کسی که معتقد است إسلامْ نظامات ندارد به حقیقتِ إسلام پی نبرده است، و کسی که معتقد است میتواند این نظامات را از روایات استخراج کند به جهلِ مرکّبِ خود.
صِرفاً فرض میکنیم که
«آقای جیم معتقد بود آقای ألفْ أعلمِ عُلَمای عصرِ غیبت است.
آقای جیم رسالهاش را در زمانِ حیاتِ آقای ألف چاپ کرد.
آقای جیم در رسالهاش نوشت که تقلید از أعلمْ واجب است.»
چه خوب که صِرفاً فرض کردیم.
بچهی دهساله که بودیم، حاضر بودیم در راهِ محبوبمان (فوتبال) کتک هم بخوریم. واقعاً راضی بودیم نیمساعت بیشتر فوتبال بازی کنیم، و بعدش برویم برای کتکخوردن. که بعضاً چنین هم میشد؛ نیمساعت دیرتر از زمانای که إجازه گرفته بودیم به خانه برمیگشتیم و کتک را نوشجان میکردیم. اصلاً سختمان نبود که داریم کتک میخوریم. بهنظرمان واقعاً ارزشاش را داشت.
تباهی و خسرانِ محض نیست اگر امروز، بعد از سیسال، به چنین معاملهای راضی نباشیم؟
مهدي عاملي [کانال]
بچهی دهساله که بودیم، حاضر بودیم در راهِ محبوبمان (فوتبال) کتک هم بخوریم. واقعاً راضی بودیم نی
إدّعای محبت، بدون اینکه راضی باشیم در راهِ محبوب به زحمت و مشقت بیفتیم و هزینه بدهیم، همینقدر مضحک است که در تصویر میبینید.
معروف است که یعقوب بن إسحاقِ کِندي (فیلسوف و منجّم و ریاضیدان) شروع کرد به نوشتنِ کتابای در تناقضاتِ قرآن. روزی امام أبومحمد الزکي العسکری علیهالسلام به جمعای از شاگردانِ او فرمود: آیا در میانِ شما کسی نیست که این استادِتان را از نوشتنِ کتابای که شروع کرده است بازدارد؟ گفتند: او استادِ ما است و ما توانِ مقابلهی علمی با او را نداریم. فرمود: او مردی عاقل است، اگر من چیزی بگویم به گوشِ او میرسانید؟
یکیشان گفت: بله، من این کار را میکنم. امام فرمود: برو پیشِ استادت، و بعد از مصاحبت با او و جلبِ محبتِ وی، در فضائی دوستانه و از موضعِ خضوع، از او بپرس: ای استاد، آیا [عقلاً] إحتمال دارد که گویندهی این سخنان (که در قرآن آمده است) معنایی غیر از آنچه را که شما فهمیدهاید قصد کرده باشد؟
إبنإسحاق گفت: چه گفتی؟ سخنات را تکرار کن. شاگرد سخن را تکرار کرد. استاد گفت: این سخن از تو نیست، بگو آن را از که آموختهای؟ شاگرد گفت: از أبومحمد حسن عسکری. إبنِإسحاق برخاست و هرچه تابهحال نوشته بود را در حیاطِ خانهاش آتش زد، و گفت: الآن بهسویِ أبيمحمد میروم.
عقل واقعاً خیلی نعمتِ عجیب و بزرگای است.
مهدي عاملي [کانال]
«بَلَغَ» الْعُلیٰ «بِـ» کمالِ تو سبحاااان الله. سبحاااان الله. بهبه ♥️
ای بینشانِ مَحض، نشان از که جویَمات؟
گُم گشت در تو هر دو جهان، از که جویمات؟
«هیچروزی مثلِ روزِ غصهی ما در کربلاء نیست.
گرچه روزِ سقیفه و سوزاندنِ درِ خانه به رویِ أمیرالمؤمنین و حسن و حسین و فاطمه و زینب و أمّکلثوم و فضه، و کشتهشدنِ محسن با آن لگد، مصیبتاش بزرگتر و وحشتناکتر و تلختر است؛ چون همآن روز است که أساس و پایهی روزِ عذاب (یعنی عاشوراء) است.»
مهدي عاملي [کانال]
مدح مولانا أمیرالمؤمنین علیهالسلام شعر از: سید حمیدرضا برقعی
نشود بندهی حیدر به ثوابْ آلوده
مهدي عاملي [کانال]
نشود بندهی حیدر به ثوابْ آلوده
خورشید به سایه داد تشریف
قنبر نه به خویشْ محترم شد
[علم و عملِ ما در این کانال ضرورةً بر این اصلْ استوار است که هر پیامای زیادتر سین بخورَد (یعنی توسط افراد زیادی دیده و خوانده شود) را لازم است حذف کنیم، و میکنیم.]
از جهات عدیده موجب لهف و أسف است؛ میدانم.
