🗒 سیاهمشق طرح تهدیدات نرمافزاری:
۱. فهم معنا و مصادیق تهدید نرمافزاری برای جلوگیری از جنگ برداشتها و تفاسیر.
۲. فعالسازی نیروهای عرصهی غیررسمی که دچار خمودی و سردی شدهاند.
۳. فلجسازی جریان روشنفکری سکولار از لحاظ تأثیر بر بدنهی اجتماعی و قدرت ذهنیتسازی وارونه.
۴. چهرهسازی و شخصیتپروری رسانهای از نیروهای اصیل جبههی انقلاب که در مهجوریت و انزوا به سر میبرند.
۵. ایجاد یک بستر رسانهای مستقل برای برپایی مناظرات جدی و چالشی در قالب کرسیهای آزاداندیشی برای نقادی اندیشهای و فروکاهش روانی.
۶. بازیابی روایت اصیل از رهبر انقلاب به واسطهی زدودن لایهی تحریفی از ایشان که موجبات تمرکز موج تخریب بر ایشان شده است.
۷. تولید دانش فیالذاته برای طرح بازسازی انقلابی ساختار ذهنیت اجتماعی که محتاج نگاشتن طرح راهبردی است.
۸. علاج مشروطشدگی ذهنیت فرهنگی به وضع اقتصادی که منطق و زبان نیروهای فکری را تضعیف کرده است.
۹. ترمیم اقتدار و عزم و ارادهی نظام در حوزهی استقرار اجتماعی شریعت و پایاندادن به دورهی انفعال و تعلیق هویتی.
۱۰. ساختارسازی از نیروهای فکری و نظریهپرداز در قالب حلقههای میانی برای ایجاد بسیج اجتماعی.
۱۱. مهار حداکثری نیروهای لیبرال در درون قدرت از طریق نقادی و روایتپردازی در عرصهی عمومی.
۱۲. مقاومت در برابر تشدید وابستگی جامعهی ایران به شبکههای اجتماعی غربی که به صورت بافتمند و پهندامنه در عمق جامعه، شکاف نسبت به حاکمیت میآفریند.
۱۳. واسازی جریان بدلی و پوشالی در درون جبههی انقلاب که دچار التقاط لیبرالی و عملگرایی است و آشکار و پنهان، لیبرالها را تقویت میکند.
🖊 مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،،
امتداد تمدّنیِ انقلاب اسلامی توانست شخصیتی همچون شهید سیدحسن نصرالله را پدید بیاورد که در چشم حیرتزدۀ ناظران جهانی، یک اسطورۀ قدسی است. این تاریخ جدید، عرصۀ گذار از قوّههای هویّتی و وجودی به فعلیّتهای اسطورهای و ساختاری است. این تاریخ، تمام نشده، بلکه تازه در لحظههای جوشش و غلبۀ تمدّنی است.
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740228708981253228
🔻سیدحسن نصرالله و منِ هویّتیِ ما:
ظهورات تاریخی در آن سوی مرزهای ملّی
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. بیپروا باید از این گزاره آغاز کرد که «این وطن، مصر و عراق و شام نیست». نسبتی که اکنون پارۀ مؤمن و انقلابیِ جامعۀ ایران با شهید سیدحسن نصرالله برقرار کرده، چنین نسبتی است؛ نوعی شیدایی و شیفتگی فراملّی و عبور کرده از مرزهای سیاسی و رسیده به ساحت جان و دل و حقیقت. مرزهای ملّی و قومی و نژادی، جملگی اعتباری هستند و از هیچ حقیقت قدسیای حکایت نمیکنند، اما با این حال، در محاسبۀ ذهنیِ بسیاری، تعیینکننده هستند. انسانهایی که بر عقل اینجهانی و ظاهربسنده تکیه میکنند، به چنین معادلات و مناسباتی دلخوش دارند، اما آنان که از عالَم باطن و معنا بهره بردهاند و خویشتنشان را در نسبت با حقیقت قدسی یافتهاند، از اعتبارات و ظواهر گریزانند و مجال نمیدهند که پردۀ چشم مادّی، آنها را کور کند. در دهۀ شصت، امام خمینی خطاب به نیروهای مقاومت لبنان گفت در ذهن ما، مرزبندی و تفکیک میان ایران و لبنان نیست و همه مسلمانیم و حاملان و قائلان یک عهد تاریخی. آن گفتۀ شیرین، امروز به گستردهترین شکل، تجّلی یافته است؛ چه در وضع انفسی و درونی ما و چه در وضع آفاقی و عینی. امروز به عیان مشاهده و احساس میکنیم که سیدحسن نصرالله، از ما بوده و گویا ما پارهای از هستیِ مقاومتیِ خویش را از دست دادهایم. ما میان خود و او، هیچ فاصلهای را احساس نمیکنیم. روشن است که این اتّفاق ذهنی و دلی، حاصل گذار از مرزها و حصارها و خطکشیهای ملّی و اینجهانی است و نگاه امّتی و دینی و ملکوتی را بیان میکند.
