eitaa logo
آقا مهدی
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 باز آی، ڪه از جان اثری نیست مرا مدهوشم و از خود خبرے نیست مرا خواهم ڪه به جانب تو پرواز ڪنم اما چه ڪنم بال و پری نیست مرا... 🌱 @mahdihoseini_ir |
پا که در مقتلشان گذاشتی قسمشان بده به رفاقتشان... و یقین کن حاضرند باز هم بدهند از  بخواه تا دستت را بگیرند... @mahdihoseini_ir
من لباس شخصی بودم. مزدوری که بی‌بی‌سی میگفت و معصومی که صداوسیما نشان میداد. اما نه این بودم و نه آن! کف خیابان هم، رو به رویم کسانی بودند که نه ایادی استکبار بودند و نه عوامل صهیونیست. پیر و جوان، زن و مرد؛ همه جمع بودند! کارگری آمده بود شرمندگیِ زن و بچه‌اش را فریاد بزند. کارمندی آمده بود هرچه رئیسش توی سرش زده بود توی سر مامورها بزند. زنی آمده بود روسری‌اش را روی دست گرفته بود. مردی آمده بود زن بی‌روسری را دید بزند. همه آمده بودند. مردم یعنی همین؛ خوب و بد! ‌ از آن‌طرف سرباز آمده بود که اگر نمی‌آمد بازداشت و اضاف میخورد. سرباز آمده بود بزند خودشیرینی کند تشویقی بگیرد. افسر آمده بود قورباغه‌ها هفت‌تیر کش نشوند! بسیجی آمده بود ببیند خاطره بسازد بعدا چهارتا رویش بگذارد و تعریف کند. بسیجی آمده بود جان بدهد که امنیت نرود. لباس‌شخصی آمده بود آن وسط با ناجایی‌ها تسویه حساب کند. لباس‌شخصی آمده بود که اینجا سوریه نشود. نیروهای امنیتی یعنی همین؛ خوب و بد! ‌ میخواهم بگویم که خوب و بد، اگر کسی زد ما بودیم، که اگر کسی خورد ما بودیم! که اگر کسی کشت ما بودیم، که اگر کسی مُرد ما بودیم! رحم کرد ما بودیم، رحم نکرد ما بودیم! که نظام ما هستیم.. که مردم ما هستیم! توی بازار سر هم کلاه میگذاریم ماییم. محرم ایستگاه صلواتی میزنیم ماییم. سیل می‌آید خانه خراب میکند جمع میشویم سقف بالاسر میسازیم، ماییم. توی شادی بُرد مراکش باهمیم، هواپیما‌ی‌اوکراینی سقوط کرد، در غم باهمیم! توی سر و کله‌ی هم میزنیم ماییم! به کسی ربط ندارد! من نمیگویم دلمان به صداوسیما خوش باشد، نه! اما گوشمان به آن‌طرف آب هم نباشد! به بی‌بی‌سی ربط ندارد! ایران‌اینترنشنال فقط مینالد! هرچه بیشتر بنالد بیشتر دلار به پایش میریزند! دلش برای ما نمیسوزد که کشته‌ها را هرچقدر بخواهد میگوید! مسیح علینژاد که به دلار حقوق میگیرد چه میفهمد ارزش تومان را؟! من و تو دلش برای من و تو نمیسوزد که زن و مرد مینشینند و می‌فرمایند شام! نمیدانند مردم اینجا املت بدون گوجه میخورند، چون گوجه گران است! و برایشان هم مهم نیست. ما فقط سرخط خبرهایشان هستیم چون اگر ما نباشیم آن‌ها هم نیستند. اگر روزی ما خوش باشیم آن‌ها نیستند! ما مهمیم چون میتوانند پول بگیرند بنشینند در اتاق‌خبر لندن با لباس آنچنانی و آرایش و بگو و بخند؛ درباره بدبختی ما تهرانی‌ها حرف بزنند! ما هرچه هستیم خوب و بد، زنده و مرده، خودمانیم! آن‌ها ما نیستند. فارسی حرف میزنند اما از ما نیستند! به فکر ما نیستند.. @mahdihoseini_ir
مراسم پنجمین سالگرد شهادت 🌷 مهمان شهید هستیم @mahdihoseini_ir
کتاب صوتی تمنای بی خزان منتشرشد🎧 زندگینامه و خاطرات شهید مهدی حسینی. @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
