جامعه متعادل | مهدی تکلّو
فحش، فاحشه و واقعیت زن ایرانی
#مهدی_تکلو
زن فاحشه چنانچه این توصیف را در مورد خود پذیرفته باشد، احتمالاً رویهی مستمرش به دام افکندن مردان است. در سطح فردی این مرد است که توسط زن آزادیاش را از دست میدهد و عرفاً به «تور» میافتد. از این منظر ظاهراً نوک نیزهی فحشا رو به سوی مرد است و باید زن را ظالم فراست بدانیم. اما اگر نیک بنگریم در همین سطح فردی هم این زن است که از طریق شیءشدگی «خود» را به فروش میرساند تا به مقاصدی دست یابد. یعنی در سطح فردی هم، فحشا حتی اگر با عاملیت زن آغاز شده باشد، باز با سلب هویت و تحقیر او پایان مییابد. در سطح ساختاری اما حتی همین آغاز و عاملیت زنانه هم وجود ندارد. فاحشهگری در سطح ساختاری نوعی صنعت است و عقل سوداگر حاکم بر آن هر زنی را به نحو بالقوه «فاحشه» میپندارد. یعنی زن اصلاً فرصت عاملیتورزی ندارد! اساساً در فحشای ساختاری به نحو مضحک و متناقضی، ستارهتر شدن به معنای کالاییتر شدن و ناانسانتر شدن زن است. درحالیکه در فحشای فردی رابطه از نوع زن-مرد است، در سطح ساختاری زن میان فروشندهی مذکر و خریدار مذکر دستبهدست میشود؛ یعنی رابطهی مرد-زن-مرد! مرد فروشنده سود میکند و مرد خریدار نه فریب زن را میخورد و نه به دام او میافتد. پس فحشا خصوصاً در وجه امروزینش تماماً علیه زن و نافی عاملیت او است. این وضعیت حاکی از نوعی نابرابری میان زن و مرد در قدرت و استقلال اجتماعی است. «افراد» مونث در دل «ساختارهای» مذکر «هضم» میشوند و اصلاً همین نابرابری در وسعت امر اجتماعی زنانه و مردانه است که یکی را به ظرف و دیگری را به مظروف تبدیل میکند. لذا من خصوصاً در سطح کلان محمل فحشا را محل قدرتنمایی و عاملیتورزی زن نمیبینم. محمل قدرت و نفوذ زن جای دیگری است. چه بسا که زن را فطرتاً هم بیش از مرد به حریم و حیا مایل بدانیم. اما جهان اجتماعی فحشا، تصویری از زن را مبنا کرده و از طریق ساختارهایش این تصویر خاص را بر زنان (و مردان) تحمیل میکند.
جهان اجتماعی یک وجه ساختاری دارد و یک وجه گفتمانی. فحشا در وجه ساختاری همین مجموعه قواعد و نظامهایی که بدن زن به متاع تبدیل میکند. و وجه گفتمانی (زبانی) این فحشای مردانه، ادبیات جنسی و شوخیهای جنسی است که سالها در مجلات، رسانهها و ... پمپاژ شده است. وجه سلطهگرانه و وحشیانهی این گفتمان، شعارهای علنی قضیبمحور است. بنابراین هر چه این گفتمان متورمتر شود فحشای ساختاری هم مسلطتر و محتملتر میگردد چرا که این ادبیات جنسی حامل تصویری خاص از روابط زن و مرد است؛ نوع خاصی از مرد و نوع خاصی از زن. اما همراهی کردن زنان با شعار جنسی رکیک و قضیبمحور از چیز دیگری حکایت دارد. در این لحظه است که زن دارد مغلوب میشود و در ظرف گفتمانی فحشا به عنصری مصرفکننده تنزل مییابد، در حالیکه ابتدا به ساکن تمام این جهان اجتماعی علیه او تکوین یافته است.
