هنرمند به مدد، ذوق و قریحه اش هم در بازنگری و هم در بازنمایی عالم واقع با دیگران متمایز است. ظرائف و لطائف و زیبایی های عالم وجود که غالباً از دیدرس و ادارک غیرهنرمند مغفول می ماند، نزد هنرمند واجد وصفی وجدآور و اختصاصی است. هنر بر سپهر خیال آمد و شد دارد و میهمان قوه متخیله آدمی است و از این طریق احساسات وی را بر می انگیزاند.
اما محصور دانستن هنرمند به ساحت خیال و عاطفه و سازمان دادن یک دستگاه ارزشی منحصر بفرد برای او، او را لابشرط از اتخاذ نسبتی با حق و حقیقت میکند. حق از جهتی که حق است زیباست و زیبایی از آن حیث که حق را نمایان میکند دلالت زیبایی شناسانه می یابد. انفکاک ساحت هنری هنرمند از ساحت های معرفتی و هستی شناسانه ی او و کنشهایش، حکماً به تباین ساحت هنر و ساحت حقیقت می انجامد. لیکن هنر یک جهان نیست، بلکه یک زبان و یک طریق است.
عالم واقع از آن جهت که مشتمل بر تقابل و کشاکش عینی حق و باطل است، پس نه هنر و نه هنرمند را گریزی از تعلق به یکی به ضد دیگری نیست. هنر چنانچه آئینه تمام نمای حق قرار بگیرد و خود را مصروف بسط و توسعه آن کند الهی است و در غیر این اتصاف هنر و هنرمند به اوصافی نظیر اصیل، ملی، فاخر و ... نمیتواند چندان چهره هنر ِبی تفاوت به زیبایی های حق را تطهیر و او را از ورطه داوری ارزشی مصون کند. البته هنر متعالی، الهی یا هنر دینی به معنای ارائه تصویری عور و عریان و بی ظرافتمندی از حق و معارف الهی نیست. چنانچه هنر دینی و انقلابی نیز مستلزم به کارگیری نمادها و الفاظ و مفاهیم بی پیرایه دینی و انقلابی نیست. این جهان بینی لاجرم دو جبهه را پیش روی ساحت هنر قرار میدهد: حق یا باطل.
مرحوم شجریان اگرچه تلاش میکرد بین موسیقی و ابتذال در موسیقی مرز بندی کند، اما غالباً نسبت به زیبایی های انقلاب اسلامی به مثابه جریان احیای حاکمیت الهی و بسط دهنده روح توحید، کور و بی تفاوت بوده (من دارم به چیزی فراتر از مصاحبه با رسانه های معاند اشاره میکنم) و گاه نیز این جریان را که مستکبران عالم برای هدم آن لحظه ای معطل نبوده اند رها و در اردوگاه مقابل غش کرده است. لذا باید شجریان را در جای خود قرار بدهیم و در ترسیم اندازه و شأن او گرفتار روشنفکرنمایی و خجالت نشویم.
یک از دو : ماهیت شغل
هدف غایی و کمالی از امر اشتغال بهره وری مادی در ابعاد فردی یا خانوادگی نیست، بلکه اهداف اقتصادی از کار، به مثابه ی عمل و فعالیتی اجتماعی در مرتبه ی ثانوی قرار میگیرد. ما به ویژه آن هنگام که از اشتغال زنان طرحی به میان می اندازیم باید تلاش کنیم از نگرش های سودگرایانه یا خودگرایانه ی فرهنگ مدرن که تا بیخ گوش ما آمده فاصله گرفته و از قرائت های تجددمالی شده و سکولار بیگانه و عاری شویم. غایت از کار آنگونه که در پایگاه معرفتی اسلام، وجهی معنوی و عبادی یافته در رفع نیازهای جامعه (ی اسلامی)، توسعه و پیشبرد اهداف آن است؛ در غیر این صورت تنها میتوان تنها به ستایش جنبه ها و فواید اخلاقی آن بسنده نمود. چه بسا فعالیت و یا (در این تعریف) شغلی برونداد اقتصادی مستقیمی نصیب نداشته، لیکن کارکرد عینی آن رفع ضرورت و نیازی از جامعه اسلامی باشد و به حسب همین کارکرد ضرورت و اصالت یابد. از این منظر، هم میتوان مشاغل و کارها را در یک نظام ارزشی حقیقی رتبهبندی نمود و هم میتوان تفاوت های طبیعی زن و مرد را به ساحت کنش اجتماعی اشراب کرد. برخلاف مردها، فراگیری و اشتغال به فنون و حرفه ها (بی آن که فضیلت و رجحان ذاتی داشته باشد) از زنان مطالبه نشده و حضور زن در این عرصه (با تبصرههایی) متضمن منتگذاری اوست. لذا کنش اجتماعی و تکلیفِ (مأموریتِ) اجتماعیِ زن منحصر در اشتغال و شاغل بودن در معنای مدرن و رایج آن نیست و اعم از آن است. زن میتواند در تمام عمر، کنشگر اجتماعی بوده و از این رهگذر تکلیف و وظیفه دینی و اجتماعی خود را محقق سازد، قطع نظر از این که او در ادبیات عرفی، شاغل تلقی شود.