[دوم]. در این نگاه، ما از هر ملّیّتی که باشیم، امّت رسولالله هستیم و رسولالله، همۀ هویّت و تاریخ و معنا و منزلت ماست. این یعنی برخلاف تاریخها و هویّتهای اینجهانی که بر توافقات و معادلات مادّی و سیاسی تکیه دارند، در اینجا سخن از عهد دینی به میان آمده و تاریخ بر اساس ظهورات قدسی و انوار ملکوتی، تقسیم و تفکیک شده است. ما، خویشتنمان را ذیل نور محمّدی، تعریف کردهایم و آن را یک عهد تاریخی میشماریم که بهتدریج، بسط یافته و اینک در قالب و هیئت یک امّت، محقّق شده است. این امّت، برآیند یک تاریخ قدسی و ربّانی است و نه همانند ملّت که جز در سایۀ محاسبات سیاسی و اعتباری و شخصی، وجود نمییابد. منِ ما، ریشه در ملکوت و حیات باطنی دارد و اینهمه، حاصل تعلّقخاطر جمعی به نور محمّدی و تاریخِ برخاسته از تجلّیّات و ظهورات بیرونی آن است. منِ ما، حاصل طرح تکوینیِ قدسی است و اینچنین است که ما در نسبت با سیدحسن نصرالله، اینهمه آغشته به عشق و مودّت و حسرت و گداز هستیم و در لحظه، تعلّقات ملّی خود را به فراموشی سپردهایم. این همان عالَم نور محمّدی است که ما را ذیل حقیقت ملکوتی، گرد آورده و وجودمان را یکپارچه و همگون کرده است.
[سوم]. آن جنبۀ قدسی که به اشارت بیان شد، روح و باطن این تاریخ را تشکیل میدهد، اما در متن آن و به دلیل مواجهۀ چالشی با عالَم تجدّد، در صورت «مقاومت» ظاهر شده است. مقاومت، جوهر تاریخ جدیدِ ماست؛ چنانکه همۀ ساحات وجودی ما را به تصرّف خود درآورده و به وجه نمادین و غلیظِ حیات هویّتی ما تبدیل شده است. اگر در برابر ما، عالَم تجدّد و زیادهخواهی و استکبارگری و تفرعن آن قرار نداشت، چنین وجهی نیز عیان نمیشد، اما روشن است که حیات جمعی ما در تاریخ متأخّر، بسیار مماس با این امر مزاحم و مخرّب بوده و برایناساس، ضرورت تاریخی ایجاب کرده که ما «جلالتِ» خویش را آشکار سازیم و در قامت مبارزه و رویارویی و اصطکاک، خویش را نمایان سازیم. هیچیک از جوامع مسلمان در این دورۀ تاریخی، بینصیب از تعدّی و تطاول عالَم تجدّد نبودهاند و هر یک به نوعی، در تلاطم و تکانۀ این تعارض و ستیز، گرفتار بوده و هستند. ازاینرو، چهرههایی از متن تاریخِ تجدیدشدۀ حیات دینی برخاستهاند که جنبشهای درونخیز و واکنشی را پرچمداری کردهاند و به تحرکات و تکاپوها، جهت دادهاند. ازاینجمله، سیدحسن نصرالله بود که بهمثابه یکی از فرزندانِ وجه مصلحانه و حماسیِ انقلاب اسلامی، پرچم مقاومت را به دست گرفت و حرارت و هیجان و شور اسلامی آفرید و تاریخِ تحقیرشدۀ اسلامی را احیا و پیشرو کرد. او در مدّت اندکی، تاریخ مستمرِ روبهعقب و انفعالی و سلطهزدۀ اسلامی را عزّت و اقتدار و تفوّق بخشید و عالَم تجدّد را وادار به تسلیم و تمکین نمود.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
استاد مطهری میگفت من سه نفر را پیدا کردم که میان «فلسفه»شان از یک سو و «شعار و عمل»شان از سوی دیگر، تناقض کامل وجود دارد: مارکس، فروید و راسل.
،،،
من هم نفر چهارمی را در میان اصحاب فلسفه یافتهام که چنین است، اما برخی شیفتگانش میکوشند با رندی و لاپوشانی، تناقضهای رسوای او را مستور نگاه دارند.
#رضاداوریاردکانی
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740383762927415813
🗒 درد و داغ جبهۀ انقلاب
مهدی جمشیدی
[یکم]. اینهمه تاختنِ جریانهای سیاسیِ راست و چپ به انقلابیها، و به بدترین وجه، آنان را خواندن و به چوب تحقیر و ملامت راندن، صواب و صلاح نیست. رئیس مجلس - که از قضا، در جایی نشسته که کمترین نسبتی با آن ندارد – آغازگر این خط غلط بود؛ وی بود که بارها، انقلابیهای اصیل را سوپرانقلابی خواند و آنها را از خود راند. صدالبته، پاسخش را هم در انتخابات گرفت و طعم تلخِ میوۀ مشاورانِ لیبرالش را چشید. او که سعی کرد از طریق نشستن در میانۀ دو صندلی، قدرت را از آنِ خود کند، از هر دو سو، رانده شد. او اکنون نه در میان انقلابیها، منزلتی دارد و نه در میان اصلاحطلبان. این است عاقبت وسطگزینی و محافظهکاری. دیگران نیز که تعبیر انقلابینما را دربارۀ منتقدان سیاستهای جاری به کار بردهاند، خواسته یا ناخواسته، اصطلاح انقلابی را وارد بازی سیاسی خویش کردهاند و آن را به سوءفهم و کجروایت، آغشته ساختهاند. اینان از انقلابیها، شعبانبیمخهایی ساختهاند که نمیفهمند و نمیدانند و جز به زبان چماق و اهانت سخن نمیگویند. این منطق رسانهای، خیانت به اصالتهای انقلابی است. و اسباب تأسّف اینکه رسانههای متعدّد را نیز در اختیار دارند و موج میآفرینند. درعینحال، کسی چون من که – خوشبختانه - از سوی همۀ رسانههای اصولگرا، بایکوت هستم، اگر ماهی یکی دو بار در رسانۀ ملّی ظاهر بشوم، متهم و مؤاخذه خواهم شد؛ درحالیکه رسانۀ ملّی، از یک چهرۀ بالفعل استفاده کرده و روشن است که قصد چهرهسازی ندارد و میخواهد اندوختۀ طبیعی و خودجوش جبهۀ انقلاب را مصرف کند.
