eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.7هزار دنبال‌کننده
5 عکس
2 ویدیو
0 فایل
۱. نویسنده‌ و محقق فرهنگ و دانش هستم. ۲. تنها رسانه‌ی رسمی‌ و معتبری که مواضعم در آن منتشر می‌شود، این کانال ایتایی است و رسانه‌ی دیگری ندارم. ۳. مسئولیت مواضعم، بر عهده‌ی خودم است، نه هیچ نهاد یا جریانی، و درج عناوین حقوقی را در کنار نامم تأیید نمی‌کنم.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻به مناسبت سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد: گفتگو درباره‌ی کتاب غرب‌زدگی-۳ (تندروها، تحول تمدنی می‌آفرینند) 🖇 ۱۸ شهریور، شبکه چهار، برنامه چاووش 🖇 برنامه را در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xed29f7c https://tv4.ir/episodeinfo/433934
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۱ عقب‌ماندگی تحلیلی در کارگزاران فرهنگی 🖊مهدی جمشیدی ۱. حجاب، یکی از عرصه‌های «باخت فرهنگی» است؛ این باخت، از سال‌های آغازین دهۀ هفتاد آغاز شد و به صورت تدریجی‌، تداوم یافت و پیش آمد و به وضع کنونی رسید. حجاب، یکی از زمینه‌های نمادینِ تهاجم فرهنگی بود تا از سپهر جامعه، ارزش‌‌زدایی شود و در پی آن نیز، مجموعه‌ای از «ساخت‌شکنی‌های فرهنگی» پدید آید. چنین نیز شد؛ رفته‌رفته، حجاب از معیارهای دهۀ شصت، فاصله گرفت و دهه‌به‌دهه، افت و افول یافت، اما این روند، به گونه‌ای مرحله‌به‌مرحله طراحی شده بود که در جامعه، چندان حس مقاومت و واکنش شکل نگیرد. هرچند تحرّکات اندکی نیز صورت می‌گرفت، اما از همان ابتدا، مشخص بود که این قبیل فعالیّت‌ها، نتیجه‌ای به دنبال نخواهد داشت و وضع پوشش، سیر انحطاطی را خواهد پیمود. بسیاری، به دیدۀ اهمّیّت و اولویّت به حجاب نگاه نمی‌کردند و اهتمام به آن را نشانۀ سطحی‌اندیشی و ظاهرنگری می‌پنداشتند، اما حقیقت این بود که حجاب، یک تکۀ نمادین از «سبک زندگی» است و خودبه‌خود، تکه‌های متناسب و همگون با خویش را تولید می‌کند. تغییر حجاب، به معنی تغییر در لایه‌های دیگر سبک زندگی است و این‌گونه نیست که اگر این لایه، استحاله و مسخ شود، لایه‌های دیگر، همچنان برقرار بمانند. سستی در حجاب، تساهل در نمادهای دینیِ دیگر را به دنبال خواهد داشت؛ بلکه حتی تزلزل در عقاید و باورها را نیز به همراه خواهد داشت. در تجربۀ سیاستی و مدیریّتیِ گذشته، نه جنبۀ نمادین حجاب، فهم شد و نه همبستگی آن با لایه‌های دیگر سبک زندگی. ۲. سیر تدریجیِ ضعف حجاب نشان می‌دهد که این روند، در هیچ نقطه‌ای متوقف نخواهد ماند و همچنان پیشروی خواهد کرد. در گذشته، گمان می‌شد که وضعیّت کنونی، نهایت و غایت است و روند در همین نقطه، متوقف خواهد ماند، اما مشاهده کردیم که خطوط قرمز، یکی پس از دیگری، درنوردیده شدند و داستان «ضعف حجاب»، به «کشف حجاب» رسید. بعید می‌دانم کسی در میان کارگزارانِ فرهنگیِ نظام، می‌توانست باور کند که روزی خواهد رسید که کشف حجاب، به یک «جریان اجتماعیِ عیان» تبدیل می‌شود و قانون و مجریانش در برابر آن، این‌اندازه حقیر و منفعل خواهند شد. کارگزارانِ فرهنگیِ نظام، از عهدۀ آینده‌نگری برنیامدند و در مقام نگهداشت ارزش‌ها، رویکرد روندی و خطی نداشتند و در اکنون، منجمد شده بودند. کسی دربارۀ آینده، اندیشه نکرد و محاسبه ننمود که این روند، به مرحله‌های دیگری خواهد رسید. دست‌کم در دهۀ نود، دیگر مشخص شده بود که حجاب، یکی از مهم‌ترین و جدّی‌ترین نمادهای فرهنگی است که به طور خاص و منحصربه‌فرد، در دستورکار عالَم تجدّد قرار گرفته و به‌زودی، به معرکۀ نزاع و جدال تبدیل خواهد شد. در دهۀ نود، این مسیر و مدار، بسیار بیشتر از دهه‌های دیگر، برجسته و نمایان بود، اما هیچ فهم و حسّاسیّتی در این زمینه به چشم نخورد. عقب‌ماندگی تحلیلی و فهم ناچیزِ کارگزاران فرهنگیِ نظام، جامعه را هرچه بیشتر در این مرداب فرو برد و پنجره‌های گشایش و رهایی را به روی جامعه بست. طلب تغییر در آن روزها، بسیار آسان‌‎تر از اکنون بود؛ اکنون، گره‌ها کور شده‌اند و امکان‌ها، محدود. در اثر غفلت و انفعال و ندانم‌کاریِ حاکمیّتی، فرصت‌های بسیاری از دست رفتند. ۳. نه‌فقط حجاب، بلکه همۀ عرصه‌های فرهنگی در طول دهه‌های گذشته، دچار «ولنگاری» بوده‌اند؛ فرهنگ، تهی از تدبیر بوده و به دست اتّفاق، واگذار شده است. هیچ تفکّری در میان نبوده و کارگزاران فرهنگ، عدّه‌ای «دیوان‌سالارِ محافظه‌کار» بوده‌اند که طرح و تدبیری در دست نداشته‌اند و کلّیّات سیّال و بی‌خاصیّتی را به عنوان برنامۀ فرهنگی ارائه کرده‌اند. نه خودشان اهل نظر و معرفت و فهم فرهنگ بوده‌اند، و نه از آنان که بهره‌ای از عقل عملی در زمینۀ فرهنگ دارند، استفاده کرده‌اند. حلقه‌وار و بسته و اندک‌سالار به قدرت راه یافتند و با کمال نابخردی و نسنجیده‌کاری، زمام و عنان فرهنگ را در اختیار گرفتند، و حاصل، این شده که اکنون می‌بینیم. در دولت گذشته، هیچ خبری از «نظریۀ فرهنگی» در میان نبود و فرهنگ بر اساس اقتضاهای روزمرّه و ارادۀ دیوان‌سالارانه تدبیر می‌شد و براین‌اساس، تحوّلی نیز رقم نخورد و زمان تاریخی، سوخت و از دست رفت. دولت گذشته در زمینۀ فرهنگ، چهل‌تکه و بریده‌بریده و به‌شدّت، نامنسجم بود و در بیرون از آن نیز، عقول منفصل برای ایجاد تحوّل فرهنگی فراخوانده نشده بودند. در این سه سال، خامی خویش را مزیّن به اندکی تجربه کردند و از تحوّل، تخیّل آفریدند. در دولت کنونی نیز، با وزیری در فرهنگ روبرو هستیم که قواره و قامت فرهنگی‌اش، در تجربۀ سرد و بی‌اثر گذشته‌اش آشکار شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۲ تکنوکرات‌های دولتی و مفهوم اعتدال 🖊مهدی جمشیدی ۱. باید مسألۀ حجاب را به قدرت سیاسی ارجاع داد و مراد از قدرت سیاسی، دولت‌هایی هستند که در دهه‌های گذشته، سیاست‌های فرهنگیِ خود را به اجرا نهادند. چه از لحاظ ایجابی و چه از لحاظ سلبی، حجاب از سوی این دولت‌ها، ضربه‌های جبران‌ناپذیر خورده و وضع امروز، حاصل اهمال‌ها و انحراف‌های دیروز است. در هر دولتی، مفهومی مطرح شد و در سایۀ آن مفهوم، مسألۀ حجاب نیز صورت‌بندی شد. ازاین‌رو، باید به گذشتۀ دولتی و مفاهیمی که هر یک در عرصۀ عمومی مطرح کردند رجوع کرد و ریشه‌ها و سرچشمه‌های چالش را شناسایی نمود. در دولت سازندگی، هاشمی‌رفسنجانی از آغاز، مفهوم «اعتدال» را بیان کرد و بر روی آن اصرار ورزید. مقصود او از اعتدال، موقعیّتی در میانۀ دو جریان سیاسیِ آن روز بود. او می‌خواست از طریق تلفیق و ترکیب، سیاستِ خاصِ خویش را صورت‌بندی کند و این منطق را در همۀ زمینه‌های حکمرانی به کار گرفت. افزون بر این‌که فرهنگ برای او، هیچ منزلتی نداشت و اقتصاد و توسعۀ اقتصادی، همۀ ذهن او را به تسخیر درآورده بود، روحیۀ «عمل‌گراییِ» دیرینه‌اش سبب شده بود که ارزش‌ها در منطق او، صوری و بی‌خاصیّت و تزیینی باشند. او به‌راستی، یک روحانی عمل‌گرا بود که اصول و قواعد مشخصی نداشت. وی به‌شدّت، «اقتضایی» و «موقعیّتی» می‌اندیشید و رفتار می‌کرد و دربارۀ فرهنگ و از جمله حجاب نیز، می‌کوشید در میانه بنشیند و از خود، چهره‌ای که در ذیل گفتمان تهاجم فرهنگی قرار می‌گیرد، نسازد. ۲. اسلام‌شناسیِ هاشمی‌رفسنجانی، لغزنده و سیّال بود و وضع کنونی و شرایط حاکم، روایت وی را از اسلام تعیین می‌کردند. او همه‌چیز را به «شرایط» و «موقعیّت»، ارجاع می‌داد و اسلام را در چهارچوب پسند اجتماعی، تفسیر می‌کرد. روشن بود که برای وی، «قدرت» یک بنیان تعیین‌کننده است و هیچ امری نباید به گونه‌ای تعریف شود که تداوم قدرت را با دشواری روبرو سازد. باید با شرایط ساخت و ارزش‌ها را متناسب با آنها خوانش کرد؛ اگر روزی جامعه، مایل به ارزش‌ها بود و آنها را طلبید، باید همراهی کرد، و اگر روزی نیز، بخش‌های مهمی از جامعه، تجدّد را بر تدیّن ترجیح ‌دادند، نباید اصرار و حسّاسیّت ورزید، بلکه باید تفسیری از ارزش‌ها ارائه کرد که با گرایش جامعه، سازگار باشد. مقصود وی از اعتدال نیز در حقیقت، همین عمل‌گراییِ موقعیّت‌زده بود که ارزش‌ها را برای تداوم قدرت، می‌فرسود و به حاشیه می‌راند. او بر اساس «میل» و «ارادۀ» خویش، برای همه‌چیز، دو حد افراط و تفریط تعیین می‌کرد و آن‌گاه میان این دو حد، یک نقطۀ میانی در نظر می‌گرفت و خود را ساکن این نقطه معرفی می‌کرد. به‌این‌ترتیب، هر دو جریان مقابل خویش را ملامت و نفی می‌کرد و خود را مدار و محور عقلانیّت وانمود می‌کرد. این در حالی بود که «حد وسط»‌های او، دلخواهانه و سلیقه‌ای بودند و پیوستاری که او تعریف کرده بود، بین‌الاذهانی نبود. او پس از استقرار اصلاح‌طلبان، بسیار بیشتر از گذشته دریافت که باید در ارزش‌های اسلامی و انقلابی، تجدیدنظر کند تا بتواند بدنۀ اجتماعی به دست آورد و به قدرت خویش، استمرار ببخشد. اگر آنچه وی می‌خواست در حوزۀ فرهنگ رخ می‌داد، نتیجۀ مستقیم آن، رقم‌خوردن ترمیدور فرهنگی بود. ۳. شانزده سال پس از دولت سازندگی، حسن روحانی که مطیع و تابع هاشمی‌رفسنجانی بود و به سبب ماهیّت تکنوکراتیکش، جزو اصحاب اصلی هاشمی‌رفسنجانی به شمار می‌آمد، قدرت را به دست گرفت و همان اندیشۀ هاشمی‌رفسنجانی را تکرار کرد؛ او از «اعتدال» سخن گفت و برای مسأله‌ها، دو حد افراط و تفریط ساخت و نقطۀ بینابینی را معقول و موجّه جلوه داد. در نظر او نیز، فرهنگ امر حاشیه‌ای و فرعی بود که باید به خدمتِ قدرت سیاسی گمارده شود و از آن در راستای تثبیت قدرت، استفاده شود. او چونان هاشمی‌رفسنجانی، هرگز شخصیّتی فرهنگی نبود و تنها درکی که از فرهنگ داشت، این بود که باید از امیال تجدّدی در جامعه، اهرمی برای فشار سیاسی بسازد و قدرت خود را محکم گرداند. تکنوکرات‌ها در طول شانزده سال حاکمیّت خویش، هرچه توانستند در جهت مقتضیات عالَم تجدّد پیش رفتند و جامعه را از لحاظ هویّتی، به آن وابسته و شیفته کردند. بااین‌حال، اعتدال، هرگز به یک «نظریه» تبدیل نشد و راه به عرصۀ معرفت نبرد، جز این‌که بهانه و توجیهی برای ولنگاری بیشتر در سیاست فرهنگی را فراهم کرد و جامعه را به آغوش تجدّد فرهنگی افکند. گذشته از سیاست فرهنگیِ عمل‌گرایانه و شبه‌لیبرالی این دو دولت، اشرافی‌گری آنها و مفاسدی که در درون‌شان شکل گرفت، خسارت‌های فراوانی به فرهنگ وارد کرد و بدبینی‌ها و فاصله‌ها و گسست‌های متعدّدی آفرید. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۳ اصلاح‌طلبیِ لیبرال و تساهل‌وتسامح 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. در دورۀ سازندگی، سیاست‌های اقتصادی بیش از هر چیز، موجبات گذار از فرهنگ اسلامی و انقلابی را فراهم کرد و در عرصۀ غیررسمی نیز، لیبرال‌ها در محافل روشنفکری و دانشگاهی، جهت‌گیری جدیدِ فرهنگی را صورت‌بندی کردند، اما در دولت اصلاحات، بازاندیشی فرهنگی از درون دولت آغاز شد و خودِ دولت، روند استحالۀ هویّتی را در پیش گرفت. نیروهای فکری و سیاسی‌ای که در دورۀ سازندگی، بیشتر در بیرون از قدرت سیاسی بودند و اندیشه‌ورزی و فکر‌پردازی می‌کردند، اینک به ساخت قدرت دست یافته بودند و می‌توانستند به طور مستقیم، لیبرالیسم فرهنگی را محقّق کنند. دولت اصلاحات، زیربنای روشنفکری داشت؛ روشنفکریِ شبه‌دینی که دل در گرو تجدّد داشت و می‌خواست از طریق توسعۀ سیاسی، طرح دموکراسی‌سازی را در ایران اجرا کند. یکی از شاخه‌های اصلیِ طرح دموکراسی‌سازی، فرهنگ بود. براین‌اساس، اندیشۀ «تساهل‌وتسامح» به‌عنوان کلیدواژۀ این دولت شایع گشت. این تعبیر، ترجمۀ اصطلاح تلرانس است که بی‌تفاوتی و رواداری در برابر عقاید و رفتارهایی که از نظر دیگران، ناصواب پنداشته می‌شوند را دربرمی‌گیرد. نیروهای فکریِ اصلاحات، تلاش می‌کردند که تساهل‌وتسامح را با مدارای اسلامی، تطابق بدهند، اما حقیقت این است که تساهل‌وتسامح، ریشه در «نسبی‌اندیشیِ ارزشی» داشت؛ چنان‌که به طور کلّی، ارزش‌ها را واقعی نمی‌انگارد و به همین سبب، اغماض در مقابل ارزش‌های دیگران را تجویز می‌کند. [دوّم]. سیاست‌های لیبرالیستی در حوزۀ فرهنگ، با شتاب فراوان آغاز شد و بیش از هر چیز، در قالب روزنامه‌هایی که بعدها، روزنامه‌های زنجیره‌ای خوانده شدند، بروز یافت. در این مطبوعات، همۀ ارزش‌های اسلامی و انقلابی به گونه‌ای موذیانه و نامعرفتی، به چالش کشیده می‌شدند و روزانه، موجی از شبهه و اشکال و تردید دربارۀ آنها رواج داده می‌شد. در دانشگاه و سینما نیز همین وضع جاری بود. جریان روشنفکری، احساس می‌کرد که اکنون به واسطۀ بدنۀ اجتماعیِ خویش، می‌تواند نظام سیاسی را وادار به عقب‌نشینی فرهنگی کند و همۀ گذشتۀ هویّتی انقلاب را تغییر بدهد. ازاین‌رو، شفاف و بی‌پروا، حمله‌ها و اصطکاک‌ها و تضادها را در پی گرفت و بی‌تعارف، لیبرالیسم و بازتفسیر اسلام و انقلاب بر مبنای لیبرالیسم را در دستورکار خویش قرار داد. بذرهای این سیاست، در دورۀ سازندگی کاشته شده بودند و محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سازندگی - که تا سال هفتاد و یک در قدرت بود - همین سیاست را اجرایی می‌‎کرد، اما اینک جریان روشنفکریِ سکولار به واسطۀ ارجاع به انتخابات، خود را صاحب حق می‌شمرد و ساختارشکنی‌های گسترده‌اش را بخشی از مطالبات مردم معرفی می‌کرد. این‌که آیت‌الله خامنه‌ای از «واگرایی‌های دهۀ هفتاد» سخن می‌گویند، از جمله همین سیاست‌ها را نیز شامل می‌شود؛ سیاستی که بر مفاهیمی همچون «نفی خشونت»، «تساهل‌وتسامح»، «مدارا»، «تکثرگرایی»، «تحمل مخالف»، «زنده باد مخالف من»، «ایران برای همۀ ایرانیان»، «تعدّد قرائت‌‌ها از دین» و ... تکیه داشت. در واقع، سه ضلع در کنار یکدیگر نشستند و انقلاب را در تنگنا قرار دادند: یکی «لیبرالیسم اقتصادی» در دورۀ دولت سازندگی که اشرافیّت و تکنوکراتیسم و دنیاطلبی و ثروت‌های بادآورده و مادّی‌اندیشی را پدید آورد؛ دیگری «لیبرالیسم معرفتی» که در حلقۀ کیان دنبال می‌شد و می‌کوشید معرفت دینی را متزلزل و سیّال نشان بدهد و روایت پروتستانی از اسلام را شایع گرداند و قطعیّت و مقاومت و مبارزه و خلوص و ایمان و علم دینی و ... را بزداید؛ و در نهایت، «لیبرالیسم سیاسی» که در دولت اصلاحات، جامۀ توسعۀ سیاسی به تن کرد و دموکراسی سکولار را بر اسلام سیاسی ترجیح داد. [سوّم]. روشن است که ترکیب یادشده که در قالب رسانه‌های غیررسمی و سیاست‌های رسمی دنبال می‌شد، تغییرات گسترده‌ای را در فرهنگ عمومی پدید خواهد آورد و چنین نیز شد. در این مدّت، طرح استحاله از تحوّل اندیشه‌ای آغاز شد و دانشگاه به عنوان مبدأ انتخاب گردید و نیروهای پیشران روشنفکری، حلقه‌ها و مباحث خود را بسط دادند و بخش‌هایی از جامعه را به تصرّف خود درآوردند. به‌این‌ترتیب، سبک زندگیِ اسلامی و انقلابی، ضربه‌های سهمگین خورد و جامعه دچار گسست و شکاف درونی شد. از جمله دربارۀ حجاب، شیب گریز از الگوهای ارزشی، ناگهان تند شد و افزون بر حجاب، مناسبات و ارتباطات نامشروع نیز جلوه‌های بسیار بیشتری یافت. در واقع، این احساس و درک به جامعه القا شد که دورۀ انقلابی‌گری به سر آمده و اکنون اصلاح در دستورکار قرار گرفته و اصلاح نیز به این معنی است که چون در گذشته، تنگ‌نظری فرهنگی صورت گرفته و سلایق به عنوان ارزش‌ها بر جامعه تحمیل شده‌اند، باید اکنون، گشاده‌دستی کرد و فضای اجتماعیِ باز پدید آورد و تکثّر را به رسمیّت شناخت. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۴ قطعیّت سیاستی، سازوکار ترکیبی 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. رهبر انقلاب معتقد است که مسئلۀ حجاب، محدودیّتِ «شرعی» و «قانونی» است؛ محدودیّتِ «دولتی» نیست. ازاین‌رو، کشف حجاب، هم «حرام شرعی» است، هم «حرام سیاسی»(آیت‌الله‌خامنه‌ای، در دیدار مسئولان نظام، ۱۴۰۲/۱/۱۵). کشف حجاب، از یک سو، خلاف شرع است و بدین‌جهت، حرام شرعی، و از سوی دیگر، خلاف قانون و بدین‌جهت، حرام سیاسی. این بیان نشان می‌دهد که در ضرورت و قطعیّت حجاب، کمترین تردیدی وجود ندارد و مسأله، قابل‌تقلیل به سلیقه و پسند نیست. استناد همزمان به شرع و قانون، و صدور حکمت حرمت، حاکی از آن است که مسألۀ حجاب، قابل‌مصالحه نیست و باید برای تحقّق آن، قاطعانه ایستاد. [دوّم]. رهبر انقلاب تصریح کرده است که امام خمینی، در اوّلین هفته‌های انقلاب، مسئلۀ حجاب را به‌صورت «الزامی» و «قطعی» بیان کردند؛ جزو کارهای اوایلِ امامِ راحل این بود و حالا هم حل خواهد شد(آیت‌الله‌خامنه‌ای، در دیدار مسئولان نظام، ۱۴۰۲/۱/۱۵). این ارجاع تاریخی، نشان‌گر آن است که مسألۀ حجاب، جزو مسلّمات و قطعیّات فرهنگیِ انقلاب است و نباید در برابر آن، عقب‌نشینی کرد. اگر امام خمینی در همان هفته‌های آغازین پیروزی انقلاب، بر این امر هویّتی تأکید کرد و آن را طلبید، یعنی امروز نیز به طریق اولی نباید نسبت به آن، تساهل و تسامح داشت. [سوّم]. رهبر انقلاب می‌گوید دشمن با «نقشه» و «برنامه» وارد مسألۀ حجاب شده و ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم؛ یعنی «کارهای بی‌قاعده و بدون‌برنامه» نباید انجام بگیرد(آیت‌الله‌خامنه‌ای، در دیدار مسئولان نظام، ۱۴۰۲/۱/۱۵). حضور هوشمندانه و موذیانۀ دشمن در این مسأله، تقابل هوشمندانه و زیرکانۀ ما را می‌طلبد و باید با محاسبه و مداقه و تأمّل، واکنش را طراحی کرد. وجود نقشه و برنامه در طراحی دشمن، به این معنی است که دشمن، حساب‌نشده و دفعی، تصمیم نگرفت و مدّت‌ها پیش، زمینه‌سازی و مقدّمه‌چینی کرده بود و عوامل و متغیّرهای گوناگونی را در کنار یکدیگر قرار داد تا چنین نتیجه‌ای را به دست آورد. دشمن، قطعه‌هایی را در نظر گرفته بود و به‌صورت نامحسوس، این قطعه‌ها را به‌تدریج در کنار یکدیگر چید و در لحظۀ نهایی، به غرض خود دست یافت. کنشگری‌های سطحی و محاسبه‌نشده و دفعی، نمی‌توانند راه‌گشا و مولّد باشند، بلکه چه‌بسا، دستاویزی را فراهم کنند. البته اینک باید از تعلل‌ها و انفعال‌ها و عقب‌نشینی‌ها سخن گفت و نه از شتابزدگی؛ چون بخشی از زمان، از دست رفته است. [چهارم]. بعضی می‌گویند فضا را امنیّتی نکنید؛ ما هم موافقیم. تا آنجایی که ممکن است، فضای کشور نباید امنیّتی بشود؛ امّا «کار فرهنگی» در جای خودش قرار دارد و «کار قضائی و امنیّتی» هم در جای خودش(آیت‌الله‌خامنه‌ای، ، ۱۴۰۱/۷/۲۰). نمی‌توان هیچ‌یک از این دو را به نفع دیگری، حذف کرد؛ چون هر یک، در پاسخ به اقتضا و ضرورت خاصی است. پس صدور حکم کلّی و بسنده‌کردن به یک سازوکار، خطاست. البته روشن است که همواره، اصالت و تقدّم، از آنِ مواجهۀ فرهنگی است و باید کوشید از طریق سازوکارهای نرم و شناختی و تربیتی، به اصلاح اجتماعی پرداخت، اما در بعضی موارد نیز باید به‌ناچار، اقدام‌های سخت و تنبیهی را در دستورکار قرار داد. جامعه، هم تعلیم می‌خواهد و هم تأدیب، هم ایجاب و هم سلب، هم نفی و هم اثبات. [پنجم]. به باور رهبر انقلاب، خیلی از کسانی‌که کشف حجاب می‌کنند اگر بدانند که پشت این کاری که می‌کنند چه کسانی هستند، به‌قطع این کار را انجام نمی‌دهند. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دین و تضرّع و گریه و دعا هستند، ولی توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزۀ با حجاب است؛ «دستگاه‌های جاسوسی دشمن»، دنبال این قضیّه هستند(آیت‌الله‌خامنه‌ای، در دیدار مسئولان نظام، ۱۴۰۲/۱/۱۵). ازاین‌رو، باید این پشت‌صحنه را آشکار و آشکارتر کرد و نشان داد که برخلاف تصوّر، این مسأله، درون‌خیز و خودجوش نیست و از بیرون، سازمان‌دهی و هدایت می‌شود. عیان‌سازی این پشت‌صحنه، موجبات ریزش جریان کشف حجاب را فراهم می‌کند و معادله را به نفع انقلاب، تغییر می‌دهد. کسانی‌که نسبت به کشف حجاب، مایل شده‌اند، باید بدانند که در حد عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی نیروی بیگانه و معارض، فروکاهیده شده‌اند و این خودشان نیستند که انتخاب کرده‌اند، بلکه آنها برای ایفای نقش ضدفرهنگی، انتخاب شده‌اند و اینک حکم سیاهی‌لشکر بیگانگان را ایفا می‌کنند. هیچ انتخاب و خواست و اراده‌ای در میان نیست؛ این جریان به‌صورت سازمان‌دهی‌شده، از سوی مراکز امنیتی بیگانه، طراحی شده و هر کسی‌که در درون آن قرار بگیرد، بداند یا نداند، وجودش را به خدمت هدف‌های بیگانگان گمارده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻پرچم‌های فرهنگیِ برافراشتۀ دشمن -۱ علوم انسانیِ غربی 🖊مهدی جمشیدی اشاره: رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خویش گفتند رزمندگان ما در دفاع مقدس برای این‌که «پرچم دشمن» در مرزهای ما برافراشته نشود، جان خودشان را قربان کردند؛ امروز نمی‌شود ملّت ایران قبول کنند که همان پرچم‌ها به وسیلۀ افراد «نفوذی» یا «فریب‌خورده»، در داخل برافراشته شوند. پرچم «نفوذ فرهنگی» و «سبک زندگیِ دشمن»، نباید در داخل کشور و در دستگاه‌ها برافراشته بشود؛ باید مراقبت کرد و در این باره، همه موظّف هستند(آیت‌الله خامنه‌ای، در دیدار پیشکسوتان و فعّالان دفاع مقدّس، ۱۴۰۳/۷/۴). این چند عبارت، دربردارندۀ دلالت‌ها و اشارت‌های مهمی دربارۀ پرچم‌های فرهنگیِ دشمن است که به برخی از آنها می‌پردازیم. جا دارد در اینجا از این حقیقت تلخ نیز سخن بگوییم که محافل فکری و رسانه‌های ما، به‌شدّت تهی از چنین تدقیقات و تأمّلاتی هستند و این نکته‌ها، بسط و شرح نمی‌یابند و به‌سادگی فراموش می‌شوند. [یکم]. نخستین و زیربنایی‌ترین پرچم فرهنگیِ دشمن، «علوم انسانیِ غربی» است که دهه‌هاست در مراکز دانشگاهی و حتی حوزویِ ما، تدریس و در واقع، ترجمه و تقلید و تکرار می‌شود و ما با این اقدام، تجدّد فرهنگی را در درون خویش، تولید و بازتولید می‌کنیم. علوم انسانیِ غربی، نه به این جهت که غربی است، بلکه به این دلیل که ماهیّت مادّی و سکولار دارد و حاصل اعراض از دین است، در برابر غایات انقلاب اسلامی قرار دارد و به همین دلیل نیز در همان سال‌های آغازین پیروزی انقلاب، امام خمینی در قالب انقلاب فرهنگی، در مخالفت با آن موضع‌گیری کردند. آموزشِ گستردۀ علوم انسانیِ تجدّدی در ایران پساانقلاب، انبوهی از دگراندیشان و التقاطی‌ها و تجدیدنظرطلبان را پدید آورده که ناشی از عدم‌عقلانیّت در نظام آموزش عالی است. بسیاری از دانشکده‌های علوم انسانی، در حال تهی‌کردن هویّت اسلامی و انقلابی از جامعه هستند و جامعۀ ایران، در حال رقیق‌شدن و کم‌مایه‌شدن است. ظرفیّت‌ها و بضاعت‌های گذشته، کاهش یافته‌اند و علوم انسانیِ تجدّدی، اینک در جان ما نشسته است. جریان اجتماعیِ تجدّد، فربه‌تر و فراخ‌تر شده است و با گردن‌کشی، به زیاده‌خواهی خیابانی رو آورده است. عجبا که ساختار آموزشیِ رسمی، با دست خویش در حال ایجاد و تثبیت هویّت‌ها و خودفهمی‌های ضد و معارض در جامعه است و به آینده‌ای که در آن، این بحران هویّتی و معنایی، متراکم و علاج‌ناپذیر خواهد شد، اندیشه نمی‌کند. [دوّم]. دهه‌هاست که تولید علوم انسانیِ اسلامی به‌عنوان یک «طرح تمدّنی»، در تعلیق به سر می‌برد و نیمه‌کاره و ناتمام، رها شده است. شورای عالی انقلاب فرهنگی که باید به‌مثابه نیروی پیشران این طرح باشد، بسیار منفعل و سرگردان و ضعیف بوده و از عهدۀ اجرای آن برنیامده است. کاری که حدادعادل در شورای تحوّل به دست گرفت، در عمل، شکست خورده و به جایی نرسیده است. او از آغاز نیز انتخاب خوبی نبود؛ نه‌فقط او، بلکه دیگرانی نیز هستند که هر چند در متن این طرح نشانده شده‌اند، اما در باطن، اعتقادی به آن ندارند. بی آن‌که نقشۀ راه بنگارند، خط تولید را فعّال کرده‌اند؛ روشن است که حاصل این نسنجیده‌کاری چه خواهد شد. یک دهه است که هشدار و انذار داده شده، ولی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، گوش شنوایی نیست. اعضای شورا نیز یا دچار تعارف و مداهنه هستند و یا با این طرح، همدلی حداکثری ندارند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم وجه معرفتی‌اش را باخته و هم از انقلابی‌گری به محافظه‌کاری عبور کرده است. [سوّم]. اندک اتّفاق‌های خوشایندی نیز که اکنون رخ می‌دهند، حاصل اراده‌های شخصی و غیررسمی هستند، نه برآمده از شورای عالی انقلاب فرهنگی. نیروهای فکریِ غیررسمی که در طلب علوم انسانیِ اسلامی هستند، با دشواری می‌کوشند تولید و تأمّل کنند، اما در حاشیه‌اند و قدرت و ساختار در اختیار دیگران است. مغزهای متفکّری که می‌توانند ره صدساله را یک‌شبه طی کنند و به پدران علوم انسانیِ اسلامی تبدیل بشوند، مهجور و منزوی‌اند و ضعفا و متوسطانِ بی‌خاصیّت و ساده‌اندیش، صدرنشین و در همه‌جا هستند. مسألۀ اصلی، اراده است که در ساختارهای رسمی نیست؛ بلکه در متفکّران غیررسمی است. البته اینان نیز زخم‌خورده‌اند و دچار دلسردی شده‌اند و احساس می‌کنند اگر قدمی بردارند، گرهی گشوده نمی‌شود. کارِ به‌تأخیرافتاده را کسی گردن نمی‌گیرد و همگان ترجیح می‌دهند که به دغدغه‌های روزمرّۀ خویش بپردازند و برافراشته‌بودن پرچم علوم انسانیِ تجدّدی را به رسمیّت بشناسند. اصحاب علوم انسانیِ تجدّدی، دانشگاه را به تسخیر خود درآورده‌اند و هیچ مخالفتی را برنمی‌تابند و مجال ساخت‌شکنیِ نظری نمی‌دهند. هر آنچه که باید رخ بدهد، در نهایت، در جغرافیاهای معرفتیِ غیررسمی رخ خواهد داد و دانشگاه، حکم مصرف‌کنندۀ آموزشی را خواهد داشت. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻پرچم‌های فرهنگیِ برافراشتۀ دشمن -۲ فضای مجازیِ غربی 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. پرچم فرهنگیِ دیگرِ دشمن که در داخل برافراشته شده، «فضای مجازیِ غربی» است که تا مغز استخوانِ ما نفوذ کرده و همۀ مناسبات فردی و اجتماعی ما را در اختیار و سیطرۀ خویش گرفته است. در کارگزاران نظام، همواره ادّعا کرده‌اند که باید این فضا، قانونمند باشد، اما در عمل، همچنان شاهد ولنگاری و هرج‌ومرجِ ارتباطی هستیم. کارگزاران نظام به‌جای این‌که در پی مدیریّت و مهار این فضای مؤثّر باشند، در رهاسازی آن و اصرار بر رفع نیمچه‌فیلترینگی که اکنون وجود دارد، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند. صدای تحرّک و اقدامی از شورای عالی فضای مجازی نیز شنیده نمی‌شود و این شورا در وادادگی و خمودگی به سر می‌برد و شبکه‌های اجتماعیِ غربی نیز در سایۀ این انفعال و سردی و بی‌اهتمامی، در حال بلعیدن هویّت فرهنگیِ جامعۀ ایران هستند. تلخ‌تر این‌که از جمله مضمون‌های تبلیغیِ رئیس‌جمهور کنونی، رفع فیلترینگ بود و اینک دولتش در پی اجرای چنین کاری است. البته در این باره، تفاوتی میان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نیست؛ هر دو، چون تمنّای تداوم قدرت دارند، ذائقۀ اجتماعیِ ساخته‌شده را مبنا قرار می‌دهند و نه مصالح عالیِ معنوی و هویّتی را. در محاسبات و معادلات این دو جریان سیاسی، حقایق هویّتی و فرهنگی رنگ باخته‌اند و منفعت و قدرت، حرف اوّل را می‌زند. [دوّم]. در تمام «فتنه‌ها» و «آشوب‌ها» و «اغتشاش‌ها»ی دهۀ اخیر، همواره جمهوری اسلامی از سوی شبکه‌های اجتماعیِ غربی، ضربه‌ها و لطمه‌های اساسی خورده و بدنۀ اجتماعی‌اش، تضعیف شده است، اما کارگزاران آن، همچنان سودای گشایش و رهاسازی دارند؛ با این استدلال که اینک دیگر در موقعیّت چالش و بحران سیاسی نیستیم. روشن است که چندی بعد از رهاسازی، دوباره و چندباره، از همان سوراخ گزیده خواهیم شد و آتش تنش و بحران، از همان «سرزمینِ رهاشده»، برخواهد خواست، اما متأسّفانه سطح فهم و تحلیلِ برخی از کارگزاران نظام، آنچنان نازل و سیاست‌زده و روزمرّه است که گمان می‌کنند به صرف آرام‌شدن موقعیّت، باید شبکه‌های اجتماعیِ غربی را رها کرد. این موقعیّت، موقتی است و چندی بعد، باز هم آتش کج‌روایت‌ها به جان جامعۀ ایران خواهد افتاد و بحران سیاسی خواهد آفرید. جمهوری اسلامی در این «چرخۀ باطل»، گرفتار شده و تنها راهی که از سوی کارگزارانش اعلام می‌شود، رفع فیلترینگ است. فارغ از جنبۀ اغتشاشی و شورشی، بخش اصلیِ کار دشمن عبارت است از استحالۀ فرهنگی و مسخ هویّتی. این امر، اغلب پنهان هست، هرچند خود را در ماجرای کشف حجاب و برهنگی، نمایان کرد و نشان داد در طول دهۀ نود، شبکه‌های اجتماعیِ غربی با ذهنیّت جامعۀ ایران چه کردند و چه تغییراتی را پدید آوردند. بخش عمدۀ تغییر، «اغتشاش هویّتی» است و روزانه جریان دارد؛ درحالی‌که کارگزاران نظام، تنها نگران «اغتشاش خیابانی» هستند و به محض برطرف‌شدن آن، از گشایش فضای مجازیِ غربی دفاع می‌کنند. [سوّم]. بعید نیست که اگر این‌بار، آتش‌زیرخاکستر سربرآورد و بخش‌هایی از جامعه، تحریک و تهییج شدند، دیگر روح‌الله و آرمانی در میان نباشند که بر سرِ جان خویش در خیابان، قمار عاشقانه کنند. نوعی سرخوردگی و دلسردی در انقلابی‌های اصیل و غیررسمی پدید آمده که به‌آسانی، علاج نخواهد شد؛ هرچند نشانه‌ای بر این‌که کارگزاران نظام، متنبّه شده و در پی علاج هستند نیز دیده نمی‌شود. جبهه و جریان اصیلِ انقلاب، با کارگزاران نظام، اتمام حجّت کرده و تهدیدهای مهلکِ فضای مجازیِ غربی را بازگفته است. مسئولیّت و هزینۀ آنچه که در آینده رخ خواهد داد، بر عهدۀ مدیران حاکمیّت است و اینان باید در صورت هرگونه تنش و تلاطم، خودشان در برابر موجِ اجتماعیِ فریب‌خورده و برانگیخته‌شده، بایستند. کارگزاران نظام نباید به گونه‌ای رفتار کنند که نیروهای مؤمن و انقلابی، حس بیگانگی و تضاد با آنها بیابند و بپندارند که دیگر، نماینده‌ای در حاکمیّت ندارند. در تعلیق نهادن آرمان‌های فرهنگیِ انقلاب و ملاحظۀ جریان اجتماعیِ تجدّد را کردن و در برابر سیر فساد و پرده‌دری و هتاکی اجتماعی، طریق خاموشی و انفعال و وعده‌پراکنی را در پی گرفتن، راه به جایی نخواهد برد و شکاف و گسست را بیشتر خواهد کرد. از یک سو، جریان انقلابی به درون جهانِ آرمانی خویش فرو خواهد رفت و از جامعه و حاکمیّت، فاصله خواهد گرفت، و از سوی دیگر، جریان متجدّد به دلیل اهمال‌ها و سستی‌های حاکمیّتی، جسارت بیشتری برای بیان خویشتنِ فرهنگی‌اش خواهد یافت؛ چنان‌که امروز در خیابان‌های اصلیِ پایتخت جمهوری اسلامی، صحنه‌هایی از ولنگاری و اباحه‌گری و کشف حجاب و برهنگی را مشاهده می‌کنیم که در خواب و خیال نیز تصوّر نمی‌کردیم به چنین درّه‌ای پرتاب بشویم. کارگزاران نظام، فرهنگ اسلامی و انقلابی را به شبکه‌های اجتماعیِ غربی باختند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ایران به میدان آمد ... ۱. موشک‌های سپاه پاسداران توانستند گنبد آهنین در هم بشکنند و یک اتفاق تاریخی رقم بزنند. صهیونیسم در عمق خانه‌ی عنکبوتی‌اش بر خویش لرزید.‌ بسیاری از موشک‌ها، به مواضع نظامی و امنیتی اصابت کردند و خسارات فراوانی آفریدند. تل‌آویو در وحشت مطلق به سر می‌برد. تل‌آویو، هرگز چنین تجربه‌ی هولناکی نداشته است. ساکنان صهیونیست، سخت گرفتار اعجاب و حیرت شده‌اند که چگونه ایران در نیم‌ ساعت، دویست موشک به عمق سرزمین‌های اشغالی پرتاب می‌کند و بسیاری از آنها به هدف اصابت می‌کنند. لرزه بر اندام‌شان افتاده و موقعیت تل‌آویو، به طور کامل، جنگی شده است.‌ نمایش نظامی بزرگی آغاز شده است و اکنون دنیا در حال مشاهده‌ی قاطعیت جمهوری اسلامی است. ایران، جنگ را به عمق قلمرو صهیونیست‌ها کشانده است. این هجوم دفعی و متراکم، نشان داد که ایران درباره‌ی خط قرمزهایش، کمترین تعارفی ندارد. این حمله، ادعای استحکام گنبد آهنین را رسوا کرد و ضریب بالای نفوذپذیری صهیونیست‌ها را نمایان سازد. ۲. این‌بار، یک پیوست رسانه‌ای لحظه‌ای نیز در کنار حمله قرار گرفته تا تلفات و صدمات را در لحظه، بازگو کند. ما هم‌اکنون می‌بینیم که در عمق تل‌آویو چه می‌گذرد. تل‌آویو، زیر چشم‌های خندان ما، در خویش می‌سوزد. حمله و نمایش حمله، تقارن زمانی یافته‌اند و بازتاب رسانه‌ای، حیثیت و شوکت پوشالی صهیونیست‌ها را به چالش کشیده است. ما به چشم خویش دیدیم که تل‌آویو در دسترس ماست؛ آن نقطه‌ای را که بخواهیم، از ایران نشانه می‌گیریم و در لحظه می‌زنیم.‌ ۳. تأمل کنید که معنی بمباران مستقیم تل‌آویو چیست! ایران از خاک خودش، پایتخت صهیونیست‌ها را هدف گرفته و امنیت‌شان را به باد داده است. ساکنان این شهر، به پناهگاه‌ها گریخته‌اند و صدای آژیر خطر، همچنان طنین‌انداز است. هنوز باور نکرده‌اند که آنچه می‌بینند، کابوس شبانه نیست؛ بلکه این گدازه‌های آهنی که آسمان‌شان را می‌شکافد و روان‌شان را می‌خراشد، همان پاسخ موعود ایران به حماقت‌شان است. شهروندان ابله صهیونیستی نیز با انتشار فیلم‌های میدانی از اصابت موشک‌های ایران، به بازوی رسانه‌ای و تبلیغی جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند. ۴. یک شوک نظامی تمام‌عیار به صهیونیست‌ها وارد شده؛ عملیات با غافل‌گیری انجام شده و مغز نظامی صهیونیست‌ها را دچار گیجی و حیرت کرده است. به زمان نیاز دارند تا باور کنند که در چه موقعیت وحشتناکی قرار گرفته‌اند. اکنون در حال سانسور صدمات گسترده هستند، اما فیلم‌های منتشرشده، واقعیت شیرین را عیان کرده است. در جامعه‌‌ی صهیونیستی، انگشت اتهام به سوی بازی جنون‌وار نتانیاهو رفته است که این شب خوفناک را برای آنها رقم زده است. نخستین خبر در همه‌ی دنیا، ضرب‌شصت ایران است. این عملیات، ترکیبی و هوشمند است و به همین دلیل، صهیونیست‌ها را به‌شدت پریشان و گنگ کرده است. لایه‌ی عملیات سایبری، بسترساز کامیابی اصابت موشک‌ها بود. ۵. صهیونیست‌ها در تاریخ حیات‌شان، هیچ‌گاه این اندازه تحقیر نشده بودند؛ در عمق خانه‌ی پادگانی خویش، موشک‌باران شدند و امنیت‌شان را در جلوی دیدگان همه‌ی دنیا باختند. کجاست آن‌همه غوغا و رجزخوانی و ادعا و قلدرمآبی؟! تل‌آویو به شهر مردگان تبدیل شده و گویا موجود زنده‌ای در آن نیست. ایران توانست با قاطعیتش و اراده‌ی شجاعانه‌اش، هراس و اضطرابی در دل صهیونیست‌ها بیفکند که نظیر ندارد؛ دریافتند که ایران، تعارف ندارد و هر زدن احمقانه‌ای، خوردن حقارت‌آمیزی را در پی دارد. وعده‌ی ایران، شعار توخالی نبود و ایران در برابر جنون‌زدگی صهیونیست‌ها، هرگز مرعوب و منفعل نخواهد شد. ۶. این شکست برای صهیونیست‌ها، به‌طور همزمان، شکست نظامی و حیثیتی و فن‌آورانه است. درباره‌ی موقعیت صهیونیست‌ها، ورق به همین سادگی برمی‌گردد و پرده از ماهیت سست و بی‌مایه‌ی آنها برداشته می‌شود. ما شکنندگی و آسیب‌پذیری صهیونیست‌ها را به نمایش نهادیم و نشان دادیم که با چه دشمن بی‌ریشه و تهی‌مایه‌ای روبرو هستیم. فروپاشی آنها، نه‌فقط محتمل، بلکه نزدیک است؛ ما این لغزندگی و سست‌بنیانی را آشکار کردیم و هیبت و اقتدار روایتی‌شان را درهم‌شکستیم.‌ ما بی‌پروا و صریح، خط قرمز تمدن غربی را زیر پا نهادیم ‌و از هویت و شرافت و عزت‌مان دفاع کردیم. این قدرت‌نمایی مؤمنانه، تفوق ما و ترک‌خوردگی آنها را رسانه‌ای کرد. ۷. در این عملیات کامیاب، پایتخت صهیونیست‌ها به آزمایشگاه موشک‌های پیشرفته‌‌ی ایرانی تبدیل شد؛ غاصبان صهیونیست، در وضعیت جهنمی قرار گرفتند و بر خویش لرزیدند؛ انفجارهای به‌شدت دلهره‌آور و وحشت‌آور در تل‌آویو، بی‌سابقه‌ترین شب جنگی را برای ساکنان بی‌وطن این شهر رقم زد. تل‌آویو، دیگر روی آرامش و امنیت را نخواهد دید؛ همه‌ی نقاط آن، در دسترس موشک‌های درخشنده‌ و ویران‌گر ایران هستند و گنبد آهنین و رهگیری، افسانه‌ای بیش نیست. 🖊مهدی جمشیدی https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
◽️ ایران به میدان آمد ... ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔹 موشک‌های سپاه پاسداران توانستند گنبد آهنین در هم بشکنند و یک اتفاق تاریخی رقم بزنند. صهیونیسم در عمق خانه‌ی عنکبوتی‌اش بر خویش لرزید.‌ ➕ صهیونیست‌ها در تاریخ حیات‌شان، هیچ‌گاه این اندازه تحقیر نشده بودند؛ در عمق خانه‌ی پادگانی خویش، موشک‌باران شدند و امنیت‌شان را در جلوی دیدگان همه‌ی دنیا باختند... 🔍 ادامه را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/vadehsadegh-4 🆔 @iictchannel
