eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🍃🦋 شناسایی پیکر مطهر : ۱۴۰۰.۰۸.۱۱ برادرم جمال از دوستان نزدیک احمد آقا بود. تأثیر رفتار احمد آقا در او بسیار زیاد بود. همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند. رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمد آقا شبیه بود. در آن دوران شرایط خانه ی ما با آنها کاملا متفاوت بود. جمال از آن روزها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد. پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عایله بود. جمال هر چه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد. با آنکه شرایط خانه ی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فكر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آنها را برطرف کند. از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان (عج) بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد. سال ۱۳۶۲ بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه ی رفقا خداحافظی کرد. نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم. در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آنها بر آورده شده مدتی بود که از آنها خبر نداشتیم. مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد. تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود. می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد؟ آنقدر خوشحال بودم که نمیدانستم چه کار کنم. دویدم به سمت مسجد در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمد آقا بود. من آن زمان شب و روز با احمد آقا بودم. با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم. دیدم احمد آقا مشغول نوشتن پلاکارد است: عروج خونین شهید جمال محمدشاهی را... گفتم: احمد آقا ننویس! خبر خوش، خبر خوش. از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم: احمد آقا یکی از رفقای جمال اومده میگه جمال زنده است. خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمد آقا. اصلا خوشحال نشده بود! سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه ی جمله شد. گفتم: احمد آقا ننویس، مگه نشنیدی، جمال زنده است. اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق می کنه. سرش را بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم. توی بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده! انگار آب سردی روی من ریخته بودند. همه ی غمها به سراغم آمد. من به حرف های احمد آقا اطمینان داشتم. کمی با حالت پریشانی به احمد آقا نگاه کردم. همه خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم: داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمدآقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان. من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده. چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود. مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد. احمد آقا همه ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد. خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود. بعدها وقتی از او درباره ی این مسئله سؤال کردم گفت: مولای ما امام زمان (عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود. برای همین اصرار داشتم همه ی بچه ها شرکت کنند. جمال به جرگه ی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش بازنگشت. بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رؤیا دیده ام. جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجد جمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم؟ من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس در باره ی اهمیت نماز به کلام احمد اقا روی منبر استناد می کردند که: «داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید می یاد به دوستش می گه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.» برشی از کتاب عارفانه، 📚 نشر به مناسبت شناسایی پیکر مطهرشهید پ.ن : همین دیشب این قسمت کتاب رو داشتم میخوندم!!! و اتفاقا ناراحت بودم خانواده اش چشم انتظار موندن و گمنام هست. خبر شناسایی شهید من رو خیلی شگفت زده کرد. شهدا زنده اند... @mahdihoseini_ir