حوادث اخیر در دانشگاهها را استعاری ببینید. این شعارها بهخوبی نشان میدهند که «زن، زندگی، آزادی» چگونه توسط قدرتهای سیاسی مذکر مصادره میشود و این مصادره هم میتواند تا کجا پیشروی کند: تا جایی که زن را وارد میدانی کاملاً ضد زن کرده و عاملیتش را خرج توسعه و تورم دنیایی میگرداند که امکان زن بودن و زندگی کردن و آزادی داشتن را روز به روز تنگتر خواهد کرد. من فکر میکنم واقعیت زن ایرانی را باید از نیروهای مصادرهگر او جدا کرد. «انقلاب فاحشهها» توصیف خشن، نادرست و غیرمنصفانهای از دانشجویان دختر است. فحشا منطقاً پروژهی زن نیست و زن ایرانی بهطور خاص، مطابق با شواهد گوناگون فرسنگها با این ماجرا ناسازگار است. نه انگیزهی زن از بدحجابی بهطور خاص انگیزهای جنسی است و نه انتخاب حجاب توسط او منحصراً انگیزهای جنسی دارد. ما داریم روند مغلوبیت زنان را میبینیم و قاعدتاً با لحاظ این دقت، نحوه تعامل با زن (ایرانی) و قدرت ساختاری و سیاسیِ مترصد مصادرهی او باید متفاوت باشد!
@Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
✅ سرنوشت حجاب چگونه خواهد بود؟
#مهدی_تکلو
بررسیهای گفتمانی در تحلیل تطورات معنای حجاب بهوضوح نشان میدهد حجاب در صد سال گذشته، هرگز یک معنای ثابت نداشته و زمانی که از حجاب صحبت شود، بعید نیست که آن چه که در ذهن و قلب هر مخاطب شکل میگیرد با دیگران بهکلی متفاوت باشد؛ لذا معلوم نیست مراد از الزامی بودن یا نبودن حجاب، الزام کدام معنای حجاب است. معنای حجاب در قرن گذشته، روبنای نزاع گفتمانهایی بوده که در زیربنا در مورد معنای زن با هم منازعه داشته و تا امروز یکی از پرمناقشهترین مسائل را رقم زدهاند.
دههی پنجاه و شصت دهههای بازیابی قدرت اجتماعی زن است. زن ایرانی پس از توفیق نسبی در نبردی پنجاهساله با جریاناتی که در سطح روبنا، حجاب و در سطح زیربنا، حرمت زن را هتک میکردند، عامل پیروزی یکی از بزرگترین انقلابهای مردمی تاریخ شد. تغییر یک نظام سیاسی مستبد با پیشرانی زن را باید حاکی از قدرت اجتماعی او دانست. بر همین اساس، پس از وقوع انقلاب 57 در یک برآیند نسبی، هنوز گفتمان حجاب با مؤلفههای نظیر کرامت، شخصیت و جایگاه والای زن در جامعه مفصلبندی میشود. پذیرش عمومی قانون پوشش و عمومی نشدن مخالفتها با آن در این فضا بهویژه مقارن با اتمسفر فرهنگی ناشی از جنگ تحمیلی قابل توضیح است.
اما سالهای واپسین دههی شصت مصادف است با بروز برخوردهای خشن و تند مردمی با «بدحجابها» و متعاقباً دوباره مسالهشدن حجاب. در دورهی دوم دولت سازندگی و سپس دولت اصلاحات با تقبیح مواجههی قهری فضای تساهل فرهنگی در موضوع حجاب، فتح بابی برای جریانهای مدگرا بود. مقارن با پایان جنگ، قرائتهای سنتی و غیرسیاسی از زن، بر اساس همان تعریف ثانویپندارانه، او را به حاشیهی زندگی اجتماعی سوق میداد و هر چه میگذشت صحنه بیشتر به نزاع دو نیروی سیاسی نگران از بیبندوباری و مایل به آزادی در سبکزندگی (با تمایل به سبک زندگی غربی) رقم میخورد. در این فضا ما شاهد یک چرخش گفتمانی در حجاب هستیم. هر چه میگذرد در همنشینی معنای حجاب، امر جنسی و فحشا، تحریک مردان و... قرار میگیرد. یک سوی میدان سیاست، حجاب زن را نه برای تشخص او بلکه برای کنترل تحریک مردانه معنا میکند و سوی دیگر این میدان پوشش زن را دقیقاً برای تزئین جهان مردانه توضیح میدهد. دست آخر محصول این نزاع مردانهی «غربستیزی - غربزدگی» فروکاست گفتمان حجاب از منظری هویتی و تشخصی (با دلالتهای زنانه) به تنظیمگری امر جنسی (با دلالتهای جنسی مردانه) بود.