🔻ارادۀ انقلابی، فن‌آوری، تاریخ جدید: موشک فراصوت به‌مثابه صُنع رهایی‌بخش 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تولّد تاریخِ جدید از متن نزاع. اگر نگوییم همه، دست‌کم باید گفت بسیاری از تحوّلات بنیادینِ تاریخی، ریشه در منازعه‌ها و تقابل‌ها و جنگ داشته‌اند و از متن این‌چنین مواجهه‌هایی برخاسته‌اند. نظم‌های غالب و مسلّط، خواهان تعادل و ثبات هستند و از دگرگونی می‌گریزند تا وضع موجود را حفظ کنند، اما نیروهایی که در طرف مقابلِ تاریخِ غالب ایستاده‌اند و حس محرومیّت و فروبستگی دارند، تلاش می‌کنند تا این نظم منجمدشده و سرشار از توجیه‌های شبه‌معرفتی را در هم بریزند و طرحی نو در افکنند. اینجاست که به‌تدریج، ثبات و استقرار، رخت بر می‌بندد و رگه‌ها و نشان‌هایی از تحوّل نمایان می‌شوند. اگر این تضادها و اصطکاک‌ها در میان نبودند، چه‌بسا تاریخ، یک روند خطی و یکنواخت را تجربه می‌کرد و یک افق و نظم و وضع، همواره سیطره داشت. ازاین‌رو، کسانی‌که را که در طرف مقابلِ تاریخِ مستقر، ایستاده‌اند و به پیکرۀ آن ضربه وارد می‌کنند را باید نیروهای تاریخی انگاشت؛ نیروهایی که حرکت یکنواختِ تاریخ را دچار تکانه و تلاطم می‌کنند و امکان گذار تاریخی و طلوع تجربه‌های فربه و فراخِ متفاوت را فراهم می‌کنند. هرچه که هست، باید این چالش و تضاد را ستود و آن را یک زمینۀ گشاینده و پیش‌برنده قلمداد کرد که صفحه‌های جدیدی از تاریخ را نمایان می‌سازند. [دوّم]. زبانِ ناگفتگوییِ گفتگو با عالَم تجدّد. ارادۀ عالَم تجدّد از جنسِ ارادۀ معطوف به قدرت است و این قدرت، نه‌فقط ماهیّت این‌جهانی دارد، بلکه غایتش استیلا است و می‌خواهد با تصرّف و تعدّد، خویش را جهانی سازد. ارادۀ معطوف به قدرت، جوهرۀ عالَم تجدّد است و این اراده، هیچ غیر و دیگری‌ای را برنمی‌تابد و چون میل به بی‌نهایت دارد، در هیچ نقطه‌ای از تمنّا و خواستن، متوقف نمی‌شود. از اراده‌ای بی‌مرز و زیاده‌خواه سخن می‌گوییم که در وادی نظر و سیاست، خویش را گفتگویی نشان می‌دهد، اما در مقام عمل و عین، از هیچ‌گونه تقابل سخت و انسان‌ستیزانه‌ای برای استیلا فروگذار نمی‌کند. ازاین‌رو، نباید از تمدّنی که همۀ هویّت خویش را بر چنین اراده‌ای استوار کرده است، توقع گفتگو داشت و به وعده‌ها و گفته‌ها و تعهدهایش دلخوش کرد. عالَم تجدّد، هر لحظه احساس کند که دست برتر از آنش است و می‌تواند خویش را غالب و مسلّط گرداند، به‌آسانی همۀ آنچه را که بر زبان جاری ساخته، زیر پا می‌گذارد و زبانِ قدرت را پیش می‌گیرد. گفتگو، نمای بیرونی و ظاهریِ عالَم تجدّد برای فریفتن و اغوای کسانی است که از مواجهه و چالش و رویارویی و جنگ گریزانند و می‌خواهند دستاویزی برای اعتماد خویش بیابند. در برابر عالَم تجدّد، باید زبانِ قدرت را در پیش گرفت و نه زبانِ گفتگو را. گفتگو با اراده‌ای که قدرت را می‌پرستد، فقط در جایی معنا دارد که در مرحلۀ قبل، قدرت فزون‌تر یا مساوی با وی به دست آمده باشد. [سوّم]. فن‌آوری و فروپاشی ارادۀ استیلاطلب. انقلاب ایران، دو عنصر را در کنار یکدیگر نشانده است: یکی ارادۀ انقلابی که تحوّل را می‌طلبد و نمی‌خواهد ذیلِ تاریخ غرب، تعریف شود؛ و دیگری، امکان‌هایی که این اراده را تحقّق‌یافتنی کرده‌اند. این اراده، از آرمان‌شهری حکایت می‌کند که در پی تاریخِ معنوی است و حیات دینی را می‌ستاید، اما روشن است که عبور از نظم مسلّط که ماهیّت تکنیکی دارد، محتاج بهره‌گیری از قوّه‌هایی است که نظیر و معادل آن باشند. بدین‌جهت، باید یکی از مصداق‌های عنصر دوّم را فن‌آوری دانست؛ یک امکانِ مادّی و صناعی که به خدمت غایات و مقصد قدسی گمارده شده و برخلاف تمدّن غربی، در این تجربۀ تمدّنی متفاوت، استیلا را در دستورکار خویش قرار نداده است. اگر عالَم تجدّد، برآمده از ارادۀ معطوف به قدرت است، عالَم اسلامی، ارادۀ معطوف به دیانت را می‌طلبد و هدفش از نزاع و اقتدار ساختاری و گشودگی‌های تمدّنی، جز زمینه‌سازی برای تحقّق ارادۀ تشریعیِ الهی نیست. وجوه ارزش‌گذارانۀ فن‌آوری، در میدانِ نسبتی که انسان با آن برقرار می‌کند، معنا و ظهور می‌یابد و انسان نیز در اراده‌اش، صورت‌بندی می‌شود. این ارادۀ پیشینیِ انسان است که نسبتِ او را با جهان صناعی، قوام می‌بخشد و به این ترتیب، موجبات ظهورِ شکل خاصی از تمدّن و عالَم فراهم می‌شود. در زیست‌جهانی که ارادۀ معطوف به قدرت، غالب است و جولان می‌دهد، ساخته‌های جهان صناعی، سوگیری سلطه‌ای و استیلاطلبانه می‌یابند و جهان انسانی را به نفع لایه‌های خاصی از انسان، منهدم می‌کنند؛ چنانکه در تجربۀ تمدّن غربی، مشاهده کردیم که چه آتش‌ها برافروخته شد و چگونه فن‌‌آوری، سایۀ استعمار را بر سرِ دیگری‌های بیرون از این افق تاریخی، گسترانید. اما موشک‌های فراصوت ایران، امروز به دالانِ صناعیِ رهایی‌بخش تبدیل شده است و عالَم اسلامیِ ماتم‌زده را، این‌گونه به وجد می‌آورد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ایستاده در میدان: الهیات مقاومت و تاریخِ حسینی 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. در سال‌های گذشته، یکی از نیروهای سیاسیِ غرب‌گرا گفته بود در عرصۀ مواجهۀ ما با دولت صهیونیستی، این مردم هستند که هزینه خواهند داد و نه مسئولان. سخن وی، قیاس‌به‌نفس بود؛ چنان‌که وی نه در معرکۀ انقلاب بوده و نه در معرکۀ دفاع مقدس و نه از فتنه و اغتشاشِ خیابانی چیزی می‌فهمد. او سال‌ها، در خاک دشمن زیسته و به‌عنوان یک دیپلماتِ ساده‌اندیش و هراسان و لرزان، هیچ فهمی از کنش انقلابی و آدابِ ایستادن در میدان نمی‌داند. در هفتۀ اخیر نیز برخی رسانه‌های وابسته به صهیونیست‌ها که در پی جنگِ شناختی هستند، شایعه کردند که نیروهای امنیتی ایران، آیت‌الله خامنه‌ای را به نقاط امن و پناهگاه منتقل کرده‌اند. این تصویرسازی‌های معطوف به دستکاری‌های ذهنیِ مخاطب، همگی به دنبال القای این دروغ هستند که نظام جمهوری اسلامی، ریشه در عامّۀ مردم ندارد و فقط در مقام خطابه‌خوانی و تهییج و تحریک، شعار می‌دهد و از جان و زندگی مردم، هزینه می‌کند، اما خودش از میدان و مواجهه و واقعیّت‌های سخت و مخاطره‌انگیز، گریزان است. [دوّم]. اما اینک، رهبر انقلاب در لحظه‌هایی که ایران، آشکارا از طرف دولت صهیونیستی، تهدید به حملۀ نظامی شده و برای این حمله می‌توان فرض‌های مختلفی در نظر گرفت، فردا به نماز جمعۀ تهران می‌آید و در وسط میدان و در میان مردم، با آنها سخن می‌گوید. این کنش در عالَم سیاستِ غربی که آمیخته به مصلحت‌سنجی و محافظه‌کاری و خودخواهی است، معنایی ندارد و موجّه نیست. سیاست‌مداران، جانِ خویش را به معرکه نمی‌آورند و با وجودِ خویش، استدلال‌ها و گفته‌ها و آرمان‌های‌شان را اثبات نمی‌کنند، بلکه قدمی بیش از سخن و وعده برنمی‌دارند و از خویش، مایه نمی‌گذارند. اما آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان یک سیاست‌مدارِ انقلابی، که به گفتۀ خودش، انقلابی‌ است و نه دیپلمات، قواعد مواجهه و تقابل را تغییر داده و با آمدنش، عیار و اتقان گفته‌هایش را اثبات می‌کند. او بی‌واهمه و بی‌هراس، پا به میدان نهاده و می‌خواهد امنیت و شرافت و عزّت و استحکام و اطمینانِ ایران را به نمایش بگذارد و نشان بدهد که تمدّن غربی، تهی‌مایه و ازدست‌رفته و متزلزل است. اصل حضورِ میدانی و عینیِ وی، حامل این پیام تاریخی است که ایران، ایستاده و نمی‌خواهد در برابر هیچ فشاری، به عقب بازگردد و اندوخته‌ها و داشته‌هایش را به باد بدهد. کاری که این آمدن می‌کند، صد سخن نخواهد کرد. شاید غربی‌ها و صهیونیست‌ها، تحلیل آن کهنه‌دیپلماتِ ایرانیِ ترسان و لرزان را باور کرده‌اند و تصوّر می‌کنند که جامعۀ ایران، از ایدئولوژیِ مقاومت بریده و حاکمیّت نیز جز شعار و خطابه و درشت‌گویی، مایه‌ای از خویش نخواهد گذاشت. به خطا رفته‌اند و از حقیقت انقلاب، دور افتاده‌اند. [سوّم]. در سال‌های پایانی دهۀ هفتاد و زمانی که مشاجرات و مناقشات سیاسی در ایران به اوج رسیده و فشارها و تحمیل‌های غربی نیز شدّتِ آنچنانی یافته بودند، آیت‌الله خامنه‌ای تصریح کرد که اگر جبهۀ دشمن، فشار فراوان بر ما وارد آورد و قصد کند که انقلاب را برچیند، حادثۀ جنگ امام حسین علیه‌السلام رخ خواهد داد و نه حادثۀ صلح امام حسن علیه‌السلام. ایشان با این سخن، به دشمن فهماند که انقلاب، هیچ راهی برای بازگشت به گذشته باقی ننهاده و نیامده که عقب‌نشینی کند و برای ماندن صورتِ ظاهری از خویش، ارزش‌ها و غایاتش را روی میز معامله بگذارد، بلکه آمده تا بایستد و در این راه، مصلحت و محاسبه و مداهنه‌ای در میان نیست. در همین دوره بود که ایشان در همۀ دیدارهای خویش، چفیه بر گردن انداخت؛ پارچه‌ای که نمادِ ایستادگی و مقاومت و مبارزه و شهادت است و به‌مثابه یک آورده و سوغات فرهنگی، از دفاع مقدس به‌جا مانده است. این جلوه‌گریِ نمادین و رسانه‌ایِ ایشان، همچنان در جریان است و به این ترتیب، انقلاب نیز همچنان بر مدار منطقِ امام حسین علیه‌السلام در حرکت است و صلحی که حاصلش ازدست‌رفتن حاکمیّت اسلامِ سیاسی باشد، معنایی ندارد. پایان انقلاب، پایان خودِ ماست و میان این دو، جدایی و فاصله نخواهد افتاد. اگر بنا باشد که انقلاب از حرکت بازایستد و یا به ضدانقلاب تبدیل بشود، کربلای سال شصت‌ویک هجری تکرار خواهد شد و خون، سخن آخرِ ما را خواهد گفت. و این بسیار مهم است که در ارادۀ انقلابیِ رهبری که باید جامعه و امّت را بسیج کند، کمترین خلل و خدشه‌ای وارد نشده و او از ایدئولوژی مقاومت، دست نکشیده است. جنگ امروز، جنگ اراده‌هاست و طرفی که اراده‌اش را در برابر دشواری‌ها و چالش‌ها و تنگناها نمی‌بازد، فاتح معرکۀ نبرد تاریخی خواهد بود. قطعیت‌های معنوی ما، واقعیت‌های مادی را منفعل خواهند کرد؛ همان‌گونه که تاکنون، این‌چنین بوده و ایران از جزیره‌ ثبات غرب به گرانیگاه تمدن اسلامی تبدیل شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻تجلّی خویشتن انقلابی: تداوم حیاتِ ظرفیتِ اجتماعی [یکم]. آنچه که در نماز جمعه‌ی تهران اتّفاق افتاد، رخ‌نماییِ تفاخرآمیزِ بدنه‌ی اجتماعیِ انقلاب بود. موج خروشان و گسترده‌ای از مردم، آمده بودند که پایان و کرانه نداشتند.‌ هیچ جایی از مصلّا، خالی از جمعیّتِ متراکم نبود. فوران موج انسانی، حیرت‌آور بود. قدرت بسیج‌گری، همچنان وجود دارد و این‌همه، به اعتبار قدسی و وزانت معنویِ آیت‌الله خامنه‌ای در نظر و دل مردم بازمی‌گردد. یک نیروی مرکزی، همگان را برانگیخته و به عرصه سوق داده بود و آن، همین شخصیّت عظیمِ تاریخی بود.‌ او به‌عنوان امام جامعه، از آنچنان کشش و‌ جذبه‌ای برخوردار است که می‌تواند از امّت، یک تشکّل مقاومتیِ تاریخی بیافریند. [دوّم]. امروز نیز همچون گذشته، یکی از درخشش‌های اجتماعیِ انقلاب را دیدیم؛ جوشش و جریانی که در متن یک چالشِ نظامی و امنیّتی تحقّق یافت و اطمینان و اراده و ماهیتِ خویش را آشکار ساخت. هرچه که هست، خطّ تاریخیِ انقلاب در مواجهه با دشواری‌ها و تنگناها، تمام نمی‌شود و چشمه‌ی بسیجِ اجتماعیِ آن، خشک نمی‌شود. امروز، اقیانوسی از جماعتِ حماسی، جلوه‌گری کرد، درحالی‌که هیچ‌یک از دولت‌های غربی، توانایی پدید آوردن چنین خیزشی را ندارند؛ چه رسد به دولتِ صهیونیستی که به‌جای ملّتِ ریشه‌دار، مهاجرانِ آواره دارد و ساختگی و پوشالی است. از این ظرفیّت‌ِ اجتماعی که مزیّت و فضیلت ما نسبت به غرب است، کارهای بزرگ و تاریخی برمی‌آید. [سوّم]. مانند همیشه، تحلیل‌گرانی برمی‌آشوبند و اعتراض می‌کنند که چنین اجتماعاتی، نشانگر همه‌ی جامعه‌‌ی ایران نیست. من نیز ادعا نکردم که در جامعه‌‌ی ایران، هیچ لایه‌ی متفاوتی وجود ندارد و همه، این‌گونه هستند، بلکه سخنم معطوف به لایه‌ی فعّال و زنده و مؤثّر و متعهّد است. آری، لایه یا لایه‌هایی نیز هستند که سر در لاک زندگیِ شخصیِ خویش فروبرده‌اند و جز به خود نمی‌اندیشند و با عالَم تجدّد، هم‌داستان و هم‌فکر هستند. اما مگر باید از جامعه، توقّع هماهنگی و همراهی مطلق داشت و معیار را یکدستی محض دانست؟! تنوّع و تکثّر، حقیقت دارد، اما چنین لایه‌هایی، مؤثر و میدان‌دار نیستند و از دغدغه‌ها و علایق شخصی‌شان پا فراتر نمی‌گذارند.‌ ازاین‌رو، مبدأ هیچ تحوّل و جنبشی نبوده و نیستند؛ چنان‌که در اصل وقوع انقلاب نیز حاشیه‌نشین و نظاره‌گر و بی‌تفاوت بودند و در دفاع مقدّس نیز قدم از قدم برنداشتند.‌ اینان، کمّیّت خنثی هستند و نه کیفیّت کنشگر. تاریخ را آنانی می‌سازند که میل به مقاومت و ایستادن و از خود گذشتن دارند، نه سیاهه‌‌های عددیِ منفعل. [چهارم]. در اینجا باید بر این خصوصیت نظمِ سیاسیِ شیعی، بیشتر تأکید ورزید؛ اینکه فقط‌وفقط یک شخصیّت قدسی، در مرکز قدرت می‌نشیند و اوست که قوّه‌ها و استعدادهای اجتماعی را به فعلیّت و تحقّق می‌رساند و نیروها را در یک جهت، مجتمع می‌سازد. امّت بدون امام، امّت است، یعنی مبتنی بر میل به سوی یک معنا و غایت مشترک است، اما این هویّت در مقام عمل و عین، بضاعت چندانی برای پیشروی ندارد. حال چنانچه امام به امّت افزوده شود، امّت به سوی عینیّت‌ها ‌و فعلیّت‌ها سیر می‌کند و قدرت استقرارِ ساختاری و حاکمیّتی می‌یابد. همچنان‌که رسول الهی، واسطه‌ی فیض است و میان عالَم محسوس و عالم ملکوت، در آمدوشد است، امام نیز مجرای خیرات عینی و برکات عملی است؛ چنان‌که حتی حضورش در نماز جمعه - به‌مثابه میدانی عینی و مماس با مردم - این‌چنین نافذ و مؤثر است و موجبات تقویت و احیا و بازتولید را فراهم می‌کند. اکنون در هیچ‌یک از جوامع اسلامی، چنین وضعی حاکم نیست و ایران از این جهت، منزلت منحصربه‌فرد دارد. وجوه تمایز دیگر ایران، فرع بر این خصوصیت هستند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻بی‌معنایی شکست در منطق مؤمنانه: شهادت و فضیلت عقل سرخ 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. انقلاب اسلامی ایران، از آغاز تاکنون همواره مفاهیم و منطق‌هایی را بیان کرده که در ذیل تفکّر غربی، فهم‌شدنی و موجّه نیستند و ازاین‌رو، کوشش‌های وابسته به علم اجتماعیِ تجدّدی برای عرضۀ توضیح‌های نظری و روایت‌های واقع‌گرایانه از عالَم این انقلاب، ناکام مانده است. این قبیل ناتوانایی‌های معرفتی در مقام شناخت یک واقعیّت تاریخیِ متمایز با اقتضاهای عالَم تجدّد، کمتر به اظهار عجز و ضعف علمی انجامیده و بیشتر این سمت‌وسو انتخاب شد که جامعه و انقلاب ایران، واقعیّت‌های نابهنجار و نامعقول و تصادفی معرفی شوند و به این واسطه، فقر نظریه به کژتابی واقعیّت نسبت داده شده است. علم اجتماعیِ تجدّدی، در آنجا که نتواند برای موضوع خویش، تحلیل بیافریند و گرفتار ماهیّت معمایی آن شود، بی‌درنگ به سراغ انهدام موضوع و ملامت و تخطئۀ آن می‌رود تا نشان بدهد که خودش، کفایت نظری دارد و اشکال از واقعیّت است که از نظم نظری می‌گریزد. از این جمله، مفهوم «شهادت» است که در مواجهۀ نخست، با مفاهیمی نچسب و ناتوان همچون ایدئولوژی‌زدگی و ماجراجویی و کنش عاطفی و ... تخریب می‌شود و به این ترتیب، امکان فهم آن زدوده می‌شود. یک تفسیر دیگر از مفهوم شهادت نیز که در پاره‌ای از ادبیات علوم اجتماعیِ تجدّدی به چشم می‌خورد این است که شهادت، دستاویزی برای توجیه شکست است؛ یعنی هنگامی‌که جریان انقلابی در رسیدن به هدف‌های خویش، ناکام می‌ماند و بخشی از نیروهای خود را از دست می‌دهد، پای مفهوم شهادت را به میان می‌کشد تا هم سستیِ تدبیرها و طرح‌های خود را توجیه کند و هم برای تداوم بسیج انقلابی و ایدئولوژی مقاومت، امید و انگیزه تولید نماید. [دوّم]. اما حقیقت این است که مفهوم شهادت، نه برساختۀ انقلاب ایران است و نه توجیهی دینی برای انکار شکست عملی. مفهوم شهادت، ریشه در تفکّر قرآنی دارد؛ چنان‌که در قرآن کریم، وعده داده شده است که مسلمانان در پایان نبرد، به یکی از دو حُسن دست خواهند یافت؛ یا پیروزی در جنگ و یا شهادت. این‌که جنگ، محتاج طرح و تدبیر است و باید برای پیروزی، عقلانیّت را به کار گرفت و تجربه اندوخت و بر سرِ جان و حیات انسان‌ها، اهمال نکرد، همگی صواب هستند و در هیچ‌یک، جای تردید نیست، اما در عین حال، روشن است که صحنۀ جنگ، صحنۀ مرگ و زندگی است و خواه‌ناخواه، کسانی در این معرکه، جان خود را از دست خواهند داد. اینجاست که مفهوم شهادت، توضیحی را دربارۀ این امکان فراهم می‌کند و حتی شهادت را نیز می‌ستاید و آن را فضیلت و کامیابی می‌شمارد. پس مفهوم شهادت، هرگز به معنی طرد و انکار نقشه و طرح نیست و نباید شکست‌ها را نادیده انگاشت و به‌عنوان این‌که شهادت، فضیلت است، از آنها استقبال کرد، بلکه به معنی این است که اگر پیروزی ظاهری به دست نیامد، به دلیل این‌که جنگ ما، جنگ معطوف به حقّ و خیر و صلاح و دین بوده، کشته‌شدن در آن نیز پیروزی است و به این معنا، شکست در آن راه ندارد. جنگ برای خدا، جنگ برای نفسانیّت‌ها و خودخواهی‌ها و افزون‌طلبی‌ها نیست که اگر توفیق ظاهری و مادّی حاصل نشد و مرگ در آغوش کشیده شد، همه‌چیز از دست رفته باشد. [سوّم]. منطق فضیلت شهادت، برخاسته از منطق «ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه» است. آری، باید نتیجه را محاسبه کرد و فرض‌ها و فرصت‌ها و چالش‌ها را دید و دربارۀ آنها تأمّل کرد، اما حقیقت این است که وصول قطعی به نتیجه، در اختیار ما نیست و شاید با وجود همۀ پیش‌بینی‌ها و گمانه‌های ما، نتیجۀ اراده‌شده به دست نیامد. دراین‌حال، نباید ناامید شد و حسرت خورد؛ چون به تکلیف، عمل شده است و انجام تکلیف، خودش کمال و فضیلت است. انجام تکلیف، همواره با پیروی ظاهری همراه نیست، بلکه گاه، به شهادت می‌انجامد و نتیجۀ مادّی و ظاهری، تحقّق نمی‌یابد. اینجاست که سخن از شهادت به میان می‌آید و شهادت، یکی از دو حُسن معرفی می‌شود. در جریان انقلاب اسلامی، برخی صاحب‌نظران به امام خمینی هشدار می‌دادند که وقوع انقلاب، قطعی نیست و ادامۀ بسیج انقلابی، فایده‌ای ندارد. امام خمینی نیز در پاسخ به آنها می‌گفت نشانه‌ها و نمودها، حاکی از این هستند که انقلاب، پیروز خواهد شد، اما بر فرض هم که چنین نشد و شهادت نصیب ما شد، همچون واقعۀ جنگ صفین و جنگ کربلا، از آنجا که به تکلیف خود عمل کرده‌ایم، در حقیقت و از جنبۀ معنوی، پیروز هستیم. ایشان در پایان جنگ تحمیلی نیز که کسانی، احساس شکست می‌کردند همین منطق را تکرار کرد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ملّت یا امّت؟ -۱ (معقولیّت طراحی‌ تمدّنی) 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. از دورۀ واگرایی‌های دهۀ هفتاد به این سو، جریان روشنفکریِ سکولار همواره این روایت را از انقلاب ارائه کرده است که در منطق هویّتی آن، «امّت» بر «ملّت» ترجیح دارد، به این معنی که انقلاب، امّت اسلامی را بر ایران ترجیح می‌دهد و نگاهش به بیرون است و ایران را به‌مثابه مقدّمه و بستر برای وصول به غایات امّتی و فراملّی‌اش می‌انگارد. به‌این‌ترتیب، منافع ملّی در سایۀ نگاه ایدئولوژیک انقلاب، رنگ باخته است و بضاعت‌‍‌ها و سرمایه‌های ایران، مصرف ساختن و پرداختن هندسۀ امّت اسلامی شده است. در این مدّت، مفاهیم و دوگانه‌های مختلفی نیز از طرف این جریان برای توجیه سخنان‌شان عرضه شد، از جمله نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی، ماجراجویی، قهر با جهان، فلسطینی‌تر از فلسطینی‌ها نباشیم، آرمان‌خواهی کور و ... . اینان حتی بر این باور هستند که قانون اساسی نیز دچار دوگانگی میان ملّت و امّت است و نتواسته موضع خود را مشخص کند و نشان بدهد که سمت‌وسوی سیاست در ایران چیست. گذار از انقلاب اسلامی به نظام اسلامی، اندیشه‌ای بوده که از سوی همین نیروها بیان شد تا نشان داده شود که نباید در اقتضاهای خاصِ وضع انقلابی یا دهۀ شصت، محدود و متوقف ماند و ادعاهای جهان‌شمول و عام را مطرح کرد و خود را گرفتار چالش‌های بیرونی نمود. این در حالی است که نظریۀ نظامِ انقلابی، میان آرمان‌خواهی انقلابی که بر تغییر و جوشش و حرکت و خیزش دلالت دارد و ثبات و نظم و تعادل و نهاد، جمع برقرار کرد. بااین‌حال، همچنان کوشیده می‌شود از طریق دوگانه‌سازی میان ملّت و امّت، اندیشۀ مقاومت به حاشیه رانده شود و انقلاب، به مرزهای ملّی محدود شود. در واقع، انگیزۀ نیروهای سکولار از حسّاسیّت نسبت به منافع ملّی و امر ملّی، اعتبارزدایی از «سیاست مقاومت» است، و این، نقطۀ مشترک میان متفکّران غربی و سکولارهای وطنی است. برای فرسودن و زدودن سیاست مقاومت، هیچ روایتی بهتر از این نیست که گفته شود در اثر این سیاست، منافع ملّی از دست رفته است. [دوّم]. ازآنجاکه این ادبیات، ریشه در روایت برخی تحلیل‌گران غربی از ایران دارد و جریان روشنفکریِ سکولار نیز آن را تکرار می‌کنند، باید به این واقعیّت توجه کرد که دولت‌ها و جوامع غربی نیز ذیل یک عالَم مشترکِ تاریخی و هویّتی قرار دارند که «تمدّن غربی» یا «عالَم تجدّد» خوانده می‌شود و بر این اساس، نوعی حس پیوند و اتّصال میان آنها برقرار است. وقتی از تمدّن غربی سخن می‌گوییم، به واقعیّتی فراتر از دولت‌ها و جوامع غربی اشاره می‌کنیم که حاصل درهم‌تنیده‌شدن مجموعۀ آنهاست؛ چنان‌که در عمل نیز مشاهده می‌کنیم علم و سیاست و فرهنگ و اقتصاد و ... در میان این دولت‌ها و جوامع، مشترک و مشابه است. این هم‌گرایی و هم‌بودگی ناشی از همان افق تاریخی و هویّتیِ مشترک است که یک عالَم مستقل و جهان متمایز پدید آورده است. این عالَم مشترک در ادبیات غربی، تمدّن غربی خوانده می‌شود و نه‌فقط ملامت و مذمت نمی‌شود، بلکه از سوی ما، ستوده نیز می‌شود. اما وقتی همین مسأله دربارۀ دولت و جوامع اسلامی مطرح می‌شود و اراده‌ای شکل می‌گیرد که در قالب مفاهیمی همچون بیداری اسلامی و مقاومت و عمق راهبردی، امّت و ...، «کلّیّت اسلامی» صورت‌بندی شود و تمدّن اسلامی پدید آید، اعتراض و مخالف‌خوانی نیروهای سکولار آغاز می‌شود و این سیاست، به معنی نادیده‌انگاشتن منافع ملّی تفسیر می‌گردد. در تجربۀ غربی، درافکندن طرح کلّیّت تجدّدی، متعارض با منافع ملّیِ جوامع غربی تصویر نمی‌شود، اما در اینجا، معیار پیشین کنار نهاده می‌شود و «طرح تمدّنی»، ناسازگار با «طرح ملّی» قلمداد می‌شود. روایت صواب و واقع‌نما این است که طرح تمدّنی، مکمّل و متمّم طرح ملّی است و می‌تواند ظرفیّت‌ها و ذخایر آن را بارور سازد و به آن اقتدار ببخشد. اگر ما امروز در برابر تمدّن غربی، با دشواری‌ها و تنگناها مواجه هستیم، به این دلیل است که در مقابل یک «دولت ملّی»، با یک «مجموعۀ تمدّنی» روبرو شده‌ایم و روشن است که تمدّن، توان مواجهۀ چالشی با دولت- ملّت را دارد و می‌تواند نسبت به آن، موانع بزرگی ایجاد کند. ما برای رویارویی مؤثّر و کامیاب با تمدّن غربی، چاره‌ای جز تمدّن‌سازی نداریم و تمدّن نیز متوقف بر امّت است. اگر «امّت»، اشاره به لایۀ اجتماعی دارد و جوامع را به یکدیگر متّصل می‌کند و آنها را از لحاظ هویّتی و معنایی، در کنار یکدیگر می‌نشاند، «تمدّن» در مرحلۀ بعد، نظامات اجتماعی و ساختارهای رسمی را در سطحی فراتر و گسترده‌تر، یکپارچه و همگون می‌کند و عالی‌ترین درجه از اجتماع انسانی را شکل می‌دهد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻رسانۀ ملّی و مخاطبانش: آنچه که لیبرال‌ها نمی‌گویند 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. گمان می‌کنم اینک بتوان با قاطعیّت گفت که مسأله‌شدگیِ رسانۀ ملّی در ذهنیّت جریان لیبرال و رسانه‌هایش، کمترین ارتباطی با بدنۀ اجتماعی و مخاطبان این رسانه ندارد و غرض، معادلۀ سیاسی و معطوف به قدرت است که این جریان از تصریح به آن هراس دارد. هر از چندی، رسانه‌های