[دوم]. جریان انقلابی، وقتی مشاهده میکند که هم اقتصاد و هم فرهنگ، قربانی معادلات سیاسی شدهاند و حاکمیّت در وضع قفلشدگی و انقباض و فروبستگی گرفتار آمده، چارهای جز نقادیِ صریح ندارد. رؤسای سه قوّه، کمترین بهرهای از ملکۀ عصمت ندارند که نتوان به نقد آنها پراخت. هالۀ قداست به دور آنها پیچیدن و زبان به ستایش ضعفهای آنها گشودن، خدمت به مردم نیست و مردم از این رویکرد، خشنود نیستند. اکنون بهجز روزنهای از نقادی، امکان و مجالی برای جریان انقلابی نمانده و همین را نیز به اسم تندروی و افراطیگری و سوپرانقلابی و انقلابینمایی و خوارج و تحجّر و رادیکال، میکوبند و ملامت میکنند. خطر اصلی این نیست که جماعتِ بسیار اندک و بیبدنه، خاطرات انصار حزبالله را در دهۀ هفتاد، زنده میکنند و تصوّر قشری و سادهانگارانه از مسائل دارند. این عدّه، نه سرآمدان و نخبگان جبهۀ انقلاب هستند و نه برآیند و برآمد آن. منِ هویّتی و انسانیِ جبهۀ انقلاب، اینان نیستند و مخالفان نمیتوانند با ملامت و تحقیر اینان، جبهۀ انقلاب را بیاعتبار سازند. جبهۀ اصیل انقلاب، انسانهای فرهیخته و فاضلی دارد که اهل فکر و علم و نظر و عقلانیّت و گفتگو و نوشتن و مباحثه و مناظره هستند و بدون شک، اکنون قویترین و جدّیترین و پُرمایهترین نیروی معرفتی به شمار میآیند. ما در مواجهات صریح فکری و نظری نشان دادیم که استدلالهایمان، مستحکم و نشکن و مقاوم است و دیگریها و رقیبان، هیچیک از عهدۀ نقض و رد آنها برنمیآیند. اینهمه برجستگی و عظمت را ندیدن و جبهۀ انقلاب را به فلان شخصیّت کوتهفکر و فلان تجمع ناچیز و ... تقلیلدادن، خطای بزرگِ تحلیلی است. هم بدنۀ اجتماعیِ گفتمان انقلابی، گستردگی کمّی و عمق کیفی دارد و هم چهرهها و متفکّران آن، توانمندترینها هستند.
[سوم]. ما خود را به فلان مجلس و فلان دولت گره نزدهایم که با آمدن و رفتنشان، هویّتمان در هم بریزد. گرانیگاه جبهۀ اصیلِ انقلاب، معرفت و اندیشه است و به سیاست نیز از این دریچه مینگرد. قضاوت دربارۀ کارگزاران نیز فقطوفقط بر اساس نظریۀ نظام انقلابی است. انتقادها و اعتراضهای اخیر جبهۀ انقلاب به کارگزاران، بدان سبب است که گفتهها و رفتارشان، حاکی از میل به گذار از انقلاب به نظام است. ما متعهد به نظریۀ نظام انقلابی هستیم، نهفقط نظام. نظام منهای انقلاب، همان سکولاریسمِ پنهان است و بقای صورت بدون سیرت، و زوال ساخت حقیقی با وجود تداوم ساخت حقوقی. این نقطه، نقطۀ تفاوت ما با محافظهکاران است. مسألۀ جریان انقلابی، دفاع قاطع از استمرار روح و هویّت انقلابی در حاکمیّت است و همۀ نقدها و اعتراضهایش نیز به همین بازمیگردد. ما محتاج بازسازی انقلابی هستیم، نه انقلابزدایی و عرضۀ روایت لیبرال از انقلاب و تاختن همیشگی به نیروهای انقلابی. آنان که سد راه نظریۀ نظام انقلابیاند، تکنوکراتهای شبهانقلابی و لیبرالها هستند، نه انقلابیهایی که میخواهند مفاهیم و معارف امام خمینی، اسیر مهجوریّت و نسیان نشوند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،،
معاون پارلمانی دولت گفته دربارهی آموزش زبان محلی در مدارس، دولت حاضر به ارائهی لایحهی فوریتی است.
در نظر این دولت، «زبان محلی»، مهمتر از «حجاب» است! برای «حکم خدا»، لایحهی فوریتی نمیدهند ولی از قرآن و نهجالبلاغه سخن میگویند! تضاد میان ادعای دینی و عمل سکولار، نشانهی چیست؟!
#دولتترمیدور
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740592272270431310
🗒 از نسل دوم به نسل سوم:
درسهایی از زیستجهانِ حسن عباسی
مهدی جمشیدی
۱. امروز برای دومین بار، جلسهای با استاد حسن عباسی داشتم. همچون جلسهی اول، سه ساعت به طول انجامید. من در پیِ شنیدن تجربهی مواجهات فکری و فرهنگی ایشان در دهههای هشتاد و نود بودم و میخواستم دریابم چه پارههایی از این تجربه، همچنان به کار امروز و اکنون میآید و میتوان آنها را بازسازی و بازآفرینی کرد. ایشان نیز در انتقال تجربه و گفتن از گذشته، کمترین بخل و خِسّتی نداشت، بلکه برعکس، بر این باور بود که باید اکنون نقش یک «شبکهسازِ انسانی» را در جبههی انقلاب ایفا کند. جبههی انقلاب، تکّهتکّه است و مفصلبندی نشده است. نه محور و مداری در میان است و نه تقسیمکاری. نه قوّهها شناخته شدهاند و نه فعلیّتها، بهجا و همافزا به کار گرفته میشوند. در جایی باید این عناصرِ جداافتاده و گسسته، به یکدیگر پیوسته شوند و حس و حیاتِ جبههای و تشکیلاتی پدید بیاید. حسن عباسی، به این درک مهمِ تاریخی و انقلابی رسیده که باید استعدادهای جوان و نوپا را به صف کرد و یک خط تولیدِ منسجم برای تفکّر و فرهنگ انقلابی ایجاد کرد؛ و نهفقط درک، بلکه گامهای بزرگی نیز برداشته است. زیرپوستی و نامحسوس، در حال شبکهسازیِ انسانی است و جریان تجدّد، زمانی با چشمان خویش خواهد دید که این لایههای انسانی، ریشه دواندهاند و تناور شدهاند. باید این احساس مسئولیّتِ او را نسبت به نسل سوم و چهارم انقلاب ستود.
۲. حسن عباسی معتقد است که نسل سوم انقلاب به دلیل حضور نداشتن در انقلاب و جنگ، «علم مبارزه» را نمیداند. تعبیر علم مبارزه، در درجهی اول مرا به یاد مارکسیستهای ایرانی میاندازد که این اصطلاح را فراوان به کار میبردند. البته مقصود ایشان، امر دیگری است. بسندهکردن به محتواهای تخصصی خطاست، بلکه باید شیوهی جنگیدن را نیز آموخت. ما در معرکهی یک نبردِ تمدّنی به سر میبریم و خواهناخواه باید آداب و قواعد نزاعِ تمدّنی را بدانیم. باید برای این تقابل تاریخی، طرح داشت و فارغ از درونمایههای خاص، معادلاتِ صوری و برونمعرفتی را آموخت. من در تجربهی مواجهاتم، پارهای از این قواعد را آموختهام و میدانم که چگونه باید حریفها و طرفهای مقابل را ضربهفنّی کرد. این، حاصل خودِ مواجهه و برآمده از متن تقابلِ عینی است. در صحنه و عرصه بودن و واقعیّت تضادگونه را لمسکردن، خودش درسآموز است. من اکنون در وضعی قرار گرفتهام که هویّت معرفتی و فکریام، تکوین یافته و میدانم که چه میخواهم و چه نمیخواهم. یک دهه است که همهی زندگیام، آغشته به مبارزات سخت شده است.
۳. حسن عباسی با «کلمات» آغاز کرده و معتقد است که باید در مفاهیم، بازاندیشی کرد. این موضع، درست است. عالمِ تاریخیِ ما، محتاج رجعت به کلمات وحیانی است و اگر چنین شود، تمامیّتِ این عالم، مستقر میشود. استقرارِ بیرونی و تحقّقِ عینی، وابسته به بازسازیِ زبان است؛ البته مقصود از زبان، معانی و معارف است و نه صورتها و الفاظ. ما به مدرنیتهی ایرانی یا اسلامی، هیچ اعتقادی نداریم، چون ذات تجدّد را طاغوتی میانگاریم و به این واسطه، هرگونه تلفیق و ادغام، التقاط خواهد بود. باید بنیانبرافکنی کرد و به کلماتِ طیّبه بازگشت. چشماندازی که فروتر از این باشد، تحوّل تمدّنی را در پی نخواهد داشت و تنها به بازتولید وضع کنونی خواهید انجامید. همهی چرخشهای دیگر، وابسته به این گام بنیادی هستند: چرخش از ذهنگراییِ انتزاعی و مدرسی به عینگراییِ جامعهاندیش و نظامپرداز، چرخش از علمِ قشری و تجربهبسنده به ذکر و فکر و حضورِ باطنی، چرخش از یونانمآبی متقدّم و متأخّر به توحید محضِ قرآنی، چرخش از عقلِ ابزاری و اینجهانی به اشراقِ قدسی و معنانگر، چرخش از دیانتِ فردی و اقلّی به دیانتِ ساختاری و پهندامنه و ... . همهی بزرگانی که میشناسم، چنین باوری دارند و برخی نیز بخش عمدهی توان خود را صرف این امر کردهاند، بهخصوص سیّداحمد فردید که این باب را گشود و پس از او، هیچکس در گسترهی وی، به این مسأله اهتمام نورزید. استاد شهیدمان، آیتالله مطهری نیز معتقد به این منطق بود، از جمله اینکه میگفت تجدّد بهطور عامدانه، دوگانهی سود/ارزش را مطرح کرده تا از ارزشها، اعتبارزدایی کند، درحالیکه در ادبیات قدمای ما، کلمهی خیر بهجای سود استفاده شده است.
گفتنیهای دیگری نیز دارم که بیرون از فرصت و حوصله است.
سلام و رحمت خدا بر پدر نیروهای فکری و نظری جبههی پساانقلاب، علامه محمدتقی مصباح.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🗒 انقلاب کنونی و آرمانشهر غایی:
غلبۀ غیب در عهد تاریخیِ جدید
مهدی جمشیدی
[یکم]. تجربۀ انباشتۀ نظری و معرفتی نشان میدهد که جنبۀ تقدیری در حیات و استمرار این انقلاب، بسیار برجسته است؛ چنانکه امام خمینی در تبیین رویدادهای تاریخی این انقلاب، همواره به ملکوت ارجاع میداد و حتی اصل انقلاب را «هدیۀ الهی» و «تحفۀ غیبی» میخواند و تصریح میکرد که در پشتصحنۀ این انقلاب، دست تدبیر الهی در میان است. مرتضی مطهری نیز از «بُعد معنویِ تاریخ» سخن میگفت و حسین کچویان نیز تعبیر «فلسفۀ دینیِ تاریخ» به کار میبرد. چه مطهری و چه کچویان، هر دو به طرح جدیدی از فلسفۀ تاریخ دست یافتهاند و بر این باور هستند که باید ساختارشکنی نظری را به سطحی کمتر از فلسفۀ تاریخ، فرو نکاست. این استنادات و ارجاعات به این معنی است که از نقطهای به بعد، پای تبیینهای اینجهانی میلنگد و دیگر نمیتوان به پوستۀ ظاهری و نمودهای عینی، اشاره کرد و بر اساس اقتضای آنها، فهم موجّه عرضه داشت. حقایق بیرون از نظم اجتماعیِ اینجایی و زمینی، تدبیر را در اختیار دارند و سرنوشت را به سوی تقدیر تکوینی و قدسی سوق میدهند. ظهور و تداوم معمایی این انقلاب، ریشه در این امر دارد و بدین جهت است که تحلیلهای مادّی و معطوف به محسوسات، قادر به فهم نیستند و ناکام میمانند. این جامعه، خودبنیاد نیست و نمیتوان در چهارچوب عوامل مادّی و ظاهریاش، دربارۀ فرجام آن قضاوت کرد. ارادۀ الهی، این تاریخ را به حرکت درآورده و به سوی یک مقصد خاص، پیش میبرد. تحلیلهای اینجهانی، همۀ متغیّرهای سیاسی و اجتماعی را در نظر میآورند و ربطهای علّی میسازند و شرایط و امکانها و امتناعها را مییابند، اما باز دچار انسداد میشوند و اتّفاق، چنین نیست که آنها در نظر گرفتهاند. این مسیر تاریخی، عناصری دارد که به چنگ چنین تحلیلهایی نمیافتد. این تاریخ، سکولار نیست و امر قدسی و ملکوتی در آن، بسیار غلیان و جوشش دارد و تدبیر خودش را بر سلوک رویدادها و زنجیرۀ رخدادها، حاکم میگرداند.