حرّیتِ کلام یا همان آزادیِ بیان، یعنی شما بتوانید تحلیلتان از وقائع را با آزادیِ کامل بیان کنید و ضربهای بابتِ بیاناش به شما نرسد. نه اینکه صرفاً آزاد باشید در «گزارشِ ما وَقَع». که این مرتبهای نازل، و شغلِ چاپارها و خبرنگارها است. مثلاً این گزاره که «معاویه إجازه میداد مسلمانها قرآن تلاوت کنند»، بر وجودِ آزادیِ بیان در زمانِ او دلالت نمیکند (چون صرفاً إجازه داده است که آنچه که هست و واقع شده است را -یعنی سخنانای که همه میدانند که آیههای قرآن هستند را- نقل و روایت کنند)، بلکه آزادیِ بیان این بود که إجازه بدهد مفسّران به مردم بگویند که فلانآیه در شأنِ علی است، طبقِ حدیثِ پیامبر منظور از پیشوا در فلانآیه علی است، منظور از فاسق در آیهی فلانْ فلانی است. بلکه آزادیِ بیان این است که علی وقتی حکومت را در إختیار داشت، روزی از روزها سخنای بگوید و کسی از دشمناناش که از این سخن به وجد آمده است و از سویی هم دشمنِ علی است، بگوید: «خدا تو را بکُشد، چه دانا هستی!»، یارانِ مولیٰ به او هجوم ببرند، که حکمِ توهین به أمیرالمؤمنین و حاکمِ إسلامْ و حجةالله و إمامِ معصومْ قتل است، ولی خودِ مولیٰ آنها را منع کند که «او صِرفاً سخنای گفته است، شما نیز یا سخنای در پاسخاش بگوئید و یا او را رها کنید [یعنی چیزی به او نگوئید؛ انگار که چیزی نشنیدهاید]
حالا تصور کنید کارِ سانسور و عدمِ مداراتمان به جائی برسد که حتی «گزارشِ واقعیتها» را هم بَرنَتابیم، چه رسد به تحلیلهای مخالف با نگاهِ ما. و تصور کنید که این ضیقِ صدر و تحملنکردنِ مخالف نه ساری در سیرهی عوام بلکه جاری بر رویّهی خواص باشد.
فقط همین را عرض کنم که
حرّیت در کلام، فخر و شِعارِ شیعه، و آموزهی سیدالشهداء علیهالسلام است. لذا بهتر است کمی سعهی صدر و تحملمان را زیادتر کنیم؛ کارِ مکتبِ ما هرگز با زور جلو نرفته، برهان و آیاتِ باهرات بر مدّعای خود دارد و بینیاز از إسکات و إخفاء.
مضافاً، خطرِ سفیدنمائی کمتر از سیاهنمائی نیست، نسبت به ماوَقَع باید نه خوشبین بود و نه بدبین، که باید «واقعبین» بود؛ مریضای که هنوز باورش نشده و نپذیرفته است که مریض است و باید برای درماناش إقدام کند، هرگز درمان نخواهد شد.
آنکه واقعاً خودی و مَحرَم و دلسوز و بهدردبخور است، کسی است که نقصها را شناسائی کند و دربارهی آنها سخن بگوید و پیگیرِ مرتفعشدنشان باشد؛ که هیچ کمالای بدونِ رفعِ عیبها و نقصها ممکن نیست. وگرنه سخنگفتن از داشتهها و نقطهقوّتها نهتنها هیچ مَئونه و فضیلتای ندارد بلکه مَعونه و نان هم برای ناقلاش دارد.
القصه.
هدایت شده از مهدي عاملي [کانال]
حق همی گفته خدا دربارهات "خَیرٌ لَکُم"
من ندیدم خیر از غیرِ تو يَابْنَ العَسْكرى
صُبحِ اهلِ کبریا، کِی میرسی از راهها؟
تا درآری خلق را از این همه شبپروری
(محمدعلی نوری)
«جناب آقای هاشمی گلپایگانی نقل کردند: وقتی در بحثِ خمسْ خدمت مرحوم آیةالله بهجت بودیم، ایشان أقوال خاصّه را که نقل کردند خواستند أقوال عامّه را بگویند، گفتند: حالا ببینیم این حُمُرِ مستنفره چه میگویند»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۲، ص۴۲۲)
یوم الحساب. یوم الحساب. یوم الحساب. یوم الحساب. یوم الحساب. یوم الحساب. یوم الحساب ..
با سوزنِ مسیح هم نمیآورم برون
خاری که در رَهِ تو به پایام شکسته است
مهدي عاملي [کانال]
لَعَنَ اللهُ رُمَعَ
.
عجیب نیست که فردای شهادتِ أمیرالمؤمنین علیهالسلام کسی به امام مجتبی علیهالسلام بابتِ «پوشیدنِ رَدایِ إمامت» تبریک نگفت؟
عیدتان مبارک 🌹🌺
پیارسال همین موقع، هفت بیت به عربی در هجوِ رمع گفتهایم.
طالبان به پیوی مراجعه کنند.
برای چهاردهبیتِ ترکی که امسال تُرَّهیدهایم، هنوز إستخاره نکردهایم.
طریق بندهنوازی از آن کسی آموز
که خادمِ درِ دولتسرایِ او مَلَک است
علیِ عالی اعلا که جبرئیلِ امین
ضمیرِ هر سخناش «یا علی، فدَیتُ لک» است
کسی که مهرِ علی نیست ذرهای به دلاش
هزار مرتبه بدتر ز غاصبِ فدک است
کسی که بغضِ علی ذرهای است در دلِ او
یقین به گفتهی «ترکی» که کمتر از کُپَک است