کتاب صوتی تمنای بی خزان منتشرشد🎧 زندگینامه و خاطرات شهید مهدی حسینی. @mahdihoseini_ir
درباره کتاب صوتی تمنای بی خزان: «تمنای بی‌خزان» روایت‌های زهرا سلیمانی‌زاده، از رزمنده‌ مدافع حرم شهید مهدی حسینی به قلم شیرین زارع‌پور است. در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «پیکانی به رنگ آبی جلویمان ترمز کرد، طوری که آبِ کف کوچه روی چادرم پخش شد. سرم را بلند کردم چندتا بد ‌و ‌بی‌راه بارش کنم که دیدم از زیر پوشیه فقط خودم می‌شنوم و سارا. اما نه، انگار او بود. چشمم افتاد به لبخند مهربانی که روی لب‌هایش جا خوش کرده بود. با حرص نگاهش کردم. او مرا نمی‌دید. شیشه‌ی ماشین را داد پایین و گفت «دارم می‌رم خونه‌ی شما. می‌رسونم‌تون.» به سارا نگاه کردم تا نظرش را بپرسم. سرش را به علامت موافق پایین آورد. بعد از کمی مکث، هر دو سوار ماشین شدیم.شما. می‌رسونم‌تون.» به سارا نگاه کردم تا نظرش را بپرسم. سرش را به علامت موافق پایین آورد. بعد از کمی مکث، هر دو سوار ماشین شدیم. خواستم عقب بنشینم که درِ سمت شاگرد را باز کرد. ناچار شدم به درخواستش احترام بگذارم. این اولین‌باری بود که این‌قدر نزدیکش شده بودم. قلبم اوضاع خوبی نداشت. @mahdihoseini_ir
🌷کتاب صوتی بزودی از کانال آقامهدی منتشر میشود... 12مهرماه1400
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿فضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به، الصَلوةُ. 🌿بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می‌کند، نماز است.      | تحف العقول، صفحه ۴۵۵📚 @mahdihoseini_ir
اگر  زندگی کنی، لازم نیست دنبال شهادت بگردی  خودش پیدایت میکند... 🥀 🌱 @mahdihoseini_ir
رهبر معظم انقلاب: من میخواهم بگویم اگر شما موی سرتان را میخواهید آرایش کنید، اگر میخواهید سبک لباس پوشیدن را تغییر دهید، بدهید؛ اما خودتان انجام دهید؛ از دیگران یاد نگیرید. کپی نباشید! 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿ما أقبَحَ بِالمُؤمِنِ أن تَکونَ لَهُ رَغبَةٌ تُذِلُّهُ 🌿چه زشت است برای مؤمن که خواسته‏ ای داشته باشد که او را به خواری کشاند. | تحف العقول، ص ۴۸۹📚 @mahdihoseini_ir
کاش یک تخریبچی می زد به ؛ تخریب می کرد آنچه من است و هوای نفس... که گاهی بدجور گیر می کنیم، میان مین‌های القاب و شهرت‌ها... @mahdihoseini_ir
گَر مَن به غَمِ عِشق تو نَسپارَم دِل ! بَهر چِه می‌دارَم دِل...؟ 🌱 @mahdihoseini_ir |
📞[آخرین بار] وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم برمی گشتم رشت که بروم مشهد. بابک تا شنید من می خواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی. من گفتم : پسرم، قربانت بروم، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی... گفت : نه آقا جان قول بده... 🤲هردو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابک. نکته جالب اینجاست که بابک همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد و بعد از شهادتش من اصلا خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفته اند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابک درست کنار بچه های عملیات کربلای دو و کربلای پنج است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند. دیدم بابک با دوستان من همجوار شده. 