ما بهت #دروغ میگفتیم آقا!
وقتی دعای #فرج میخوندیم..
وقتی العجل و الساعة میگفتیم..
.
اصلا حس نمیکردیم چیزی کم داریم.
خوش نبودیما
ولی نمی فهمیدیم کم و کسرمون تویی!
.
یعنی فکر میکردیم باید با همین زندگی کم و بیش بسازیم و عادت کنیم بهش!
.
از صبح که از #خواب بیدار میشدیم فکرمون همه جا میرفت..
از چی بپوشیم تا چی بخوریم و کجا بریم و چطور بریم و با کی بگردیم و کجاها بگردیم و...
.
اما هیچ جای این فکرا تو نبودی آقا!
غم و غصه همه چیو داشتیم جز تو!
.
برامون مهم نبود حالا بیای..نیای..
شایدم اصلا نبودنت ترجیح داشت!
.
میومدی این روال عادتی رو بهم میزدی آخه!
حیف بود دغدغه هامون تغییر کنه!
.
از تغییر میترسیدیم..
تا اینکه این بلای #کرونا افتاد به جونمون
یه عده مردن
.
خیلیام درگیر شدن
خیلیام ترسیدن که درگیر بشن
.
جوری ترسیدیم که تازه فهمیدیم باید از چی بترسیم!
.
تازه فهمیدیم یه چیز مهمی رو کم داریم!!
یه ذخیره ای که خدا واسه روز مبادا کنار گذاشته بود.
.
تازه فهمیدیم چقدر تو مبادا زندگی میکردیم ولی حالیمون نشد!!
و چقدر ترسناکه که حالیمون نباشه!!
#سلام_نامه
@mahdipouraskari