[دوم]. این انقلاب، همچون یک گشودگی برای تاریخ قدسیِ فردا است. حد وجودی این انقلاب، منحصر به عالم سیاست نیست، بلکه باید آن را یک انقلاب تاریخی دانست. تاریخ به تمامیّتش رسیده است و اکنون یک تحوّل بنیادین در راه است. تاریخ، ورق خورده است و عهد نو، آغاز شده است. سخن اصحاب شهودِ حقایق قدسیِ تاریخ این است که انقلاب، متّصل به عهد نهایی خواهد بود. این انقلاب، حلقۀ وصل میان دیروز محمّدی و فردای مهدوی است. آن تاریخ قدسیِ موعود، محتاج زمینه و بستر است و این انقلاب، در حکم همین مقدّمه است. چیدمان تاریخیِ جهانِ کنونی، دستخوش دگرگونیهای بزرگ شده و میرود که مناسبات، زیرورو بشوند و نظم دیگری سربرآورد. پس ما در وضع برزخی به سر میبریم؛ جایی میان برافتادن تاریخ طاغوتی و برآمدن تاریخ الهی. این رویداد، در حال وقوع است و قطعههای آن، اگر در درون یک بافت تاریخی قرار داده شوند، دلالت بر این معنا دارند. این احساس و ادراک، در درون جانهای آشنا به غیب و سیراب از شهود و سلوک، پدید آمده و میتوان به آیندۀ نزدیک، امید بست.
[سوم]. دشواریها در درون این عالَم انقلابی خواهند بود، اما به گسستگی و زوال نخواهند رسید. انقلاب خواهد ماند؛ هرچند تنشها و تکانهها، رنجوریهای دردناک به همراه خواهند داشت. شاید بر حجم تضادها و کشمکشهای داخلی نیز افزوده شود و عقبۀ اینجاییِ عالَم تجدّد، آخرین تلاشهایش را برای استحالۀ انقلاب، به انجام برساند. این تکههای پایانی، تعیینکننده خواهند بود و کسانی از مسیر حق، جدا خواهند شد. موقعیّت کنونی، بهشدّت آمیختۀ با پالایش درونی و ریزشها و افولها و سقوطهاست. چارهای جز این نیست که در متن عینیّتها، ابتلائات بر سر راه قرار بگیرند و اصحاب مؤمن و مستقیمِ عهدِ نهایی، برگزیده شوند. پس این ریسمان، شاید به باریکی یک تار مو برسد، اما پاره نخواهد شد. برکندن انقلاب، میسّر نخواهد بود و این مقدّمۀ تاریخی، برچیده نخواهد شد، اما موقعیّتهای انتخابی، کسانی را دچار زوال و فروافتادن خواهند کرد و صفها بر اساس ماهیّتها، تفکیک خواهند شد. اینک، زمانۀ جدایی و انفکاک و تصفیه است و باید برای دورۀ تاریخی جدید، انسانهایی که ایمانشان ریشه در استقامت دارد، بازشناخته شوند. بهناچار، جهان اجتماعیِ انقلابی، باید متلاطم و موجخیز باشد تا ضمایر آشکار گردند، اما این تکانهها و ابتلائات، خودِ انقلاب را با شکست و فروپاشی روبرو نخواهد کرد. انقلاب، از جای دیگری تدبیری میشود؛ جایی که بازی عصیانگونۀ معادلات و مناسبات ظاهری را در هم میریزد و در لحظۀ نهایی، ورق را به نفع تداوم حیات انقلاب برمیگرداند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،،
تقدیر عالم در شب قدر نهاده شده، و شب قدر نیز در ماه رمضان. پیش و پس این ماه، همچون مقدمه و مؤخره برای آن لحظهی حضور و حیات است. باید چشم امید داشت به اولیای الهی که راز و نیازشان در این شبهای ملکوتی، تقدیر انقلاب و اصحابش را در این دورهی شدائد و مضلات فتن، اتصال قریب به عهد موعود قرار بدهد.