وابسته به جریان لیبرال، به اعداد و ارقامی که به نام نظرسنجی منتشر می‌شوند، استناد می‌کنند و مدعی می‌شوند که رسانۀ ملّی در دورۀ مدیریّتی جدید، دچار افت و افول شده و مخاطبانش را به رسانه‌های رقیب باخته و این سیر نزولی، ادامه نیز خواهد یافت. آنان این‌گونه تحلیل می‌کنند که گردانندگان کنونیِ رسانۀ ملّی، نگاهی بسته و جزمی و محدود و اقلّی دارند و مجال تنوّع و تکثّر نمی‌دهند و مخاطبان خویش را تنها حزب‌اللهی‌ها تعریف کرده‌اند. ازاین‌رو، رسانۀ ملّی را دیگر نمی‌توان ملّی نامید، بلکه روند انحصاری و تنگ‌دامنه، آن را به رسانۀ خاص و اندک‌سالار و فروبسته تبدیل کرده است. در این نوشتۀ مختصر، می‌کوشم از این تحلیل پُربسامد اما غلط، رمزگشایی کنم. باید نشان داد که زیر پوست این قبیل تفاسیر و روایت‌ها چه می‌گذرد و برخی لایه‌های قدرت، چه در سر دارند که با سرنیزۀ اعداد موهوم، به جنگ روایتی رو آورده‌اند. [دوّم]. سال‌ها بود که در رسانۀ ملّی، جریان‌های بینابینی و محافظه‌کار و متعلّق به نسل دوّم انقلاب، قدرت را در اختیار خویش داشتند و رویش‌های جوانانه، اندک و ناچیز بودند و به چشم نمی‌آمدند. پس از بیانیۀ گام دوّم انقلاب و تصریح رهبر انقلاب به ضرورت جوان‌سازی حاکمیّت، ورق برگشت و بنا شد جوانان مؤمنِ انقلابی، عالی‌ترین سطوح مدیریّتی را تجربه کنند. بیش از هرجا، در رسانۀ ملّی چنین اتّفاقی رقم خورد؛ انتخاب وحید جلیلی به‌عنوان قائم‌مقام فرهنگیِ رسانۀ ملّی، آشکارا نشان از چرخش مدیریّتی داشت که مخالفان و منتقدان نظریۀ رهبر انقلاب را برآشفته و عصبانی می‌کرد. وحید جلیلی، کارنامۀ فرهنگی و هنریِ حرفه‌ای و مشخصی داشت که به‌طور کامل، ذیل گفتمانِ هویّتی انقلاب می‌نشست و در برابر همۀ دعاوی و غایات جریان تجدّدی قرار می‌گرفت. اینک بنا بود که او آن تجربۀ متراکم و کامیاب را از عرصۀ غیررسمی به عرصۀ رسمی وارد نماید و در عمل، نشان بدهد که رهیافت انقلابی، قادر به تدبیر و طراحی است و هرگز، جنبۀ شعاری و سطحی ندارد. در واقع، تجربۀ غیررسمی او، مقدّمه و پیش‌درآمدی بود بر آنچه که اکنون باید در ساختار رسمی رخ بدهد. چرخش نخبگانی در حاکمیّت، به این معنا دلالت داشت که زمانۀ حاشیه‌نشینی نیروهای اصیلِ انقلابی به سر آمده و ظرفیّت‌ها و بضاعت‌های این جریان، به حدی از کمال و قوّت رسیده است که می‌تواند زمام طراحی و تدبیر را به دست بگیرد. [سوّم]. صدالبته، روشن است که مسألۀ چرخش نخبگان و جوان‌سازی حاکمیّت، فقط منحصر به جابجایی اشخاصی که تفاوت سنی و نسلی داشتند، نیست، بلکه غایت اصلی، بازسازی انقلابی در درون حاکمیّت است؛ به این معنی که ساختارهای رسمی، از جمله رسانۀ ملّی، سخت محتاج تحوّل انقلابی هستند. در دهه‌های گذشته، نیروها و جریان‌هایی در ساختارهای رسمی حضور داشتند که به دلیل فرسایش‌های درونی خویش، ساختارهای رسمی را از حیات انقلابی، دور کردند و فضا و ادبیات و جهت‌گیری‌ها، بیش‌وکم به محافظه‌کاری و دیوان‌سالاری و حتی لیبرالیسمِ فرهنگی نزدیک شد. این لغزش‌ها و کجی‌ها و غبارها، اینک باید به دست کسانی‌که بیشترین نسبت هویّتی را با انقلاب داشتند، زدوده می‌شدند و اصالت‌های انقلابی و ارزش‌های غایی، تجدید حیات می‌یافتند. براین‌اساس، وحید جلیلی بر آن شد که طرح تحوّل بنویسد و راه‌های گذار از وضع کنونی به وضعی که ناظر به مدینۀ فاضلۀ انقلاب بود را طراحی نماید. چنین نیز شد و در عمل نیز گام‌های مهمی برداشته شد، اما جریان لیبرال که از آغاز، نسبت به چنین انتخاب و جهتی، تعارض و کینه داشت، پرچم مخالفت و تحریف و ترور شخصیّت را برافراشت و مدعی شد که رویکرد جدید، مخاطب‌سوز است و به فروپاشی رسانۀ ملّی خواهد انجامید. در واقع، در اینجا نیز همچون زمینه‌های دیگر، جریان لیبرال به جامعه ارجاع داد و کوشید با لیبرال نشان‌دادن جامعه، جهت‌گیری انقلاب را ناموفق و بی‌مخاطب تصویر کند. همچنان‌که جریان لیبرال، از سیاست‌های کلان و رسمی نظام به‌عنوان خودبراندازی یاد کرد و این سیاست‌ها را در برابر مردم انگاشت، در مواجهه با طرح تحوّل انقلابی در رسانۀ ملّی نیز همین شگرد دنبال شد و می‌شود. بنابراین، بی‌پرده باید گفت مسألۀ جریان لیبرال، مخاطبان رسانۀ ملّی نیست؛ چون روشن است که در سطح جهانی نیز، رسانه‌های غیررسمی و اجتماعی توانسته‌اند با تلویزیون رقابت کنند و این نیز تا حدی طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است و ارتباطی با جهت‌گیری انقلابی و ایجاد تحوّل هویّتی در رسانۀ ملّی ندارد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ملّت یا امّت؟ -۲ (معقولیّت طراحی‌ تمدّنی) 🖊مهدی جمشیدی [سوم]. اصطلاح ملّت در معنای تجدّدی‌اش، بر مرزهای جغرافیای سیاسی دلالت دارد که یک دولت، مقوّم آن است. این معنا، بر عنصر قدرت سیاسی تکیه کرده و به این واسطه، به ملّت، هویّت متمایز بخشیده است. این در حالی است که در اصطلاح قرآنی، تعبیر ملّت به یک اجتماع انسانیِ هم‌‎عقیده و هم‌مسلک نسبت داده می‌شود که ذیل یک رسول، استقرار یافته‌اند. بنابراین، چنین نیست که بتوان این اصطلاح قرآنی را به ساحت سیاست، تقلیل داد و قوام و شیرازه‌اش را یک دولت دانست. ملّت، از حقیقت باطنی حکایت می‌کند که در آن، جمعی از انسان‌ها در یک افق معناییِ مشترک قرار گرفته‌اند و عالَم انفسیِ واحد دارند. چنین کاری نیز از عهدۀ دین برمی‌آید که آدمیان را ذیل تاریخ‌های رسولانه، گرد هم می‌آورد و به آنها، جهت و غایت واحد می‌بخشد. این یکسانی و همگونی، باطنی و درونی است و حتی به فکر و اندیشه نیز محدود نمی‌شود، چه رسد به این‌که به دولت نسبت داده شود. چنانچه دولت بخواهد در این قلمرو وارد شود، باید خودش را در نسبتِ با دین، بازتعریف کند و خویش را برآمده از عالَم دینی بنمایاند تا چنین منزلتی بیابد. در غیر این صورت، دولت در اصطلاح رایجش که جز بر سیاست روزمرّه و مناسبات مبتنی بر قدرت ظاهری دلالت ندارد، نمی‌تواند مکانتی در این عرصه بیابد. این‌که در عالَم تجدّد، همه‌چیز به دولت نسبت داده می‌شود و حتی هویّت، خود را در سایۀ دولت می‌یابد، نشان‌دهندۀ این حقیقت است که در تمدّن تجدّدی، قدرت به گرانیگاه تبدیل شده و هم‌هویّتی و اتّحاد معنایی، به حاشیه رفته‌اند و اگر اشترک و همبستگی‌ای وجود دارد، ریشه در منفعت و مادّیّت دارد که دولت، برآورندۀ آن است. [چهارم]. بدین سبب است که علامۀ طباطبایی می‌نویسد مرز کشور اسلامی، عقیده است. این عبارت، نشان‌گر آن است که مرزهای ناظر به سیاست و توافقات این‌جهانی و مادّی و قدرت‌مآبانه، جملگی اعتباری و بی‌ریشه هستند و از تکوین و حقایق معنوی حکایت نمی‌کنند؛ چنان‌که قرار گرفتن انسان‌ها در اصناف و سنخ‌های نژادی و قومی نیز، غایتی جز بازشناسی متقابل ندارد و حاکی از فضیلت و کرامت نیستند. آن خط‌کشی‌های قومی و قبیله‌ای، همان اندازه مایۀ ملامت هستند که تفکیک‌های مبتنی بر دولت ملّی. به همان دلیلی که آن تعصّبات پیشاتجدّدی، بهره‌ای از عقلانیّت نداشته‌اند، این تعصّبات تجدّدی نیز حاصل عقل نیستند. تجدّد، جاهلیّت تازه‌ای را تولید کرده و نوزاییِ جاهلیّت در صورت و هندسۀ متفاوت است. البته دربارۀ مرزهای ملّی می‌توان از ضرورت بازشناسی سخن گفت، ولی مسأله این است که به‌تدریج، این مرزبندهای اعتباری و بی‌اساس، جنبۀ هویّتی نیز یافته‌اند و ملاک تفاخر و شرافت شمرده شده‌اند. این در حالی است که نگاه قرآنی، مرزبندیِ مبتنی بر هویّت ایمانی و معنوی را می‌پذیرد و برای مرزبندی‌های دیگر، هیچ اصالتی در نظر نمی‌گیرد. اگر چنین چهارچوبی پذیرفته شود، روشن است که مرز ما، امّت اسلامی است و خودی و غیرخودی، بر پایۀ این هویّت، صورت‌بندی می‌شوند. ملّت و امّت، هر دو حاکی از باورمندی به یک تاریخِ قدسی هستند و این امر، وحدت اصیل و انسانی می‌بخشد و منِ حقیقیِ ما را پدید می‌آورد. منِ ما، ساختۀ دولت نیست، همچنان‌که ساختۀ نژاد و قومیّت نیست. توقف در من‌های طبیعی و مادّی، توقف در روایت‌های بدوی و ابتدایی است که در شکل جدید، بازتولید شده‌اند. این قبیل تفاوت‌ها، غیراکتسابی و غیرارادی هستند و ازاین‌رو، متعلّقِ ارزش‌گذاری نیز واقع نمی‌شوند. [پنجم]. اگر مرز کشور اسلامی، عقیده است، پس نباید من‌های نژادی و قومی را برجسته کرد و یا دولت را عامل تعیین‌کننده انگاشت، بلکه باید تعلّقات ایمانی را اصل و اساس انگاشت و عرب و ترک و افغان و غربی و شرقی را دیگری تصوّر نکرد. آنچه مهم است، اقلیم ایمانی است و نه اقلیم مادّی. ملاکِ اخوت و همبستگی، ایمان دینی است و بس. خدای متعال در میان مؤمنان، ولایت قرار داده و این ولایت، به معنای همبستگی درونیِ آنهاست. مؤمنان، در حکم پیکر واحد هستند که باید منسجم و هم‌بسته باشند و میان خویش، فاصله‌ای احساس نکنند. قرآن به جز ایمان، هیچ معیار دیگری را برای مرزبندی و تعریف خودی و غیرخودی و اینجایی و آنجایی مطرح نمی‌کند. مایه و ملاک یکی‌بودن، نسبتی است که انسان‌ها با آسمان برقرار می‌کنند و نه زمینی که در آن متولّد می‌شوند. این در حالی است که ما تصوّر می‌کنیم مرزهای سیاسی و نژادی، اصیل هستند و باید آنها را مبنای تمایز هویّتی انگاشت. آنان که ملّیّت در معنای تجدّدی‌اش را اصیل و حقیقی قلمداد می‌کنند، پاره‌ای از سکولاریسم را طلب کرده‌اند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻فرداهایی که خواهند رسید 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. روشن است که دیر یا زود، صهیونیست‌ها به ما پاسخ خواهند داد ولی این پاسخ به گونه‌ای صورت‌بندی می‌شود که پاسخ متقابل ما، چندان مشروعیت نداشته باشد. و این از تسلط صهیونیست‌ها به جنگ شناختی است که تا بتوانند جنبۀ فکری و روانی را بر عملیات خود غالب کنند. این چرخه، متوقف نخواهد شد و ما وارد دوره‌ای شده‌ایم که نوعی «شبه‌جنگِ مهارشدۀ فرسایشیِ فزاینده» است. این تاریخ، دربردارندۀ برآمدن ما و برافتادن آنهاست و در این حال، روشن است که چنین نزاعی، رخ خواهد داد و سرنوشت تاریخ به آن وابسته خواهد بود. ما باید تجهیزات جنگ شناختی را تدارک کنیم و جبهۀ فکری و رسانه‌ای تشکیل بدهیم تا به عملیات نظامی، ضمیمه بشود. [دوم]. جامعۀ ما نیز می‌داند که چنین دوره‌ای را پیش رو دارد و از این نظر، آماده است و می‌داند که این شرایط، «قهری» و «اجتناب‌ناپذیر» است. ما آغاز نکردیم و نمی‌توانیم تعدّی دشمن را نیز بی‌پاسخ بگذاریم. البته بخش اندکی از جامعه، همراه نیست و این نشان‌دهندۀ ازدست‌رفتن پاره‌ای از بدنۀ اجتماعی، حتی دربارۀ مسألۀ بسیار بدیهی و روشنی همچون رژیم صهیونیستی است. خوشبختانه به صورت پیش‌دستانه، مقداری «ادبیات جنگ» توسط نیروهای انقلابی در این مدت تولید شد و از این جهت، بخش منفعل جامعه، دیگر دچار «شوک» و «هیجان انفجاری» نخواهد شد. تولید این ادبیات، به ‌معنی آن نبود که نیروهای انقلابی، خواهان جنگ هستند، بلکه در واقع، نوعی «رجزخوانی» کردند که هم کارکرد بیرونی داشت و هم کارکرد درونی. از این نظر، بخش ناهمراه جامعه، تا حدی آماده شده است که موقعیّت‌های فروتر از جنگ را تحمل کند. ما در همان آغاز، به سراغ سطر آخر رفتیم تا نشان بدهیم که پروا و هراسی نداریم و ارادۀ تاریخی‌مان دچار تزلزل نشده است. این انتخاب درست، قوّت قلب و اطمینان درونی در جامعه ایجاد کرد. [سوم]. پاسخ صهیونیست‌ها به ما، چه‌بسا موفق باشد. در این حال، این عملیات کامیاب، به معنی پیروزی آنها نیست، چون در این نوع، پیروزی معنی ندارد و دو طرف، فقط در یک روند فزاینده، پیش خواهند رفت. در این چهارچوب، شکست به معنی «پاسخ‌ندادن» است، اما «پاسخ موفق» به معنی پیروزی نیست. ازاین‌رو، پاسخ متقابل ما هرگز نباید با تأخیر همراه باشد. تأخیر پاسخ در این نوع، پیام ضعف ارسال می‌کند و از این نظر، جامعه نیز خود را می‌بازد. نباید به دلیل تأخیر، جامعه را دچار توهم بی‌قدرتی و ضعف کرد. جامعه در ضرورت