در تجربهی تاریخی دلالتهای زنانه که ناظر به هویت و تنظیم جایگاه زن در جامعه بود، توفیقات گفتمانی متعددی کسب کرد (دههی پنجاه و شصت) اما همزمان با توسعه و تورم ادبیات جنسی با دلالتها و اصالتهای مردانه از دههی هفتاد تا کنون شاهد ناکارآمدی گفتمان حجاب هستیم. در حالیکه از منظر زنانه نه حجاب انگیزهای جنسی دارد و نه کشف آن صرفاً با غایتهای جنسی قابل تفهم است.
حوادث اخیر را نقطهی معکوس شدن گفتمان اصیل حجاب میبینم. گفتمان جدید برخلاف گفتمان دهه شصتی این بار کشف حجاب را با مؤلفههایی چون قدرت و تشخص زن را معنا میکند و طبیعتاً ذیل این گفتمان ساختارشکنی حتی در سطح خرد و هرآنچه که بوی مبارزه و قدرتورزی بدهد امری بهنجار و هویتساز (زیربنا) است. حال بیایید به آیندهی حجاب و زن ایرانی از منظر گفتمان حجاب فکر کنیم. مشخص است که گفتمان حجاب در دهههای اخیر جمهوری اسلامی ناکارآمد و معیوب است و این خلل از ناحیهی تخلیهی معناپردازیهای زنانه و اصالتبخشی به قرائتهای مردانه از حجاب زن و جوانب آن ایجاد شده است. در سرنوشت حجاب نزاع اصلی این است که زن قدرتمند چه تصویری دارد؟ باحجاب یا بیحجاب؟ درهرصورت آنچه که بدیهی است این است که زن غیرسیاسی، ضعیف و فاقد نسبتهای روشن با سرنوشت تاریخی از این نزاع بیرون است.
@Mahdi_Takallou
استاد جسارتاً شما «مطلب» ندارید!
چرا حجاب «حرف زور» است؟!
#مهدی_تکلو
در زبان تمثیل وضعیت امروز ما در حجاب، ماجرای استادی است که برای کلاسهایش به واقع «مطلب» ندارد و به همین دلیل توفیق همراهسازی مخاطبانش را نیافته است. اما او به جای تجدیدنظر در دانش خود، فکر میکند یا مشکل از فن بیان است و یا همهی مباحث را بهقدر کافی توضیح نداده. او باز موفق نمیشود و گمان میکند دیگر این بار مشکل از او نیست و باید آن را در مخاطب جستجو کند. او کلافه و عصبانی است و گاهی در این وضعیت به وضع قانونهای جدیدتر کنترل و همراهسازی مخاطبانش روی میآورد. باز هم به مقصود نمیرسد و باز در میانهی فنبیان بهتر – سختگیری بیشتر در سردرگمی است.
من اعتقاد دارم مشکل پیشینی و اصلی سیاستهای گذشته و حال در موضوع حجاب در کممایگی است و اگر به دیدهی انصاف نگاه کنیم خیلی هم باید از عملکرد خودمان در این چند دهه راضی باشیم. خروجی این فهم نازل و این برداشت معوج و مردانه و جنسی از حجاب قاعدتاً چیزی بهتر از این نمیشد و میتوان گفت ما به اندازهی خود موفق هم بودهایم! اما حالا باید قبول کنیم تسلط فهم و معناسازی مردانه از حجاب که ما را از بسیاری ظرافتها و اعماق آن محروم کرده بیش از این امکان پیشروی و همراهسازی زنان را ندارد. زنانی که حجاب کردهاند خود در ممارست شخصی برای حجاب داشتن توضیحهایی دستوپا کردهاند و ضرورتاً از گفتمان موجود استفاده نمیکنند. زنانی هم که محجبه نیستند با گفتمانی که از حجاب شکل گرفته مسلماً احساس موانست نکرده و خود هم البته چیزی به دست نیاوردهاند.
گفتمان مردانه یا به خلع قدرت و منع شکوفایی زن میانجامد و او را در تنگنا قرار میدهد و یا منجر به خروش و ایستادگی او دربرابر حجاب میشود. واکنشهای منفی (عقلی و عاطفی) زنان دربرابر گفتمان موجود ضرورتاً کرداری بوالهوسانه ویا غیرمسئولانه نیست بلکه آنها بنحو ناخودآگاه دارند به وضعیتی غیرطبیعی و غیرفطری اشاره میکنند که گویی خیلی چیزها سرجایشان نیستند. معلوم نیست این فهمی که از حجاب بر بینالاذهان ما سایه افکنده چه نسبتی با فهم، اراده، کرامت، آزادی و استقلال زن دارد که نسبت به تمام آنها ساکت و عقیم است! گفتمان مردانهی حجاب به زن میگوید تو مهم نیستی و باید خودت را نبینی و به مصلحت مردان چنین و چنان کنی! درحالیکه دال مرکزی گفتمان موجود از حجاب «ضرورت مصلحت مردان» است، دال مرکزی گفتمان رقیب بر «آزادی انتخاب زنان» متمرکز شده است! این آنجایی است که بند را به آب دادهایم! استدلالها و شعارهای بیمایهی ما دیگر کار نمیکند! مشکل اینجاست و مادامی که فهم عمیق (نظری) و زنانهنگری (تجربی) از حجاب در چنته نباشد، داریم به معنای واقعی کلمه در مورد حجاب «حرف زور» میزنیم؛ چه کار فرهنگی کنیم و چه کار قانونی. مشکل را در نبود بودجه جستجو نکنید! استاد شما «مطلب» ندارید! استاد شما چیزی بهتر از «محدودیت نیست» و «صدف است» و «میراث مادرهاست» و «خواهرم فلان» ندارید!
@Mahdi_Takallou
44.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚖ قانون ِ حجاب، تحمیلی به نظر میرسد یا مفهوم آن؟!
🎙️مهدی تکلو، مشکل را در گفتمان حجاب میداند.
💡دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
آیا گفتمان فعلی حجاب بیشتر از این کشش و جذابیت برای حل مسئله را دارد؟
منتظر نظرات شما در کامنت ها هستیم.
#مهدی_تکلو
پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه
#سلسله_نشست_های_تخصصی
#نقد_و_بررسی_روایت_های_موجود_حل_مسأله_حجاب
#سازمان_تبلیغات_اسلامی
📍مرکز اندیشه ورزی زنان ایران
💠مرکز بررسی مسائل فرهنگی، هاتف💠
📢 آپارات | بله | ایتا | اینستاگرام
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
دامان نوحزبالهیگری و چنگ نوچنارها
دامان نوحزبالهیگری و چنگ نوچنارها
#مهدی_تکلو
در یادداشتی با عنوان «من کنار خودجوشها میایستم» انگیزهی اصلیام را در حمایت از آقای جلیلی در دور دوم بیان کردم. نقطۀ پیوند من با او به جز مختصات شخصی و انقلابیاش، جاذبهی نیروی مبارک حزبالهی خودجوش اطراف ایشان بود. اما ماجرای «خودجوشها» با «پاجوشها» متفاوت است. من به دلایل متعددی از داستان رمانتیک «غلبه پاجوشها و بر چنارها» حذر دارم و معتقدم امروزه واجبترین کار تمایز خودجوشها از پاجوشهاست؛ همانگونه که سالهاست به بهانهی «مسئله زن» بر اهمیت گندزدایی از دین و انقلاب اسلامی و پرتو افکندن بر الهیات تحجر مینویسم.
پاجوشها خود هیچ تفاوتی با چنارها ندارند و نزاع آنها نزاع فقر علیه غنا، پاپتیها علیه پدرسالارها و... نیست و از دوستانی که سرمست یک رخداد نورانی و شگفت در سپهر سیاسی ایران هستند فاصله میگیرم. آری! مسیر تاریخ و ماجرای انقلاب همواره به سوی توسعه تشخیص و اراده آحاد مردم پیش میرود اما فراموش نکنید همواره تفرعنستیزی در معرض خطر سامریها هم هست. چه بسا که پاجوشها خود چنارهای تازهبهدورانرسیده باشند و در سودای ایشان چیزی جز چنار شدن/بودن نیست. و الا اگر در این بین چیزی جز نزاع سیاستزده این دو چنار در کار بود باید واقعاً میان آنها تفاوتهای ماهوی مهمی دیده میشد. آنها خود نیز میخواهند پدرسالار باشند و الا الهیات، خوی و شیوههای عملی آنها هیچ تفاوتی با اصولگرایان سنتی ندارد. گفتند دروغ میگویند و خود دروغ گفتند، گفتند نظرسازی میکنند و خود نظرسازی کردند، گفتند قدرتطلبند و خود برای رسیدن به قدرت به هر رطب و یابسی چنگ زدند، با تحمیق و فریب مخالف بودند اما خواستند بالا تا پایین را تحمیق کنند و فریب بدهند و با ادعای شفافیت و عدالت، تا جایی که میشد قانون را زیرپا بگذارند گذاشتند.