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740941340268731610
،،،
ارجاع رهبر انقلاب به سنت سیاسی-فرهنگی دههی شصت در زمینهی مشروطبودن حضور قاریان مصری در ایران به نتراشیدن ریش و تصریح به حرمت ریشتراشی و اینکه محاسن، ظاهر و شکل اهل صلاح است و بهحتم باید رعایت شود، حاکی از تداوم حساسیت و قاطعیت ایشان نسبت به نمادهای فرهنگی اسلام و انقلاب است.
#سکولاریسمظاهری
🖇 افزوده:
۱. صلاح در برابر فساد است و اختصاص به باطن و نهان ندارد، بلکه جنبهی بیرونی و ظاهری نیز دارد. مؤمن حقیقی، هم در ظاهر و هم در باطن، اهل تعبّد و انقیاد و تکلیف نسبت به حکم شرع است.
۲. موج تجدّد رضاخانی -لعنةاللهعلیه- جامعهی ایران را از لحاظ بافت هویتی و معنایی، آنچنان دستخوش انحطاط و افول کرد که ما از سنّتهای اصیل خویش دور شدیم. انقلاب، بازگشت به همین خویشتن هویّتیِ گمشده و مهجور بود. اما پس از دههی شصت، بهتدریج نیروهای تکنوکرات و لیبرال، از نمادها و ظهورات اسلامی و انقلابی عبور کردند و این وضع، همچنان ادامه و بسط یافت.
۳. روشن است که برخی لایههای اجتماعی، مسئولیت خاص و تشدیدشده دارند، از جمله نیروهای فرهنگی و فکریِ منتسب به دین و انقلاب. نباید از ظواهر و اَشکال عبور کرد و دیانت را تنها به درون، ارجاع داد.
۴. همچنین باید اشاره کرد که بسیاری از اصحاب قدرت و سیاست در دولتها، شکل صالحانه ندارند و در علن و عیان، مرتکب حرام شرعی میشوند. این تجاهر در سطح رسمی و حکومتی، اسباب تأسف است.
۵. البته حتی لایههایی از انقلابیها یا شبهانقلابیها نیز اهتمام به ظواهر اسلامی را تنگنظری و جمود و تحجّر و خشکاندیشی میدانند.
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740976808506277075
،،،،،
یک مسأله؛
۱. تداوم کشف حجاب
۲. و در نتیجه، عادیسازی اجتماعی
۳. و آنگاه، فروپاشی اقتدار است،
و مسألهی دیگر؛
۱. گسترش کشف حجاب
۲. و شکلگیری یک لایهی اجتماعی بزرگ
۳. و آنگاه، امتناع مواجهه است.
ازاینرو، مخالفت شورایعالی امنیت ملی، معقول و منطقی نیست. دستکم باید اجرای پلکانی را برمیتابیدند.
https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741154031661483415