🌱
سیره شهــ🌷ــدا
در بین این روزمرگیها آقا ابوالفضل حواسش به همه چیز بود. روی پرداخت خمس سالانه حساسیت بالایی به خرج می داد. یک مرتبه برای محاسبه خمس سالانه با روحانی محل صحبت می کرد. همان موقع یک مقدار پول به یکی از دوستانش قرض داده بود. حاج آقا گفت: صبر کن تا پولی که قرض دادی رو پس بیارن بعدش خمست رو حساب کن.»
گفت: «حاجی! بـنـده خـدا نــداره که حالا قرض من رو بده.»
خمس پول نقدِ توی حسابش را خودش محاسبه می کرد. مواد غذایی در خانه را هم من باید حساب میکردم. می رفتم در آشپزخانه و یکی یکی مواد غذایی را می دیدم و بهش میگفتم. او هم قیمتش را می نوشت. وقتی مواد غذایی تمام شد، گفتم: «شاید محاسبه مون کم باشه ، ۵۰ تومن اضافه کن»
گفت: «باشه.»
چند وقت بعد، دیدم توی دفترش که خمس سالمان را محاسبه کرده و نوشته: به گفته کدبانو ۵۰ تومان دیگه اضافه شود با دیدن این جمله لبخند روی لبم نشست...
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
برشی از کتاب #عزیزتر_از_جان📚
🌿| @mahdihoseini_ir
شبی یلدایی...
تا وارد خانه شدم و دوستانم را دیدم بغضم ترکید. بلند بلند گریه میکردم. در آن لحظات فقط از خدا می خواستم، در برابر دلتنگی بزرگ، یک صبری بزرگ تر به من بدهد. همـه کـه رفتند، دوربینم را از مادرم گرفتم و عکسهایش را نگاه میکردم. آن شب، یلداتریــن شب زندگی ام بود. خواب که می خواست به چشمم بـیـایـد، بـا لـرز شدید می پریدم و جیغ میزدم همه روزهایی که با هم بودیم، تلاش میکردم که خودم را برای این لحظات آماده کنم. اما تا در شرایط شهادتش قرار نگرفتم نتوانستم بفهمم که درد دوری چه رنجی دارد...
#روایت_همسر_شهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
برشی از کتاب عزیزتر از جان📚
#معرفی_کتاب
۱۸ فروردین، سالروز شهادت🕊
@mahdihoseini_ir
سیره شهـ🌹ـدا
یہ قرآن جیبی داشت
ڪه هر جا وقت داشت،
آن را تلاوت می ڪرد.
همیشہ دائم الوضو بود
و بہ نماز اول وقت
تو هر شرایط و مڪانی
اهمیت می داد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
@mahdihoseini_ir🌹🕊