من کنار خودجوشها میایستم که انقلابیاند. خودجوش آن زنی بود که خانواده خود را رها کرد و برای تبلیغ به روستاهای مرزی رفت و خودجوش طلبهای بود که ساعتها زیر آفتاب با مردم گفتگو میکرد. من کنار انقلابیها و حزبالهیها میایستم و نه در کنار متحجرین شورشی که برای مقدسسازی از خود از همهی سرمایههای نظام مقدس گذشتند، حیا و ادب را کنار گذاشتند و از هیچ تهمتی نهراسیدند. کجای این حرکت معنوی است؟ قالیباف را سالها به لجن کشیدند، آقای جاودان را به اهل سقیفه چسباندند و دست در دست افشاگرهای خوارجیمسلک و پروژهبگیر گذاشتند. حجم بالای رأیسلبیشان را به خاطر التقاط متحجرانهشان نادیده گرفتند و در ناکامیشان از جلب نظر مردم به تحقیر مردم پرداختند. من دست یکایک میلیونها خودجوشی را که به تشخیص خود نسبت فرد اصلح تلاش کردند میبوسم اما نمیپذیرم و نمیگذارم پاجوشها خودشان را تشکل 14میلیونی روایت کنند و بر خود جامۀ تقدس اسلام و انقلاب بکشند و اصالتها را به انحصار خود درآورند.
این جریان که ترکیبی زننده از چپگرایی، خوارجیمسلکی و تحجر است، از هالهی تقدسی انقلابی حول جلیلی سوءاستفاده میکنند تا هم با اسطورهسازی از او امتیاز خود را بالا ببرند و هم از نیروی ناب و پاک حزبالهیهای خودجوش بهره بکشند. اگر بتوانند از جلیلی احمدینژاد دیگر بسازند چنین میکنند و اگر بتوانند از رهبری عبور کنند پرهیزی ندارند. این همان انحراف عدالتخواهی سالهای پیش است که نوچنارها تلاش کردند آن را از یک جریان محدود به یک فرهنگ غالب تبدیل کنند. فرهنگی که در آن نابگرایی ظاهربین و متحجرانه همراه با قدرتطلبی شورشی و بیقید و بیاخلاق هیچ چیز جز قبیلهشان را در امان نمیگذارد. عفونت خود را نمیبینند و مو را از ماست بقیه بیرون میکشند! این همان نهاد قدرت تحجری است که میگفتم پشت جلیلی کمین کرده و از او پل ساخته است. حال ما با یک هستهی سخت مواجهیم که توانسته اخلاق کریه عدالتخواهی خوارجی را با داستانسازی رمانتیکِ جنگ فقر و غنا زباندار کند و با تمامیتخواهی اسلام و انقلاب را به نام خود سند بزند و همه را جز خود به زیر بکشد. همانگونه که امروز نجات جلیلی ضروری است، حفظ حریم نیروی پاک و معنوی حزبالهی نیز مسئولیتآور خواهد بود. حزبالهیها نیک میدانند هرگز با مرکب باطل به مقصد سعادت نخواهند رسید.
@Mahdi_Takallou
«غیرحساسیت»
چگونه با تحجر به مثابه خویشتن کنار آمدیم؟!
#مهدی_تکلو
انقلاب 57 نه فقط محصول شورش علیه غرب بلکه علاوه بر آن معلول تمایزآفرینی میان اسلام و تحجر است. نیرویی که حرکت انقلاب را علیه نظم چپ و راست مدرن قوت بخشید و ورق تازهای در عالم ایجاد کرد با فاصلهگذاری اسلام ناب از جریان تحجر آزاد شد. این صورتبندی برای ما که در مطالعات جنسیت مستقر هستیم معنای مضاعفی دارد که راجع آن بسیار گفته و باز خواهم گفت.
این درحالی است که این سالها بسیار بیشتر از گذشته ما در وضعیت «غیرحساسیت» نسبت به تحجر تنفس میکنیم. حجم بالای درگیری اسلام و تمدن غربی باعث شده است دوگانهی حق و باطل یا اسلام و استکبار به نزاع اسلام با غرب تقلیل و انطباق پیدا کند. درحالیکه حاق مفهومی استکبار و طاغوت هم شامل طرحوارههای تحجر است و هم تجددمآبی غربی. در صورتبندی امام (ره) اسلام آمریکایی مجموعی است از اسلام سکولار، اسلام حجتیه و اسلام جاهلان متنسک و خشکمقدس! اما در تبار صورتبندی مسلط فعلی به طرز عجیبی همهی منازعات ضداستکباری به غربستیزی تقلیل یافته و نیروی تحجر که ذاتاً خودش را با حقیقت ممزوج میکند بیش از گذشته ناپیداست. آری! دیگری اصلی و «دشمن روبرو» حتماً جهانخواران و مستکبران غربی هستند اما برای تقابل با دیگری روبرویی نمیتوان از دیگری «پشتسری» که بر گردهی ما سوار است و راه تنفس ما را بسته چشم پوشید. نیروی سیاه تحجر در تمام سطوحش به همان اندازه «دیگری» انقلاب اسلامی است که تمدن منحرف غربی و به همان اندازه خطرناک و آسیبزننده. ناگفته پیداست از آنجا که بیشترین پیروزی و دستاورد دشمن غربی از ناحیهی حمله به التقاطهای تحجری ممزوج با ما است، مبارزه با تحجر عیناً کوتاه کردن دست تجدد و انفتاح نیروی اصیل انقلاب اسلامی است.
در وضعیت «غیرحساسیت» که ما پنهانکاری و اختلاط تحجر با نیروی ناب را احساس نمیکنیم، طبیعی است که فربهی ادبیات انتقادی نسبت به تحجر بیش از آنکه برآمده از پایگاه اندیشه انقلاب اسلامی باشد از خاستگاه اندیشه غربی است. در نتیجه این روزها با اغتشاش گستردهای در صورتبندی مفهوم تحجر و نیز تشویش آزاردهندهای در تطبیق مصادیق آن هستیم. هنوز یا تحجر آنقدر موسع و بزرگ معنا میشود که به همهی اطراف این صحنهی نزاع حتی نیروی غربی قابل تسری است و یا به صورتی رادیکال و حاد از تحجر تقلیل مییابد که از آن جز یک فرقه و قبیلهی منزوی باقی نمیماند. این خردهنوشتار تلاشی است برای تنظیم سبک ورود به مطالعهی تحجر.
تحجر در معنای وسیعش نوعی انحراف قلبی به معنای انسداد و نوعی خطای منطقی و تفکری شامل سطحینگری، اخباریگری، خردنگری در مقابل کلاننگری، و ظاهربینی است. این «سطح عمومی» از تحجر اختصاصی به سنتیها و شرقیها ندارد و به طرفداران دین و مذهب خلاصه نمیشود. در غربگرایان و علمگرایان نیز شعبههای مهمی از این سطح بیداد میکند. اما «سطح گفتمانی تحجر» بیش از همه اختصاص دارد به نحلهها و قرائتهای دینی و مدعی قدسیت. نمیتوان این سطح گفتمانی را به تجدد نسبت داد. این سطح گفتمانی مهمترین سطح و اثرگذارترین سطح از تحجر است که اندیشهساز، اخلاقساز و جریانساز است و میتواند اصل حقیقت دینی را استحاله کند. در انتخابات اخیر این سطح شیوع پیدا کرد. سطح دیگری از تحجر تعینات نهادی و قدرتگونهی آن یعنی «سطح حقوقی» است. تحجر میتواند خود را در آیینهی مناسبات نهادی و تعینات حقوقی و ساختاری نیز نشان بدهد. احزاب، جریانهای سیاسی و برخی ساختارها میتوانند حامل الگوهای رفتاری و فکری تحجر در قامت قدرت ساختاری و سیاسی باشند. اما تحجر علاوه بر همهی اینها میتواند حضور گسترده در لایههای امنیتی و پشتپردهای نیز داشته باشد. وجود «سطح امنیتی» تحجر نیز غیرقابل انکار است.
همهی این سطوح در جامعه ما و در روزگار ما فعال و قدرتمند است و نیک روشن است که این سطوح با یکدیگر تعاون و تداخل دارند. امروز همانند 46 سال گذشته میزان پیروزی ما وابسته است به نیرویی که از چنگ تحجر در تمام سطوحش از خود آزاد میکنیم. من مدتهاست علیه تحجر در مسئله زن مینویسم اما بهانهی این نوشتار کوتاه مسائل دو انتخابات گذشته و منبر حاج آقای پناهیان با موضوع تحجر بود.
@Mahdi_Takallou