تو
بمان و
مبتلا
باش ..
پ.ن :
پرسید: اگر الان آقا ( امام زمان )را ملاقات کنی چه میکنی؟
گفتم به دست و پایش میافتم
چون پروانه به دورش می گردم و ...
گفت: اگر پرسید در راه ما چه کردهای چه؟
چه بارهایی برداشتی؟
با شیعیان و دوستان گرفتار ما چه کردی؟
چه جوابی داری؟
به چشمانم نگاهی سرشار از محبت نمود و ادامه داد خودت باری بر دوش مولا نباشی؟! این را گفت و رفت، به دنبالش دویدم، پس چه کنیم؟
فرمود مالک اشترها به دنبال علی نبودند که فقط رویش را ببینند بلکه عهدهدار اموری میشدند که رضایت علی(ع) در آن بود ولو فرسنگها از او دور بودند و زبیرها در کنار علی(ع) بودند ولی طاقت امر او را نداشتند و در مقابل او لشگرکشی کردند!
ولایی بودن فقط اشک و آه و... نیست بلکه کسب نمودن رضایت ولی شرط است و راه یافتن به صراط و از سبیلها گذشتن و به صراط رسیدن..
گفتم عاجزم!!
گفت اگر سالکی و به عجز و اضطرار رسیدی
با اعتصام و استعانت از ولی
به صراط میرسی و نجات مییابی ..
" مواظب باش در سبیلها نمانی! "
.
خاطرهای از استاد علی صفائی
عین صاد
هر كس روز جمعه
صد بار
بر من صلوات بفرستد،
خداوند شصت حاجت او را
روا میكند
سى حاجت آن براى دنيا
و سى حاجت براى آخرت است
پیامبر اکرم(ص)
ثواب الأعمال و عقاب
الأعمال ترجمه انصارى ص،٣٠١
#حدیث
@SHAHIDMAHDi_hoseini
آقا مهدی
.
#توموج
.
سر برمیگردانم سمت نیروها ، با تمام سرعت میدوم،«خمپــــاره»را از انتهای حنجره ام فریاد میزنم! بدنم را پرت میکنم داخل اولین سنگر و سرم را با دست میگیرم! باران ترکش تمام فضا را پر میکند! غبار بلند میشود و بوی باروت بینی ام را پر میکند! زوزه ی گلوله و ترکش باعث نمیشود صدای فریادِ بچه ها از گوشه کنار به گوشم نرسد.هنوز صدای سوت خمپاره اولی تمام نشده که گرمای انفجار دوم بدنم را می لرزاند! چشم هایم بسته است، ولی گوش هایم تیز تر از هر زمانی «یازینب» نیروها را میشنود، محکم به زمین چسبیده ام ! گویی تنها،حسّ شنوایی برایم مانده است و باقی اعضا از کار افتاده اند.دستی گوشه ی کمرم را میگیرد و از زمین جدایم میکند! با کف دست جلوی نور خورشید را میگیرم، سید رضا ست که سرم فریاد میزند« فکر کردم مُردی ! چرا تکون نمیخوری!!» فقط نگاهش میکنم، دست میندازد از سمت راست کلاش را میچسباند قد سینه ام، «پاشو» را وقتی میگوید رگ های صورتش باد کرده،سر میچرخاند و اطراف را نگاه میکند، مینشینم، خاک را از سر و صورتم میتکانم. به پشت سر که محل اثابت خمپاره بود دید می اندازم، گرد و غبار تمام فضا را پر کرده، دست میگذارم روی شانه سید« سید رضا اجتماع بچه ها کجا بوده؟»خیره فقط نگاهم میکند« با مقر ارتباط نمیگیری»جوابم را نمیدهد. مثل مادری که بچه اش را در بازار گم کرده دنبال نیروها هستم. آن طرف تر حاج احمد به لاشه خودرویی تکیه داده، میدوم سمتش« حاجی پَ کجان این بچه های ادوات، چرا پشتیبانی نداریم!!» او هم فقط نگاه میکند،عرق پیشانیم را با گوشه آستینم پاک میکنم.شیخ مرتضی از بچه های تخریب را میبینم که لنگان لنکان راه میرود، میروم سمتش«شیخ چطوری ؟ زخمی شدی؟حالت خوبه؟ چرا اینجا وایسادی؟ برو پناه بگیر» لبخند تلخی صورتش را پر میکند، بازوانم را محکم میگیرد« حاجی من خوبم، شما سالمی؟ پات چی شده؟» کفرم در می آید، هیج کس جوابم را نمیدهد،خودم را از حصار دستانش رها میکنم، صدای آه و ناله ی مسیح را میشنوم، هرچه نگاه میکنم نمیبینمش.هواپیمایی با فاصله نزدیک از روی سرمان رد میشود،سرم سوت میکشد، دستانم را روی گوش هایم میگذارم، چشمانم سیاهی میرود، از اعماق وجودم فریاد میزنم،به پشت روی زمین می افتم...
@SHAHIDMAHDi_hoseini
خوش به حال هرکسی که
دلّ به مادر داده است ،
خوش به حال هر که باشد
مبتلای فاطمه (س) ..
@SHAHIDMAHDi_hoseini
💔🍃
#شهیدهمت:
می خواهے خدا #عاشقت شود؟!
#قلم مےزنے✏️…
#گام برمےدارے🚶…
#سخن مےگویے🗣…
همه چے و همه چے☝️
براے #خدا باشد☺️👌…
هنوز براے #شهادت 💔
فرصت هست🍃
دل را باید #صاف ڪرد👌❤️
#لطفا_با_وضو_وارد_شوید
#با_ذکر_یک_صلوات
💚 کانال #شهیدمهدی_حسینی 👇👇
@SHAHIDMAHDi_hoseini
۴۰سال پیش بلندترین فریاد #نه_به_برده_داری رو ایران کشید!
هم تحمیل جنگ نظامی دید و هم تحریم جنگ اقتصادی،به جرم اینکه نمیخواست غرب واسش امر و نهی کنه قربانی ترور شدو فتنه ها تجربه کرد.حالا بعد از ۴۰سال امشب دوباره مردم فریاد #الله_اکبر کشیدند، به کوری چشم برده داران جهانی :)
@SHAHIDMAHDi_hoseini