May 11
بنام خدا
از حوزه هنری تهران تماس میگیرند؛ شما دعوتید به دیدار با مقام معظم رهبری همراه با چند نفر از طنزپردازان.
هنوز مزهی دیدار رمضانیه و شعرخوانی در محضر آقا و اظهار لطف ایشان از خاطرم نرفته که باز هم غافلگیر میشوم. دیدار؟ طنزپردازان؟ چه دیداری؟ چرا؟.... ولی مهم این است که من دعوت شدهام.
روز پنجشنبه 28 تیر 98 در اتاقی که مخصوص جلسات نُقلی و جمعوجور است نشستهایم رأس ساعت 18:30 آقا وارد میشوند. با همان لبخند همیشگی و مهربانی و عطوفتی که در چهرهشان موج میزند.
از همان ابتدا باب شوخی را باز میکنند: «بنده از الان تا اذان در خدمت شما هستم». پرسیدیم: با نماز؟ گفتند: «بله البته اگر شما نماز بخوانید»! بعد خاطرهای تعریف کردند که: «اوایل که آمدیم تهران در محلهی خرابات خانهای اجاره کردیم روز اول هنگام نماز از صاحبخانه جهت قبله را پرسیدیم. او خیلی جدی جواب داد که ما تازه دو سال است که به این محل آمدهایم، جهت قبله را نمیدانم!»
آقا از ناصر فیض میخواهند که افراد را معرفی کنند بیست و شش هفت نفری هستیم یکی یکی معرفی میشویم و بعد باب صحبت باز میشود هر کسی نظراتش را میگوید. یکی از ضرورت تدوین دانشنامهی طنز میگوید که با استقبال و تأیید آقا همراه است. یکی از لزوم ایجاد واحدهای درسی طنزپردازی در دبیرستان و دانشگاه میگوید.
یکی از بیاعتمادی سیاسیون نسبت به طنزپردازان میگوید و این که باید فرهنگ به سیاست جهت دهد ولی اکنون ریش ما در دست سیاسیون است که آقا به شوخی میگویند: «البته ریشی که ندارید!» و ادامه میدهند: «بحث بیاعتمادی نیست بلکه بعضی جاها بدخواهی است.»
دیگری از تنگنظری برخی مسئولین میگوید که تحمل مطلب طنز را ندارند و فوری به جرم تشویش اذهان عمومی از طنزپرداز شکایت میکنند.
یکی از فضای مجازی میگوید و رعب و ترسی که این فضا به وجود آورده و مطبوعات را به حاشیه رانده است و این که موارد قابل نقد را ما که به انقلاب و ارزشها معتقدیم باید نقد کنیم وگرنه دشمن آنچه که سالم است مورد نقد و هجمه قرار میدهد و قابل نقدها را رها میکند که آقا میفرمایند: «الان هم دارند همین کار را میکنند» و نیز فرمودند: «مطمئن باشید کتاب و مکتوبات برنخواهد افتاد.»
بحث فضای مجازی که شد یکی از طنزپردازان گله کرد که آنچه شما در سخنرانیهایتان در مورد فضای مجازی و اهمیت آن گفتید تا به حال از سوی مسئولین عملی نشده و جبههی فضای مجازی پشتیبانی ضعیفی دارد و نیروهای انقلاب در این فضا خودشان دارند جلو میروند و کشته و زخمی میدهند. آقا فرمودند: «یک نکته گفتید شاید خودتان هم متوجه نشدید که چه گفتید و آن این بود که: دارید جلو میروید. دارید حرکت میکنید این خیلی مهم است.»
یکی از جوانان طنزپرداز از سنگاندازی نهادها و مسئولان گله کرد که ما خیلی با انگیزه کار را شروع میکنیم ولی مانعتراشیها باعث ناامید شدنمان میشود. آقا فرمودند: «توقع این که آدم حرکت کند و هیچ مانعی نباشد توقع درستی نیست. شما کار خودتان را بکنید و مطمئن باشید آینده مال شماست.»
یکی دیگر از جوانان از منزوی کردن نیروهای انقلابی گفت که همه به بهانهی جذب قشر خاکستری، از اصول کوتاه میآیند و به نیروهای انقلابی میدان داده نمیشود. آقا در جواب فرمودند: «حرف درستی است اما علاجش شکوه کردن نیست، تلاشتان را مضاعف کنید. تلاش جوانانهی مومنانه.»
نوبت به من که رسید از عدم شناخت مفهوم واقعی طنز در جامعه گفتم و این که عموم مردم طنز را مساوی با لودگی و هزل میدانند. و همین طرز تفکر باعث شده که من به خاطر این که معمم هستم کمی با احتیاط وارد عرصهی طنز شوم.
ایشان فرمودند: «این که شما فکر میکنید مردم به خاطر معمم بودن شما توقع ندارند که طنزپردازی کنید و این به وجههی شما ضربه میزند نگران نباشید. حضرت امام که مظهر تعمم و تدین بود در جلسات عمومی و خصوصی مطالب طنزآمیز و شیرینی میگفت جالب این که خودش هم نمیخندید. یا مثلا آقای راشد یزدی منبرهای خیلی شیرینی دارد...»
ادامه دارد....
محور فرمایشات آقا:
1. طنز نعمتی است که خدا به شما عطا کرده و باید شکرگزار باشید. شکر این نعمت هم به این است که از طنز در جای خودش به درستی استفاده کنید. جایی که میتوانید حرفی بزنید برای پیشرفت و اهداف انقلاتب اگر حرفی نزدید ناشکری کردید.