پاسخ ما تردیدی ندارد، اما به احتمال قوی در نتیجۀ نهایی و پایان این چرخه، پرسش دارد. ما باید بکوشیم که در جایی، این چرخه را متوقف کنیم، وگرنه فرسایشی‌شدن این شبه‌جنگ، به نفع ما نیست. بخشی از جامعه، همراهی چندانی ندارند و بخش دیگر نیز که گرفتار دشواری‌های معیشتی هستند، خسته خواهند شد. پس باید پاسخِ «فلج‌کننده» و «مرعوب‌گر» تدارک دید که در حکم «نقطۀ پایان» باشد. [چهارم]. مهم‌ترین کاری که نظام در این شرایط می‌تواند انجام بدهد، ایجاد ثبات و تعادل اقتصادی است. هر گونه تکانه و تنشی در این موقعیت، ممکن است بخش ناهمراهِ جامعه را در برابر حاکمیّت قرار بدهد. بخش بزرگ جامعه، مشکل ایدئولوژیک ندارد و تنها ناخرسند از تنگناهای معیشتی است. اگر این معضله تا حدی برطرف شود و نسبت به جامعه، حملۀ اقتصادی نشود، از حمله‌های نظامی، کاری ساخته نیست. اینک روشن شده است صهیونیسم در شرق‌آسیا، نفس‌های آخر را می‌کشد و داستانش به سطر آخر نزدیک شده است. ما باید نگران درون باشیم که مبادا ندانم‌کاری‌های اقتصادی و فقدان برنامه و رهاسازی سفرۀ مردم، کار را دشوار کند. [پنجم]. همچنین برخلاف تصوّر و القای اصحاب وفاقِ عمل‌گرایانه و نامعرفتی، هرگز این‌چنین نیست که وادادگی نسبت به «خطوط قرمزِ فرهنگی»، موجبات وفاق داخلی را در برابر دشمن خارجی فراهم خواهد کرد. این سیاست، نتیجۀ معکوس خواهد داد و به معنی انفعال و احساس ضعفِ جمهوری اسلامی، تعبیر خواهد شد. جمهوری اسلامی باید نشان بدهد که هم در داخل و هم در خارج، مقتدر و قوی و بانشاط است و بر سر هیچ‌یک از خطوط قرمزش، معامله نمی‌کند؛ چه در «سیاست خارجی» و چه در «فرهنگ». جبهۀ متّحدِ داخلی که بخواهد بر اساس رهاسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی و حجاب شکل بگیرد، بر سر مسألۀ فلسطین نیز معامله و عقب‌نشینی خواهد کرد. چنین نیست که «زنجیرۀ تساهل»، محدود به فرهنگ باشد، بلکه در سیاست خارجی، جلوه‌گری بیشتری خواهد داشت. پس باید به صورت همزمان، نسبت به همۀ خطوط قرمز، حسّاس و غیور بود و از بخشی به نفع بخش دیگر، عبور نکرد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻اگر ایران صدها بار ... 🖊مهدی جمشیدی نگارندۀ این سطور در کتاب «درخشش عهد قدسی: دربارۀ کامیابی انقلاب در گام اول»، در سرفصلی به تحلیل نگاه معنویِ امام خمینی به جهت‌گیری هویّتی و دینیِ جمهوری اسلامی پرداخته که این روزها، گفتگوهایی دربارۀ آن شکل گرفته‌ است. و جای شگفتی است که برخی تحلیل‌ها، مشابه تحلیل‌هایی است که نهضت آزادی و مهندس بازرگان در آن دورۀ تاریخی مطرح می‌کردند و امام خمینی در مقام نقد و ابطالِ آنها موضع‌گیری کرد؛ یعنی پس از چهل سال، همان منطق لیبرالی در ادبیات و گفتار دیگران تکرار می‌شود و برخی نیز گمان می‌کنند که این سخنان درست هستند. این وضع ذهنی نشان می‌دهد که ما از منطق انقلابیِ امام خمینی، فاصله گرفته‌ایم؛ چنان‌که اگر برخی عبارت‌های امام خمینی را بخوانیم اما نگوییم که از ایشان است، مخاطبی که حتی ممکن است انقلابی نیز باشد، قادر نیست آنها را بپذیرد. از دهه‌ها قبل می‌شد پیش‌بینی کرد که روند تساهل و تسامحِ شکل‌گرفته در سیاست‌ها و شخصیت‌های رسمی، کار را به این نقطه خواهند رساند و میان ذهنیّت ما و تفکّر اصیلِ امام خمینی، زاویه و شکاف خواهند افکند. اینک برخی از مواضع امام خمینی را نقل می‌کنیم که چه‌بسا بدون ارجاع به امام خمینی نمی‌توان آنها را بر زبان آورد؛ چراکه موجی از اتهام‌های رسانه‌ای – از قبیل جنگ‌طلب، ماجراجو، متحجّر، جزم‌اندیش، فاشیست، طالبانی، داعشی و ... - شکل خواهد گرفت: [یکم]. ملّت مقاوم ما، از روز اوّل مبارزه‌اش می‌دانست که با تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها، «دست‌به‌گریبان» است و باید بداند که امریکا برای شکست ما، از تمام امکاناتش استفاده خواهد نمود، ولی چاره چیست که کوه «مصیبت‌ها» در مقابل حیثیّت اسلامی- ایرانی ما، چون کاهی است و مردم ما باید خود را آمادۀ این «درگیری حسینی» تا پیروزی کامل بنمایند، که «مرگ سرخ»، به‌مراتب بهتر از «زندگی سیاه» است. و ما امروز به انتظار «شهادت» نشسته‌ایم(صحیفۀ امام، ج ۱۴: ۴۰۸). [دوم]. حفظ جمهورى اسلامى حتّی از «حفظ امام عصر» هم اهمّيّتش بيشتر است؛ براى اين‌كه امام عصر هم خودش را براى اسلام «فدا» مى‏كند. همۀ انبياء، براى كلمۀ حقّ و براى دين خدا، مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. رسول اكرم و اهل بيت معظّم او، آن‌همه زحمات و مشقّات را براى «حفظ اسلام» متكفّل شدند. اسلام، يك «وديعۀ الهى» نزد مردم است براى تربيت خودشان و حفظش، بر همه، «واجب عينى» است(همان، ج ۱۵: ۳۶۴) [سوم]. کاری که مردم ایران انجام دادند، آن‌قدر گرانبها و پُرقیمت است که اگر «صدها بار»، ایران «با خاک، یکسان شود» و دوباره ساخته گردد، نه‌تنها ضرری نکردند، بلکه سود زیستن در کنار اولیاء‌الله را برده‌اند(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). [چهارم]. اگر جهان‌خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا «نابودی تمام آنان»، از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‌شویم یا به آزادی بزرگ‌تر که «شهادت» است، می‌رسیم(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). [پنجم]. پُشت‌کردن به فرهنگ دنیای امروز و پایه‌ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با امریکا، تبعاتی از قبیل «فشار» و «سختی» و «شهادت» و «گرسنگی» را به‌دنبال دارد(همان، ج ۲۱: ۳۲۷). [ششم]. از مسئولان می‌خواهم که از هیچ‌کس و از هیچ‌چیز، جز خدای متعال نترسند و دست از «مبارزه و جهاد بر ضدّ فساد سرمایه‌داری غرب» نکشند که ما هنوز در قدم‌های اوّل «مبارزۀ جهانی بر ضدّ غرب» هستیم. مگر بیش از این است که ما به‌ظاهر، از جهان‌خواران «شکست» می‌خوریم و «نابود» می‌شویم؟! مگر بیش از این است که ما را در دنیا به «خشونت» و «تحجّر» معرفی می‌کنند؟! بگذار دنیای پَست مادّیّت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفۀ اسلامیِ خود عمل کنیم(همان، ج ۲۱: ۳۲۷-۳۲۸). [هفتم]. اگر ما با دست جنایت‌کار امریکا، «از صفحۀ روزگار، محو شویم» و با «خون سرخ»، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم غرب، زندگی اشرافی و مرفه داشته باشیم. این، سیره و طریقۀ انبیای عظام و ائمه‌ و بزرگان دین بوده است و ما باید از آن تبعیّت کنیم(همان، ج ۲۱: ۴۴۰). بازسازیِ انقلابیِ ساختارِ فرهنگی که به معنی بازگرداندن ذهنیّت اجتماعی به ارزش‌های اصیل و آغازین انقلاب است، چنین مصداقی دارد. کدام‌یک از نهادهای فرهنگی، در این باره، حسّاس و مولّد هستند؟! https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻عقل وارونه 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تجربۀ اغتشاشِ اخیر نشان داد که شبکه‌های اجتماعیِ غربی، در حال مسخِ هویّتِ جامعۀ ایرانی هستند و در زیر پوست جامعه، اتفاقات فرهنگیِ ناخوشایندی در حال رخ‌دادن هستند که واقعیّتی مانند اغتشاش می‌تواند این لایه‌های نهفته را آشکار سازد. جامعۀ ایران به‌صورت بی‌حساب و رهاشده، در معرض شبکه‌های اجتماعیِ غربی قرار گرفته و تمام ذهنیّتش، مماس با روایت‌ها و محتواهایی است که در امتداد تمدّن غربی هستند. حاکمیّت، شهرهای فیزیکی را در اختیار دارد، اما شهرهای مجازی را رها کرده است؛ با این تصوّر نادرست که آنجا، حاکمیّت معنا ندارد و نوعی حریم خصوصی است و پهنه‌ای است برای مناسبات و تعاملات شخصی و غیرسیاسی. پنداشت حاکمیّت این نیست که شبکه‌های اجتماعیِ غربی، عرصۀ عمومی هستند و می‌توانند ذهنیّت‌پردازی کنند و یک هویّت را بزدایند و هویّت دیگری را بیافرینند. این رویکرد به حکمرانی، که به دورۀ پیشامجازی‌شدن تعلّق دارد و خود را با ضرورت‌ها و قطعیّت‌های دورۀ تاریخیِ جدید، هماهنگ نکرده، همچنان شهر و میدان و خیابان‌های فیزیکی را، تنها قلمرو حکمرانی‌اش می‌شمارد و باور نیافته که پهنۀ مجازی نیز چه‌بسا در این حد، مهم و تعیین‌کننده باشد و بتواند حاکمیّت ملّی را متزلزل سازد. گمان می‌کنند که آنچه در جهان بیرونی و عینی می‌گذرد، اصل است و رخدادهای متعلّق به فضای مجازی، پا از آن فراتر نمی‌گذارند؛ حال‌آن‌که در نظم جدید، عالَم مجازی است که عالَم واقعی را می‌آفریند و برای آن، شرایط و چهارچوب و اقتضا تعریف می‌کند. عالَم مجازی، به مبدأ و منشأ تبدیل شده و بی‌آن‌که از وجود عینی برخوردار باشد، ضرورت و جبر می‌آفریند. [دوم]. در دو دهۀ اخیر، هیچ‌گونه تنش و تلاطمی در میان نبوده که ضلع اصلی آن، شبکه‌های اجتماعیِ غربی نباشند. این شبکه‌ها، به خاستگاه‌ها و سرچشمه‌های تولید بحران در جامعۀ ایران تبدیل شده‌اند؛ بحران‌هایی که فقط وقتی خیابانی بشوند، دیده می‌شوند، اما روشن است که بخش عمده‌ای از این بحران، در جهان‌های ذهنی رخ داده است و تا حدی نیز در سبک زندگی، خود را نشان می‌دهد. بخشی از حاکمیّت که جهت‌گیری لیبرالی دارد، می‌داند که زخم‌خوردۀ شبکه‌های اجتماعیِ غربی است و هر فتنه و آشوب و تکانۀ جدید که اتفاق بیفتد نیز ریشه در این فضا خواهد داشت، اما خود را می‌فریبد و برای جذب بدنۀ اجتماعی، بر طبل آزادسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی می‌کوبد؛ خواسته‌ای که در اصل، با روایت‌های رسانه‌های غربی، ساخته‌وپرداخته شده و به جان بخشی از جامعۀ ایران افکنده شده و اینک نیز از زبان لایه‌ای از حاکمیّت شنیده می‌شود. خودِ همین روند، حکایت‌گر نفوذ شبکه‌های اجتماعیِ غربی در جامعۀ ایران است که چگونه، جامعه را مسخّر و مرعوب خویش می‌کنند و یک امر تصنّعی و واهی را به‌عنوان مطالبۀ اجتماعی، می‌بافند و حتی بخش‌هایی از حاکمیّت را نیز با آن هم‌داستان می‌سازند. پیشروی روایت‌های شبکه‌های اجتماعیِ غربی، تا اینجاست و این‌همه، برآمده از خلاء حکمرانی در فضای مجازی است. به‌جای این‌که حاکمیّت، ذائقه‌سازی کند و به جامعه، جهتِ هویّتی بدهد، این شبکه‌های اجتماعیِ غربی هستند که بازی هویّتی به راه انداخته‌اند و ذهنیّت‌ و مطالبه می‌آفرینند و ادبیات و منطق حاکمیّت را نیز در راستای منافع خویش، صورت‌بندی می‌کنند. [سوم]. اکنون به‌جای این‌که بر اساس تجربه‌های عینیِ اخیر، حاکمیّت به دنبال مرزبندی هرچه ‌بیشتر و متراکم‌تر با شبکه‌های اجتماعیِ غربی باشد و افکار عمومی جامعۀ خویش را از سیطره و سلطۀ آنها برهاند تا بتواند طرح‌های هویّتی‌اش را به اجر درآورد، بی‌پروا و خام‌اندیشانه، وعدۀ رهاسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی می‌دهد. در شرایطی که سخن از بازسازیِ انقلابیِ ذهنیّت‌های فرهنگی به میان آمده و فاصله‌گیری و زاویه‌یابی لایه‌هایی از جامعه با آرمان‌گراییِ انقلابی، آشکار شده، حاکمیّت در پی آن است که جامعۀ خویش را به عمق شبکه‌های اجتماعیِ غربی پرتاب کند تا بیشتر و شدیدتر، بدنۀ اجتماعی‌اش تخریب شود و شکاف‌ها و گسست‌ها، جدّی‌تر و چالشی‌تر بشوند. سپردن ذهنیّت جامعه به دست دشمنانی که در پشت شبکه‌های اجتماعیِ غربی، پنهان شده‌اند و از این شبکه‌ها به‌عنوان ابزار استعمار و سلطه استفاده می‌کنند، جُرمی نابخشودنی است و ما را بیشتر گرفتار تلاطم‌های اجتماعی و تکثّرهای بازدارنده و اختلال‌زا می‌کند. جامعۀ ما در حال باختن هسته‌های سختِ هویّتی‌اش است و می‌رود که رسانه‌های عالَم تجدّد، منِ هویّتیِ جامعۀ ما را بفرسایند و وضع علاج‌نشدنیِ چندپارگی و گسستگیِ معنایی را رقم بزنند. در این حال، حاکمیّت باید به‌ناچار، مسیر سکولاریسمِ ساختاری را در پیش بگیرد تا دچار تعارض و تنش در لایۀ اجتماعی نشود. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ظهور ارادۀ تاریخیِ انقلاب ایران 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. آن‌همه غوغاسالاری و هوچی‌گریِ صهیونیست‌ها دربارۀ حمله به ایران، عملیاتِ نازل و فرومایه‌ای بود که مشاهده کردیم و دریافتیم که صهیونیست‌ها، بسیار کمتر و پَست‌تر از آنچه‌ که می‌گویند، هستند. ادعاهای نظامی‌‌شان، گزاف و بی‌حساب بود و واقعیّت میدانی‌شان، تمسخر و تحقیر همگان را برانگیخت و در عمل و عین نشان دادند که هرگز، حریف ایران نیستند. اگر آمریکا از حمایت صهیونیست‌ها عقب بنشیند، اینان به‌خودی‌خود، دوام نمی‌آورند و فرومی‌پاشند. اینان از درون، پوک و پوچ هستند و از آغاز تاکنون، همواره با تنفس مصنوعی زنده بوده‌اند. هیچ ریشه‌ای در این منطقه ندارند و همۀ وجود‌شان، ساختگی و پوشالی است. این حیات گلخانه‌ای، تنها به وجه نظامی تکیه دارد که در تحرّک اخیرشان مشاهده کردیم که حتی این وجه نیز بسیار بی‌مقدار و تُنک است. این شبه‌پاسخِ حقیرانه، خودافشاگری صهیونیست‌ها دربارۀ تهی‌شدنِ وجودی‌شان بود و آشکار ساخت که روایت‌شان با خودشان، فرسنگ‌ها فاصله دارد. پردۀ کج‌روایت، دریده شد و صهیونیست‌ها در عمل نشان دادند که با وجود تغذیۀ تسلیحاتیِ بی‌نظیر از سوی آمریکا، بسیار بی‌عُرضه و بی‎‌کفایت و سست‌عنصر هستند. [دوم]. اما در این سو، ایران نشان داد دربارۀ وجه نظامی‌اش، نه‌فقط مبالغه نکرده، بلکه همۀ واقعیّت را نگفته است. ایران در این دهه‌ها، از درون و به‌صورت خودانگیخته، رشد کرده و به‌حدی از کمال فن‌آورانه رسیده که می‌تواند حملۀ صهیونیست‌های متّکی به حمایت بی‌دریغ آمریکا را درهم‌بشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ایران بر روی پای خودش ایستاده و آنچه‌ که دارد، درون‌زا و بومی و وطنی است. هیچ قدرتی در پی تجهیز ایران نبوده و ایران، وام‌دار کسی نیست؛ خودش اراده کرده و به چنین نقطه‌ای از بازدارندگی و استحکام دست یافته است. چشم جوامع این منطقه، تنها به ایران دوخته شده است؛ چون توده‌های مردم می‌دانند که ایران، به‌طور کامل، بر خودش تکیه دارد و بر سر استقلالش، معامله نکرده است. ایران، شاخۀ نظامیِ هیچ دولتی نیست، بلکه آنچه‌ که دارد، برای خودش است و خودش را نمایندگی می‌کند. [سوم]. اما بزرگ‌ترین و متمایزترین داشتۀ ایران، ارادۀ تاریخی‌اش است؛ در ایران، ارادۀ تفوّق و غلبه شکل گرفته و انقلاب اسلامی توانسته عالَمی را بیافریند که در آن، انسان‌هایش با همۀ وجود خویش دریافته‌اند که می‌توانند پیچ تاریخی ایجاد کنند و جهان را به سوی دیگری سوق بدهند. از متن این انقلاب تاریخ‌ساز، کنشگران تاریخ‌ساز برآمده‌اند؛ کسانی‌که خود را ذیل عالَم تجدّد نمی‌بینند، بلکه اراده کرده‌اند که از ظلمات و اوهام عالَم غربی درگذرند و مقدّمات ظهور انسان کامل را فراهم نمایند. دهه‌هاست که چنین تصویری در ذهنیّت کنشگران این انقلاب شکل گرفته و این تصویر، برآمده از منطق و مبنایی است که امام خمینی از خود به‌جا نهاده است. اینان به کمتر از تحوّل تاریخی راضی نمی‌شوند و هرگز نمی‌پذیرند که با تجدّد، معاملۀ هویّتی کنند و به بهای ماندن‌شان، دیگریِ سلطه‌گر و فرعون‌مآب را تحمل کنند. ازاین‌رو، نزاع آدم‌های عالَم انقلاب اسلامی با تجدّد، نزاع عمیق و وجودی است؛ چه رسد به صهیونیسم که در این رهیافت، یک غدۀ سرطانی در کالبد شرق‌آسیا انگاشته می‌شود. غرب متجدّد، هیچ چاره‌ای ندارد؛ چون نمی‌تواند از عهدۀ این انقلاب برآید و آن را حذف کند تا دوباره دورۀ تاریخیِ پیشاانقلابی تکرار شود. ارتجاع به گذشته، طرحی بود که در طول چهار دهۀ گذشته، به سرانجام نرسید؛ بلکه این انقلاب، قوّت بسیار بیشتری نسبت به گذشته یافته و اینک در گرانیگاه تحوّلات تاریخی این منطقه ایستاده است. [چهارم]. گشوده‌شدن پای ایران به منازعۀ فلسطین و لبنان، هرگز یک تهدید نیست، بلکه این خطای مهلک صهیونیست‌ها بود که با ایران، هم‌آوردطلبی کردند و همچون سگِ هار، پاچۀ ایران را به دهان گرفتند. ایران که از آغاز، طرح فروپاشیِ دولت صهیونیست‌ها و برچیدن بساط آنها در منطقه را در سر داشت، اینک می‌تواند با دستان باز و به‌طور مستقیم، صهیونیست‌ها را نشانه بگیرد و طرح تاریخیِ خویش را عملیاتی کند. جنگ نیابتی، وضع اضطراری بود؛ وگرنه ایران هیچ‌گاه از مواجهۀ با صهیونیست‌ها، پروایی نداشت. این صهیونیست‌ها هستند که در این منطقه، به محاصرۀ مسلمانان درآمده‌اند و گروه‌ها و جنبش‌های مقاومتی، آنها را گرفتار و عاجز کرده‌اند؛ وگرنه ایران، همواره در قلب و قطب مقاومت حضور داشته و نیروهای واسطه‌ای خود را تجهیز و تدارک می‌کرده است. حماقت تحلیلیِ صهیونیست‌ها موجب شد که مداخلۀ مستقیم ایران در تحوّلات منطقه، مشروعیّت بیابد و ایران بتواند با خیال آسوده، صهیونیست‌ها را با بحران وجودی روبرو کند. پاسخی که اکنون از طرف ایران در راه است، بسی پشیمان‌کننده‌تر خواهد بود ... https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻مقاله: پدیدار‌شناسی هوسرل و علم اجتماعیِ اسلامی (نقد امکان‌ کاربست از چشم‌انداز استاد مطهری) چکیده: رویکرد فلسفی ادموند هوسرل در پدیدارشناسی موجب شکل‌گیری جامعه‌شناسیِ پدیدارشناختی در علم اجتماعیِ غربی شده است. مسئلۀ مقالۀ پیش رو این است که چنین رویکردی در حوزۀ علم اجتماعیِ اسلامی نیز قابل کاربست است یا این سنخ از علوم اجتماعی دلالت‌های روش‌شناختیِ پدیدارشناسی را برنمی‌تابد و آن را با بنیان‌های فلسفی خویش ناسازگار می‌شمارد؟ از آنجا که داوری دربارۀ امکان یا امتناع این امر، فقط زمانی میسّر می‌شود که اجزا و عناصر پدیدارشناسی مشخّص شوند و نسبت هر یک از آنها با علوم اجتماعی اسلامیِ و بنیان‌های فلسفی آن روشن گردد، سه مفهوم بنیادی از پدیدارشناسی هوسرل انتخاب شده و آن‌گاه دربارۀ هر کدام توضیح‌هایی پیش‌برنده ارائه گردیده‌اند. این مفاهیم عبارت‏اند از: «معنا»، «فراروندگی» و «شهود». این مطالعه با روش کتابخانه‌ای آغاز شده و آن‌گاه در قالب روش تحلیل مقایسه‌ای و انتقادی ادامه یافته است. این پژوهش نشان می‌دهد امکان‌های پدیدارشناسی هوسرل برای علوم اجتماعیِ اسلامی بسیار ناچیز و حداقلی‏اند؛ در حدی که می‌توان از امتناع سخن گفت و به نقد جدی پدیدارشناسی همّت گمارد. مطابق دلایلی که در متن آمده است، این امر به دلیل ناسازگاری بنیان‌های فلسفی و حتی دعاوی درونیِ پدیدارشناسی هوسرل با فلسفۀ اسلامی است. واژگان کلیدی: پدیدارشناسی ادموند هوسرل، معنا، فراروندگی، شهود، علم اجتماعیِ اسلامی. 🗒 فصلنامه کتاب نقد، دوره ۲۶، شماره ۱۱۲، آذر ۱۴۰۳، صص ۱۴۱-۱۸۳. 🖇در اینجا بخوانید: https://naghd.iict.ac.ir/article_713139.html
🔻هم‌داستانیِ تکنوکرات‌ها و لیبرال‌ها 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. همزمان با چرخش ایدئولوژیک دولت از اقتصاد دولتی به اقتصاد آزاد در جریان انتقال از دولت موسوی به دولت هاشمی، محمد خاتمی با وجود آنکه در سِمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت موسوی، مواضع ناموجّهی را به نام انقلابی‌گری برگرفته بود، به‌تدریج در دولت هاشمی‌رفسنجانی، رویّۀ خود را تغییر داد و به لیبرالیسم فرهنگی گرایید؛ با این توجیه که جمهوری اسلامی نمی‌تواند بر منع و سلب در فضای فرهنگی تکیه کند و از آزادی‌های فرهنگی جلوگیری نماید. در واکنش به عملکرد لیبرالیستی خاتمی در وزارت ارشاد و به عرصه عموم کشیده شدن بحث‌ها و مناقشات در این‌باره، شورای عالی امنیت ملّی جلساتی را برای گفتگو در این رابطه تشکیل می‌دهد. در طی این گفتگوها، اعضای حاضر در جلسات، بیشترین انتقادات و معایب را به رویّه و مواضع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت می‌دهند. خاتمی نیز در مواجهه با این نقدها، تصمیم به استعفا می‌گیرد. برای این منظور، نزد هاشمی‌رفسنجانی رفته و با این توضیح که عده‌ای از نیروهای سیاسی و فرهنگی، مجال فعالیّت را از من ستانده‌اند، تقاضای استعفا می‌کند. در مقابل، هاشمی‌رفسنجانی از خاتمی می‌خواهد که ناملایمات را تحمل کرده و همچنان در این جایگاه بماند، اما پاره‌ای از مواضع خویش را عمومی و آشکار نسازد. ولی خاتمی بر تصمیم خود پای می‌فشرد و سرانجام، موافقت رئیس‌جمهور وقت را برای پذیرش استعفا، جلب می‌کند. او، متن استعفا‌نامه‌اش را در سوم خردادماه سال هفتادویک نوشت و در آن از ضرورت تحوّل فرهنگی در جامعه در راستای فراهم‌شدن فضای متناسب با نیازهای انسان معاصر و اقضائات زمانه سخن گفت و بر ترجیح مصونیّت‌بخشی به نسل جوان به‌جای سلب آزادی‌های عمومی اصرار ورزید. وی تصریح کرد اهتمام به رونق فرهنگی، لوازم و تبعاتی دارد که فقط ظاهربینانِ تنگ‌حوصله، حتی به قیمت تعطیلی اندیشه و نفی آزادی‌های مشروع و قانونی که نتایج سهمگین و ویرانگری به دنبال خواهد آورد، آن را برنمی‌تابند. [دوم]. نکته مهم تاریخی در این ‌باره آن است که هاشمی‌رفسنجانی با سیاست فرهنگی خاتمی، شکاف و زاویه‌ای نداشت، بلکه آن را تأیید می‌کرد: «گویا افکارشان [خاتمی] کم‌کم عوض شد. به‌تدریج تفکرات خوبی پیدا کرد، وقتی که [او] کار را [در وزارت ارشاد] شروع کرد، بعضی‌ها با ایشان مخالف شدند»(علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی، هاشمی بدون روتوش، ص۲۲۵). وی در جای دیگری به صراحت می‌گوید که از یک سو به خاتمی توصیه کرد که در وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی باقی بماند و در مقابل فشارها، کناره‌گیری نکند، و از سوی دیگر، از وزیر بعدی نیز خواست در امتداد سیاست فرهنگیِ خاتمی حرکت کند و طرح فضای فرهنگیِ باز را بیشتر محقّق گرداند: «وقتی [خاتمی برای کناره‌گیری از وزرات ارشاد] پیش من آمد، به ایشان گفتم که اگر من جای تو بودم، استعفا نمی‌دادم و می‌ایستادم. بالاخره اگر هدف‌دار هستید، باید کارتان را بکنید، ضمن آن‌که به ایشان در عین حال گفتم می‌دانم که فشار هم بر روی شما زیاد است ولی بایستید. آقای لاریجانی هم که بعد از آقای خاتمی آمد، به او گفتم که شما در آن مقداری که آقای خاتمی پیش رفته است، عقب‌گرد نکنید و بیشتر باید به طرف باز شدن [فضای فرهنگی] حرکت کنید.»(همان، ص۱۴۸). [سوم]. یکی از اصلاح‌طلبان می‌گوید هر چند خاتمی، اصرار هاشمی‌رفسنجانی بر ماندن وی را واقعی تلقّی نکرده بود و بر این باور بود که هاشمی‌رفسنجانی نمی‌خواهد دولت سازندگی، بهای حضور خاتمی را بپردازد، اما پس از جلسه مشترک به او گفته بود که هاشمی‌رفسنجانی در برخی از موضوعات فرهنگی، نظرات و دیدگاه‌های پیشروانه‌تر دارد، اما نمی‌خواهد با مطرح‌کردن آنها در فضای عمومی و رسمی جامعه، مقاومت و مخالفت ایجاد کند(عبدالواحد موسوی‌لاری، «هاشمی، آمادگی پرداخت هزینه برای خاتمی را نداشت»، ماهنامه نسیم بیداری، سال دوم، شماره ۲۱، آبان ۱۳۹۰، صص۶۴-۶۵). جهت‌گیری فرهنگیِ تکنوکرات‌ها، زیرپوستی و نهانی بود و اینان می‌کوشیدند از طریق تغییر بافت اقتصادی و مناسبات مادّی، انقلاب‌زدایی کنند، اما لیبرال‌های اصلاح‌طلب، شتابزده و آشکار بودند و می‌خواستند در کوتاه‌مدّت، به نتیجه برسند. در نظر تکنوکرات‌ها، فرهنگ هیچ انگاشته می‌شد و اقتصاد، اصل و اساس بود و در نظر لیبرال‌ها، سیاست، عامل تعیین‌‌کننده بود. این دو جریان در پی آن بودند از فرهنگ به‌عنوان یک کاتالیزور در راستای طرح‌های تجدّدی خود استفاده کنند؛ یکی به دنبال توسعه بود و دیگری به دنبال دموکراسی. این دو جریان، بعدها تا حدی تلفیق شدند و به الگوی توسعۀ دموکراتیک رسیدند، اما از آغاز، هر دو در گرایش به لیبرالیسم فرهنگی، مشابه بودند و تفاوت‌شان فقط در روش‌ بود یکی محافظه‌کار بود و دیگری رادیکال. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🟢 استحکام نظامی ایران؛‌ ایستادگی بدون وابستگی 💢 ایران در این دهه‌ها، به‌ حدی از کمال فن‌آورانه رسیده که می‌تواند حمله صهیونیست‌های متکی به حمایت بی‌دریغ آمریکا را درهم‌ بشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ✍️ 📖 برای مطالعه متن کامل کلیک کنید... سایت I ایتا I بله I آپارات I اینستاگرام 🆔 @iictchannel