🔹مجروحیت شیمیایی
اوایل سال ۹۳ آمد و گفت: «میخوام برم سوریه.» مثل همیشه روی دلم پا گذاشتم و نه نیاوردم. اوج درگیریهای حلب بود. خیلی ازش خبر نداشتیم. گهگاه کوتاه تماس میگرفت و حال و احوال میکرد. دو ماه بعد آمد، اما مدام میگفت: «نمیدونم چرا بدحالم! انگار حساسیت پیدا کردهام. حس میکنم نفسم تنگ شده.»
دکتر میرفت و میآمد، اما چیزی بروز نمیداد. هرچه میپرسیدم، جواب سربالا میداد یا بحث را عوض میکرد. تقریبا یک ماه قبل از شهادتش با یک پاکت بزرگ عکس رادیولوژی به خانه آمد و گفت: «میخوام برم اصفهان. باید هفت صبح اونجا باشم. وقتِ دکتر دارم.»
گفتم شاید همان چکاپهای همیشگی است که دورهای انجام میشود. وحید با همان عکس رادیولوژی رفت و با تشخیص #مجروحیت_شیمیایی با گاز کلر برگشت. تشخیصی که دربارهاش چیزی به ما نگفت. حمید (برادرش) بعد از شهادتش قضیه را برایمان گفت. حمید بهش گفته بود: «این برگه رو بذار تو پروندهات، فردا توی درجه و حقوقت موثره.» اما به وحید برخورده بود...
#شهید_وحید_زمانی_نیا| محافظ و شهید همراه #حاج_قاسم
🌷 @mahdihoseini_ir
به نام الله
.
از بی قراری ها و پیگیری هایی که وحید برای رفتن به سوریه داشت مشخص بود که چقدر برای رفتن به اولین مأموریتش ذوق و شوق دارد. سر سه ماه مدام پیگیری می کرد تا کسی را به جایش بفرستند و او به مأموریتش برسد. با پیگیری هایی که انجام دادند مهدی حسینی را به جای او فرستادند و وحید
آماده رفتن به سوریه شد.
محمد که موضوع را فهمید خیلی تعجب کرد. چون معمولا کسانی که تازه کار بودند را می فرستادند آن قسمت به مهدی حسینی گفت: «آقامهدی چرا شما با این همه تجربه اومدی جای وحید؟
آقامهدی لبخندی زد و گفت این بچه دفعه اولش بود میخواست بره حرم،
خیلی ذوق و شوق داشت دیگه من اومدم جاش تا اونم به کارش برسه مدتی آقامهدی آنجا بود تا اینکه نیروی جایگزین آمد و او هم برگشت سر کار خودش.
.
قسمتی از کتاب ق.اسم حاج ق.اسم
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#شهید_مهدی_حسینی
.
@mahdihoseini_ir
🍃من و آقا وحید از طریق دوستان به یکدیگر معرفی شدیم، اولین دیدار ما در اواخر مردادماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود. حدود دو ساعت با هم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید من را جذب کرد، آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات و شرایط کاری او فکر نمیکردم.
💍ما ۵ شهریور ماه ۹۸ نامزد شدیم و بیشتر رفتوآمدهای ما در آن دوران بود؛ چون بعد از عقدمان در ۱۷ آبانماه، شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفتوآمد سردار سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛ به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمیدیدیم.
✨در روز عقد، من به آقاوحید گفتم: در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب میشود. آقا وحید خوشحال شد و لحظهای به فکر رفت و پرسید: «هر دعایی؟!»
گفتم: «بله.»
بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید...
#شهید_وحید_زمانی_نیا
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir