هدایت شده از مهدی پورعسکری|خوشنویسی
✍یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم،
چاره ام چيست؟
.
✅عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او
توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و
هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی
درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير
را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند!
.
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی
بیرون نريخت. عالم از او پرسيد: سر راهت
چند دختر دیدی!؟!
.
جوان جواب داد: هيچ!؛ فقط به فكر آن بودم
كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك
بخورم و خوار و خفيف شوم.
.
عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه
خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت
و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خوار
و خفیف شود بیم دارد.
.
.
💐 #امام_صادق (علیه السلام) می فرمایند : ☘ ما اغْتَنَمَ أحَدٌ بِمِثْلِ ما اغْتَنَمَ بِغَضِّ الْبَصَرِ لِأنَّ الْبَصَرَ لا يُغَضُّ عَن مَحارِمِ اللهِ تَعالي إلّا وَ قَدْ سَبَقَ إلي قَلْبِهِ مُشاهَدَة الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ.
.
🔶 هيچ غنيمتي مانند غنيمتي كه آدمي از راه كنترل چشم به دست مي آورد نيست، زيرا ديدگان از نگاه به نا محرم فرو بسته نميشود جز آنكه در قلب او عظمت و جلال الهي مشاهده مي شود.
📚 مصباح الشريعة، ص ۹
.
Imam Sadeq (a.s) “There is no glory like the glory that a person gains through controlling his eyes. When the eyes are closed from looking at the forbidden, it shows the greatness and divine glory in ones heart.”
@mahdipouraskari
#امام_صادق عليه السّلام فرمودند :
روزی #سلمان در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد .
چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته بودند .
به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری صرع دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى.
سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت :
ای بنده ی خدا ! من #بیماری و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است :
« وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ
براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » *
از ترس #عقاب خداى متعال بیهوش افتادم .
سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای #دوستی انتخاب کرد و شيرينى #محبت او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال #احتضار و جان دادن افتاد .
سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت :
« یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... »
اى #فرشته_ی_مرگ با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن .
#ملک_الموت گفت :
اى بنده ی خدا ! من با هر مؤمنى با ملايمت و #نرم_خویی رفتار مي كنم.
سوره حج ، آیه ی ۲۱
📚منبع :
رجال کشی ، ج ۱ ، ص ۱۸
امالی مفید ، ج ۱ ، ص ۱۳
#خوشنویسی_بدرد_بخور
@mahdipouraskari