورِ شیطانایم و باید سریعاً چارهای بسازیم و حیلتی بجوییم قبل از آنکه هلاکتمان مقطوع شود.