دو از دو: ملاحظات معاصرسازی حضرت زهرا(س)
به تعبیر حضرت امام اگر حضرت زهرا (س) مرد بود عهدهدار رسالت و مسئولیت نبوت هم واقع می شد؛ معاصرسازی نظام شخصیتی و جنبه های اجتماعی زندگی حضرت زهرا(س) مستلزم حراست از نقشه کلان زندگی ایشان است. در بیان دیگر، به منظور اخذ مبانی و الگوگیری از ایشان باید حرکتی از کل به جزء داشت. جزئیات زندگی حضرت اگر ناظر به کلیاتش فهم نشود، چهره واحد و منسجمی از زندگی ایشان به دست نمیدهد و در این تقریر، چیزی باقی نمی ماند مگر تعدادی کارِ خوب پراکنده ، منفرد و بی ربط.
لیکن گاهی این نسخه تام حقیقت انسانی به یک زن صرفاً خوب، معنوی و روشنفکر تقلیل داده شده و سوژگی سیاسی و کنشگری مجاهدانه و مبارزانه او در جهت بسط اهداف نبوت و جریان هدایت که نخ تسبیح تمام عرصههای زندگیِ اوست و سراسر شاکلهی هویتی و شخصیتی او را پر میکند، به اشتغال و کارآفرینی و تدریس در کنار خصال و صفات پسندیده ای فروکاهیده می شود. حال آنکه لحظهای از زندگی حضرت زهرا (س) از التزام به رفع نیازهای پیامبر اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) به عنوان ولی و امام به هر نحو ممکن تهی نبوده است. این همان ظاهرنگری است که معانی موجود در کنش ها را نفهمیده و حضرت سجاد(ع) را از یک شخصیت سیاسی به یک شخصیت معنوی منفعل، غیرسیاسی و بی مسئولیت تنزل میدهد. جزئیات رفتاری حضرت زهرا (س) در نسبت با نظام کلان آرمانهای او که همانا توسعه جریان حاکمیت الهی است تقرر یافته و تمام کنش های اجتماعی ایشان (از قبیل مدیریت فدک) دائرمدار و به منظور تحقق اهداف نبوی بوده است؛ همان اهدافی که بواسطه آنها به شهادت رسانیده شد.
همه چیز در بیرون است.pdf
176.6K
در مورد معنای حقیقی کار، خانه داری و سوئیت هوم ها
009. چرا زندگی زنان سخت است؟.pdf
98.4K
سنتی های می گویند زن بنشیند کنج خانه، مدرن ها میگویند از خانه خود را رهایی دهد و #انقلابی ها میگوید هر دو را با هم جمع کند...
و هر سه، زندگی زنان را با رنج در می آمیزند..
بخوانید
علیه تقلیل و تحریف در مورد حضرت زهرا (س)
چپ مذهبی در مفهومپردازی شخصیت حضرت زهرا (س) طرحی قهرمانسالارانه به دست میدهد. زنی که جوهره انقلابی شخصیت اش، الهیات صغارت را ذیل نظم پدرسالار برنتافته و علیه جریان قدرت و استیلا شوریده است. از منظر مذکور، فاطمه زهرا (س) یک قهرمان خرق عادت کرده است که زنانگی اش را سرِ دست گرفته و زنانه به ستیز استبداد رفته است. «خطبه فدکیه» اگر چه در ادبیات ایشان، نوعی رمزگان قیام است اما این قیام، نه لزوما یک قیام به معنایی الهی، بلکه یک شورش زمینی و سکولار است. و طبیعتاً این قهرمان را میتوان در زمرهی سایر قهرمانهای تاریخ بشریت مقوله بندی کرد. این شخصیت اگرچه کاریزماتیک و منحصر به فرد است اما لزوماً آسمانی نیست. در این روایت، نیازی به رسول و امام بودن پدر و همسر او نیست. حتی اگر از نیمی از «خطبه فدکیه» ی او هم چشم پوشی کنیم به جایی برنمیخورد. در تقریر عرفی - زمینی از حضرت، وجوه توحیدی و ولایی مبارزه او که روح تمامی لحظات و مبارزات او را اشباع میکند، نادیده گرفته میشود و حتی میتوان از ترجمه «طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» در خطبه فدکیه هم صرفنظر کرد. پس ما اینجا با یک تقلیل مواجه نیستیم. مسئله این نیست که چپ مذهبی در برابر برخی ابعاد زندگی حضرت سکوت کرده، بلکه ابعادی که اینجا مغفول مانده آنقدر در طرح شخصیت ایشان اصیل و محوری است که بی تفسیر آن، در حقیقت سیمای حضرت زهرا (س) را تحریف کردهایم. در نهایت طبیعی است که قیام فاطمی که الهام و مانیفست انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد، با ژستی عدالتخواهانه سر از مقابله و تضاد با آن در بیاورد!
متأثر از همین الهیات چپ، وقتی فعالان مذهبی حوزه زنان در مقام تفسیر شخصیت حضرت زهرا (س) قرار میگیرند، خانهداری و مادری او را در برابر کنشگری اجتماعی او قرار داده و به هیچ میانگارند. برای نقشآفرینی اجتماعی حضرت زهرا (س) قصیدهسرایی میشود و زنی که متن یکخانه است و خانهاش را مهبط وحی و قرارگاه جریان هدایت قرار داده مسکوت میماند. متوجه نیستند که خانه در این مفهوم بریده از اجتماع نیست و دستکم در اینجا باید از دوگانهی حوزه خصوصی و حوزه عمومی رایج در ادبیات فمینیستی عبور کرد. ظریف اینکه، خانهداری شستوشو و مادری بچهداری نیست، خانهداری نهتنها کسر شأن حضرت نیست که باید اشاره کرد که حضرت زهرا (س) خانهداری و مادری را نیز به حد اعلی آن رساند. همان گونه که جان و مال و کنشگری حضرت وقف مسائل سیاسی و اجتماعی ولایت شد، خانه و خانهداری و مادری و همسری او نیز لحظهای از این نوع مبارزه توحیدی خالی نماند. این هم تقلیلی دیگر.
هیئتیها در برقراری نسبت با حضرت زهرا (س) به نسبتهای عاطفی و شوقی بسنده میکنند و به ساحتهای اندیشهای و سیاسی زندگانی حضرت چنگ نمیزنند و متوجه نیستند که گریههای حضرت زهرا (ع) نیز خودش نوعی مبارزه سیاسی در مقابل طاغوت بوده است. در مقابل اصحاب علومانسانی هم رابطه عاطفی شیعه را با پرداخت فکری و اندیشهای به زندگی اهلبیت (ع) منافی میدانند. رابطه عاطفی و قلبی را که یک حقیقت قابلتوجه در متن تشیع است نفی کرده و دعوت به اندیشه میکنند. متوجه نیستند که آنچه مقابل عقلانیت قرار میگیرد جهالت است نه عاطفه و محبت؛ یعنی هرقدر در شخصیت فاطمه (س) میاندیشی در همان حال باید محبت و علقه جریان ولایت نیز در دل تثبیت شود.
ما با ملغمهای از تقلیل مواجهیم! هر کس از ظن خود شخصیت حضرت زهرا (س) را به چیزی که برایش موضوعیت دارد فرو میکاهد. در نهایت نیز، حتی آنهایی که میخواهند تصویری جامع از هویت ایشان به دست بدهند، وجودی چندپاره، ناهمگون و بدون یک نخ تسبیح وحدتبخش ارائه میکنند. شاید گرفتاری ما از همین ناحیه باشد، پس همان بهتر که ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم.