بگذار که یک لحظه کنارِ تو بمانم
از اوج و حضیضِ غمِ عشقِ تو بخوانم
عاشق شده وابسته و دلبسته و بی دل
نیک ار نگری در منِ مسکین، همانم
آن من که به جَیبش سرِ خود بُرده فرو، مُرد
عشقِ تو به دل آمد و مشهورِ جهانم
هر شب به سحر از میِ وصلِ تو بنوشم
صبح مستم و مجنونم و رسوایِ زمانم
خسته نشوم زین که درِ وصلِ تو کوبم
بیهوده مکن جَهد و تو بیهوده مرانم
عمری است که یک روز زِ جورِ تو خوشم نیست
عمری است که هر روز زِ هجرْ گریه کُنانم
چشمم به دلم طعنه زده: ای دلِ سرمست
سرخوش توئی و منِ بیچاره چِکانم
ای که چو تو در هر دو جهان خوشتَرَکی نیست
با تو شده در خلوت و بینِ همگانم
من خود زِ خودم گشته گریزان، به تو مأنوس
کو حوصلهٔ هم سخنی با دگرانم
بس نام تو مهدی به زبان برده شب و روز
ریزد گوهر و دُرّ زِ شعر و سخنانم
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
من عاشق دلخسته، تو هستی نگارم
ای تو قرارِ بی قراران، شو قرارم
زان لحظه که جلوه نمودی، رو گرفتی
هر دم من از تو جلوه ای در انتظارم
یادش به خیر آغوشِ پر مهرِ تو، لطفا
یک بوسهٔ دیگر بده، کن شرمسارم
بوی گلِ پیراهنت بنشسته بر من
نیستی و من می بینمت هر دم کنارم
ای انتهای آرزوی عاشقانه
در عشقِ تو دادم همه دار و ندارم
خود را گرو دادم که تا آیم کنارت
عمری است دلشادم از این طرفه قمارم
بشنیده ام با عاشقانت لطف داری
لطفی نما و رخ گشا که زین تبارم
مهدی اگرچه عاشق است، دور از تو مانده
جز گم شدن در دامنت میلی ندارم
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکِ چشمانِ من از بغضِ تو جاری شده و
بر دلم داغِ غریبیِ تو کاری شده و
آسمان گم شده در روحِ عظیمِ تو که بس
بر دلت غصهٔ یاران تو ساری شده و
دلِ من از غمِ یارانِ سفرکرده خزان
نازِ لبخندِ تو تا دید، بهاری شده و
فِرقَتِ همسفران هر که تحمل بنمود
ز عنایاتِ خداوند، نگاری شده و
اشکِ چشمانِ تو چون سیل خرابم کرده
غربتت بر دلِ تنگم شراری شده و
گرچه یاران بخرامیده و رفتند، تو بمان
بودِ تو بر دلِ بی صبر، قراری شده و
دلِ عشّاقِ جهان با تو گرفت اُنس و سپس
نگرانْ چشمِ همه سوی سواری شده و
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
خسته ام من از خودم، کن مرا جدا ز خود
گرچه دورم از تو من، تو مران مرا ز خود
من اسیرِ تن شدم، من اسیرِ نفس و خود
ای دلیلِ حرّیّت، کن مرا رها ز خود
دشمنِ خودم منم، در پیِ هلاکِ خود
هر چه خوبی از تو و می کشم جفا ز خود
مهربان تری به من، بیش از آنکه من به خود
ای عطوفت از تو و می برم بلا ز خود
تو بگیر مرا ز من، من بریده ام ز خود
سوی تو فراری ام لحظه لحظه ها ز خود
این منِ همیشگی، دلزده شدم ز خود
تو هوای تازه ای، پُر مرا نما ز خود
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
فراقِ تو پیرم نموده نفس
وصالِ تو عمری مرا شد هوس
شدم عاشق و دل سپردم ترا
سر و دینِ خود، هستی اَم را سپس
اسیرم به عشقت ولیکن رها
رها از تو زندان دلش در قفس
همه هستیِ عاشقانه تویی
به جز تو ندارم امیدی به کس
به دامان زِ هجرت روان اشکِ من
هِناسَم به مهدی تو فریاد رَس
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
کسی مناظره با من کند زِ حُسْنِ جمالَت
که کور شد متولّد، چه فهمد او زِ کمالَت
هر آنکه بهره زِ حُسْنی گرفت به عالَمِ امکان
چو اسمِ تو وسط آمد، سیه شده زِ خجالَت
چگونه با منِ عاشقْ سخن زِ حُسْنِ به جز تو؟
فنا شد حُسْنِ اشعّه به حُسْنِ مِهرِ جلالَت
تمامِ حُسْنْفروشان گدائیَش زِ تو دارند
چه سان قیاسْ نمودن این عاریه به اَصالَت
هر آنکه حُسْنِ تو دیده، نثار کرده خودش را
رُخی نما و سِتان جان، که خونِ من شد حلالَت
رُخَت نسیمِ شمال و منم که عَظْمِ رَمیمَم
چو حَشْرْ زنده شوم چون وزد نسیمِ شمالَت
به مهدی گفته ای از چه گره زدی تو به من دل؟
به آینه نگهی کن، نگر جوابِ سؤالَت
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri
ای ماهِ من چرا شدهای تو جدا زِ من
من گشتهام اسیرِ تو و تو رها زِ من
نازْ هر چه کردهای، بخریدم به جان و دل
پس در کجا به تو برسیده جفا زِ من
هر دم رسد به تو زِ من بانگِ اَلْعَجَل
ترسم از آن دمی که نیاید « بیا » زِ من
تا زندهام میانهٔ عشقت فَنا کنم
با عشقْ بگیر عدمِ هستینما زِ من
عاشق خوش است اگرَش معشوق در بَر است
در بَر بگیر و بگیر ارض و سما زِ من
یک جانِ عاشق و یک دلِ تنگ و چشمِ خیس
دارائیَم، همهْ پیشکشِ شما زِ من
مهدی پِیَت همهْعمرْ دوید و زِ پا فِتاد
کردی دریغ جلوهای ای با وفا زِ من
#اشعار
🔰 ایتا | تلگرام
@mahdi_domeiri