2. خیلی اوقات به نام طنز لودگی صورت میگیرد. لودگی اصلا خوب نیست ولو با بیاخلاقی همراه نباشد. حتی در بعضی برنامههای تلویزیونی هم دیده میشود لودگی که بعضی مواقع با بیحیایی و شوخیهای زشت همراه است. این وظیفهی شماست که این را به صورت فرهنگ درآورید که طنز غیر از بیحیایی است. طنز غیر از تهمت و دروغ و خلاف اخلاق است.
3. نکتهی مهم ایجاد آگاهی در مردم است. در مسائل اجتماعی و سیاسی طنزها جهتدار هستند اما بعضی وقتها تند است. یک وقت شما اعتراض دارید و به زبان طنز بیان میکنید اما زیادی تند و تیز نباشد. به هیچ وجه معتقد نیستم که باید جلوی زبان طنز را گرفت اما بیمحابا وارد نشوید. چون ممکن است گاهی اثر عکس بگذارد.
4. در زمینهی مسائل بینالمللی طنز ما کمکار است؛ در مورد اسرائیل، آدمکشی، کودککشی و جنایات اسرائیل و آمریکا، خباثتهای دولتةای اروپایی، تبعیضهایی که در دنیاست، نژادپرستی به معنای واقعی و ... آثاز طنزی مشاهده نمیکنیم.
5. در مورد تقویت جریان انقلابی در کشور صریح باشید. ملاحظه و تقیه جا ندارد. صریح بگویید ما طرفدار عناصر انقلابی پیشرو هستیم. اگر چه این به معنای دست رد زدن به سینهی دیگران نیست. روی خوش و آغوش باز برای همه اما حمایت حقیقی برای نیروهای انقلابی.
حواشی:
وقتی آقا تشریف آوردند و نشستند فرمودند: بنده از الان تا اذان در خدمت شما هستم. پرسیدیم: با نماز؟ گفتند: بله البته اگر شما نماز بخوانید! بعد خاطرهای تعریف کردند که: اوایل که آمدیم تهران در محلهی خرابات خانهای اجاره کردیم روز اول هنگام نماز از صاحبخانه جهت قبله را پرسیدیم. او خیلی جدی جواب داد که ما تازه دو سال است که به این محل آمدهایم، جهت قبله را نمیدانم!
یکی از حاضران از دستگاههای دولتی گله کرد و گفت: فعلا ریش ما در دست سیاسیون است. آقا به مزاح گفتند: البته ریشی که ندارید!
وقتی آقای رفیعا معرفی شد و گفته شد که شاعر شعر معروف «بچه محله امام رضا» هستند آقا گفتند: «بالاخره گنبد را گرفتید؟!»
یکی از مجریان رادیو مطلب طنزی را اجرا کرد. مطلب طولانی بود. بعد از پایان مطلب آقا فرمودند ذکر مصیبتی هم میخواندید! این خودش یک سخنرانی مفصل بود!
یکی از حاضران پس از بیان نظراتش گفت: آقا از اول که تشریف آوردید نگاه من به دستان شماست و انگشتری که در دستتان است. آقا سریع انگشتر را بیرون آوردند و به وی دادند. یکی دیگر از طنزپردازان گفت: آقا امروز روز تولد من است نیت داشتم انگشترتان را به عنوان هدیه روز تولد بگیرم! آقا دست در جیب کردند که انگشتر دیگری بدهند من گفتم ان شاء الله به تعداد نفرات انگشتر داخل جیبتان باشد! آقا لبخندی زدند و به یکی از افراد حاضر گفتند برای آقایان انگشتر بیاورید.
بعد از بیانات آقا جهت تقدیم کتابهایمان و البته دریافت تبرکی رفتیم خدمتشان. انگشتری عقیق نصیب من شد.
بعد از نماز باز فرصتی پیش آمد برای خوش و بش کردن. من از فرصت استفاده کردم و گفتم: آقا خانمم دعوا کرده که چرا چند بار رفتی خدمت آقا من را نبردی؟ آقا گفتند یک انگشتر به ایشان بدهید که بدهند خانمشان تا دعوایشان نکند!
آثار قرائت شده:
آقای عبدالرضا قیصری شعری با مضمون خانوادگی با مطلع: «این زن مگر حواس برایم گذاشته؟» قرائت کرد.
آقای علیدوستی شعری ضد آمریکایی و آقای سیدامیر ساداتموسوی شعری ضدصهیونیستی خواند.
آقای رفیعا شعری عاشقانه با لهجهی مشهدی خواندند. حقیر هم شعری با لهجهی یزدی و مضمون اجتماعی قرائت کردم.
این که شخص اول یک مملکت بیش از دوساعت وقت بگذارد و پای صحبتهای چند نفر از طنزپردازان بنشیند، درددلهایشان را بشنود و آنها را در این مسیر تشویق کند و دلداری دهد نشان از این دارد که رهبری این کشور را هدایت میکند که به تمامی جوانب و موضوعات اشراف دارد و اهمیت میدهد.
این که در همان لحظهی اول دیدار باب شوخی را باز میکند و با تک تک افراد خوش و بش میکند نشان از این دارد که جلسه، جلسهای ویژه خواهد بود.
این که کنار رهبرت بنشینی و چشم در چشمش حرف دلت را بزنی و ذرهای دست و دلت نلرزد نشان از این دارد که او دارد پدرانه رهبری میکند.
این که وقتی میگویند بعضی مسئولین تحمل طنز را ندارند و ایشان با تعجب میگویند مگر نمیفهمند که دارید شوخی میکنید؟ نشان از نگاه بلند ایشان دارد.
این که
اهمیت طنز و طنزپردازی دارد.
این که رهبر یک کشور درددلهای طنزپردازان را با دقت بشنود و آنها را در این مسیر تشویق کند و دلداری دهد نشان از اهمیت طنز و طنزپردازی دارد.
این که