😔همان موقع به او گفتم : بابک جان، بابک زیبای من دیدی خدا خودش تو را به خواسته ات رساند...خودش آرزویت را برآورده کرد؛ تو باعث افتخار من شدی. | روایت پدر بزرگوار شهید/نوید شاهد 🌱 @mahdihoseini_ir
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿خِیَارُکُمْ أحسِنُکُمْ أخْلَاقا، الّذِینَ یَألَفُونَ وَ یُؤلَفُونَ 🌿بهترین شما خوش خوترین شماست؛ آنان که الفت می‏ گیرند و الفت می‏ پذیرند. (ص)| تحف العقول، ص ۴۵📚 @mahdihoseini_ir
💢دنبال تربیت حاج قاسم ها باشیم مهمترین کار امام این بود که جهت فکری را عوض کرد، و دنیا را متأثر از فکر اسلامی نمود، لذا می بینیم این حرکت امام (ره) در مسلمانان متجلی شده است. انقلاب اسلامی امثال حاج قاسم سلیمانی ها را تربیت کرد، لذا ما یک ملت ثروتمندی هستیم؛ سعی همه ما این باشد که فضا را آماده تربیت چنین شخصیت های اثر گذاری کنیم. مقام معظم رهبری همواره بر سبک زندگی ایرانی اسلامی تاکید می فرمایند؛ نگذاریم دیگران برای ما الگوی زندگی ترسیم کنند، زیرا سبک زندگی ایرانی اسلامی دنیا و آخرت ما را تضمین می کند. همواره باید آماده کار و حرکت باشیم و ایستایی را کنار بگذاری؛ امام راحل وقتی حکومت اسلامی تشکیل داد ۸۰ سال سن داشت و اصلاً بازنشستگی برای ایشان معنایی نداشت. 📝 @mahdihoseini_ir
دل ما هم‌چون کبوتری خونین بال  خود را به می‌کوبد... 🕊 @mahdihoseini_ir
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌷إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ. 🌷جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی اولیای خاص خود گشوده است. (ع)| نهج البلاغه، خطبه ۲۷📚 ادامه دارد...🚩 @mahdihoseini_ir
💢محکم می‌گفت "این پسر من نیست!" اواخر سال ۹۴ بود که از طریق یکی از دوستان متوجه شدم شهدای زینبیون زیادی برای تشییع و تدفین آورده‌اند و خانواده‌هاشون از پاکستان برای وداع به ایران آمدند. آن زمان تیپ زینبیون برخلاف فاطمیون خیلی شناخته‌شده نبود. به خاطر شرایط امنیتی که بر پاکستان حاکم بود و بعضا شنیده‌ می‌شد که خانواده‌های مدافعان حرم پاکستانی را اذیت کرده‌اند. حس کردم برای زینبیون باید کاری کنم! به روح‌الله محقق که مدیر تولید شبکه‌ی ولایت است، پیشنهاد دادم تا برای ضبط وداع خانواده‌های تیپ زینبیون با شهداشون بریم؛ گفتم شاید بشود از قصه‌هایی که اتفاق می‌افتد، مستندی ساخت. محقق گفت: "اتفاقا ما یک آقای موسوی داریم که خودش برادر شهید مصطفی موسوی از تیپ فاطمیون است و دارد مراسم وداع شهدای فاطمیون را ضبط می‌کند. باهاش هماهنگ شو تا با هم کار رو ضبط کنید." من هم با آقای موسوی هماهنگ کردم و حسابی با هم رفیق شدیم و خاطرات شهادت برادرش رو هم برایم تعریف کرد. خاطراتش خیلی سوزناک بود! با یکی دوتا تصویربردار کار رو در بهشت معصومه سلام‌الله علیها قم شروع کردیم؛ در پنج کیلومتریِ اتوبان قم تهران. مراسم وداع در حسینیه بهشت معصومه بود. دقیق یادم هست که اولین روز کاری عصر چهارشنبه‌ای بود و من برای اولین بار شهید از نزدیک می‌دیدم؛ الان فهمیدم که تاریخ آن روز، ۱۸ فروردین ۹۵ بود. مشغول تصویربرداری از مراسم وداع بودیم که آقای طباطبایی مسئول ایثارگران لشگر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب قم به من گفت: " بیا بریم سردخانه. یک خانواده شهید فاطمیون که پیکرش بعد یکسال برگشته آمدند برای شناسایی شهیدشان." موضوع برایم جالب شد؛ اما دلم پیش شهدای زینبیون بود. چون خیالم راحت بود که تصویربردار دومی هم داشتیم که در حسینیه هست، همراه آقای طباطبایی شدم. وارد سردخانه‌ی بهشت معصومه شدیم که دوستان بسیجی آنجا پیکر شهدا را آماده می‌کردند. آنجا بود که متوجه شدم نام شهید، "مهدی جعفری" است. مشغول تصویربرداری از پیکر شدم که گفتند پدر شهید آمده و کسی که با پدر بر سر پیکر آمد، گفت که ایشان پدر شهید و همرزم شهید هم هستند. آقای رسول جعفری "پدر" آمد و چهره پسر را دید بدون ذره‌ای تردید گفت: این پسر من است. پشت هم می‌گفت خوشا به سعادتش. می‌گفت از ما جلو زد. تعریف کرد بیست سال پیش وقتی از افغانستان آمدیم او را در بغل داشتم؛ نزدیک حرم امام‌رضا علیه‌السلام داشتند شهید تشییع می‌کردند، چشمم که به گنبد امام رضا افتاد گفتم شهادت نصیب ما کن! چهره‌ی شهید عوض شده و رنگ عوض کرده بود؛ ولی جنازه سالم سالم بود... آقای طباطبایی از پدر پرسید قابل شناسایی هست؟ پدر گفت: بله دقیقا آقای طباطبایی گفت: پس برو به خانواده شهید بگو بیایند. پدر رفت و خانواده را که در حسینیه بهشت معصومه بودند با خودش آورد. مادر که صورت پسر را دید شک کرد و نپذیرفت. می‌گفت موهای پسرم این رنگی نبود! به او گفتند: موهاش پس از یک سال تغییر رنگ داده. گفت که پسرم روی ابروش سمت راست یک شکستگی داشت. ولی این شهید روی ابروی سمت چپ یک شکستگی داشت. محکم می‌گفت "این پسر من نیست!" با این شک مادرِ شهید، دو سه ساعت درگیری به وجود آمد. آقای طباطبایی با تماس با مدیر مرکز انتقال شهدا در تهران، متوجه شد که مهدی جعفری را با دی ان ای مادر شهید شناسایی کردند. گویا مهدی زخمی شده و در بیمارستانی در سوریه شهید شده و چون مدارکی نداشتند یکسال در سردخانه نگهداری کردند و برای همین پیکرش سالم مانده است. پدر هم تایید کرد که مهدی زخمی شده بود و بعد از زخمی شدن دیگر کسی خبری از او نداشت. بیمارستان‌های سوریه را گشته بودند اما پیداش نکرده بودند. پدر شهید تمام تلاشش رو کرد تا مادر بپذیرد؛ چون معتقد بود این مهدی است. عکسِ شهیدی که در تلفن همراه دختر شهید بود خیلی کمک کرد، چون ته ریشِ پیکر شهید مهدی جعفری دقیقا نشان می‌داد که خودش است. در نهایت برای مادر اطمینان خاطر شد که پیکر شهید، پیکر مهدی اوست. این گذشت تا آنکه نزدیکی های ایام سال ۹۶ در فضای مجازی متوجه شدم پدر مهدی جعفری در سوریه به شهادت رسیده و شد ! با شنیدن خبر انگار تمام خاطراتم از آن روز برایم زنده شد و گریه امان نمی‌داد... 📝 @mahdihoseini_ir
🌷مراسم پنجمین سالگرد تهران-گلزارشهدا-قطعه26 پنجشنبه مهرماه از ساعت16