📌 دفتر بسیج
🚪 سالها بود جلوی دفتر بسیج مینشست و زل میزد به در. میگفت، اگر بیاید حتما این طرفها پیدایش میشود.
آخر دیده بود اینجا زیاد اسمش را میآورند.
🌷 روز بسیج دانشآموزی گرامی باد.
#داستانک
⁉️ به دفتر گمشدگان رفت.
خادم پرسید: میتونم کمکتون کنم؟
با بغض گفت: سالهاس گم شدم. کسی امام زمان منو ندیده؟
#داستانک
📌 تا حالا چند تا کتاب مهدوی خوندی؟
📚 مجری: ببخشید تا حالا چند تا رمان خوندین؟
- تا دلتون بخواد رمان ایرانی و خارجی خوندم.
مجری: از کتابای شعر و ادبیات چی؟
- بیشتر آثار کلاسیک و نو و مدرن رو خوندم.
مجری: چند تا کتاب مهدوی خوندین؟
- اِ… اِ… راستش فعلاً هیچی! اما اگه دانشگامو تموم کنم و یه کم سرم خلوت بشه، توی فکرشم...
#داستانک
💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💖
✨ @mahdisahebzaman
📌 بنبست
🏀 دقایقی بعد از قهرمانی تیم ملی والیبال نشسته ایران، خبرنگار با ذوق برای مصاحبه با بازیکنان تیم ملی آمد و با خوشحالی به یکی از بازیکنان گفت: ماشاءالله هر سال قهرمان جهان میشید! چطور شد بعد از جنگ شما اینقدر به والیبال نشسته علاقهمند شدید؟ گفت: برای یک منتظرِ واقعی بنبست مفهومی نداره… حتی اگه نتونه راه بره.
#داستانک
💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖
🆔 @mahdisahebzaman
📌 پلکهای مزاحم چشم مرا بستهاند
▫️ از اولش یادم نمیاد، ولی تا جایی که یادمه چند نفر دنبالم کرده بودند. با اینکه با تمام توانم میدویدم، اما خیلی سریع داشتن به من نزدیک میشدن. صدای پاشون خیلی نزدیک شد. اونوقت من فریاد زدم: کممککک... و از خواب پریدم.
دوستم: چه جالب!
من: چیش جالبه؟!
دوستم: اینکه آدم میتونه با چشمای بسته فرار کنه، بترسه و کمک بخواد و کمک بهش، پریدن از خواب و بیدارشدن باشه. دقت کردی بعضی وقتا چقدر واقعی خواب میبینیم؟ اصلاً همین الان شاید توی یک خواب خیلی واقعی هستیم و با چشمانی بسته زندگی میکنیم! تفاوتش با خواب تو اینه که، صدای پایی نمیشنویم که بترسیم و فریاد بزنیم تا منجی بیاید و دستی بر سرمان بکشه و بیدارمون کند.
▪️ من: شاید تعبیر خوابم این باشه که تا فریادی نباشه، فریادرس هم دلیلی برای آمدن نداره…
دوستم: چه خواب بیدارکنندهای!
📖 #داستانک
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🏴 @mahdisahebzaman
📌 اگر بیاید گره از کار بشر باز میشود...
🌙 شبها به زورِ قرص، خوابش میبرد.
هر روز، قیمت مسکن، خودرو، سکه و طلا، میوه و ترهبار و... ذهنش را به خود مشغول میکند. حواسش به همهٔ عددها و بالا و پایین شدنشان هست!
📆 اما از عددی که دارد به دوازده قرن نزدیک میشود و مسافری که هنوز نیامده، غفلت کرده است. چرا غفلت کرده است؟ چون هنوز باور ندارد که اگر بیاید گره از کار بشر باز میشود.
#داستانک _ ۵
📌 آلزایمر...
🔸 مرد سالها بود آلزایمر گرفته بود. خیلی چیزها را فراموش کرده بود بچههایش میترسیدند او حتی تا سر کوچه برود. او اسم بچههایش را هم فراموش کرده بود اما یک چیز بود که هر صبح تکرارش میکرد و هرگز آن را از یاد نبرده بود. او هنوز هم بعد از نماز صبحش، دعای عهد را میخواند.
📖 #داستانک
💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💐
🔍 @mahdisahebzaman
💌
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 ظهور...
🔸 - بابا! ظهور چه روزیه؟
- جمعه دخترم.
- جمعهها که همه خوابیم!
🔹 - Daddy! When Imam Mahdi will return?
+ A Friday darling...
- As Fridays are off, so we all are sleep on that time.
📆 ۱۹ روز مانده تا میلاد امام زمان
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم❤️
🔍 @mahdisahebzaman
💌
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 معنی انتظار...
🔸 آنجایی دلیل نیامدنت را یافتم که انتظار را «چشمبهراهبودن» معنا کردیم، نه «جنگیدن برای آوردنت»!
🔹 I found the reason why you have not come where I translated waiting for as just being an expectant person not as fighting for bringing you.
📆 ۱۱ روز مانده تا میلاد امام زمان
💞الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💞
✅ @mahdisahebzaman
💌
📌 آرزوی دیدن امام زمان
🕌 بزرگترین آرزوی بچگیام، دیدن امام زمان بود. هر وقت میرفتیم مسجد جمکران، بین جمعیت دنبال یک سید نورانی بالابلند میگشتم که روی گونهٔ راستش، خالی داشت و بین دندانهای جلویش فاصله بود.
❤️ آنقدر آدمها را بالا و پایین میکردم که بالاخره یکی شبیه آن که دنبالش بودم پیدا میکردم. و بعد قلبم به شماره میافتاد و آنقدر زل میزدم به صورت آن آقای سید که با لبخندی، معذب دور میشد. حالا هر وقت میآیم جمکران، هنوز نرسیده، گرفتاریهای ریز و درشتم را ردیف میکنم؛ خیلی زودتر از سنم فراموشی گرفتهام…
📖 #داستانک
🌻الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج🌻
📲 @mahdisahebzaman
📌 اگر بیاید گره از کار بشر باز میشود...
✍ شبها به زورِ قرص، خوابش میبرد. هر روز، قیمت مسکن، خودرو، سکه و طلا، میوه و ترهبار و... ذهنش را به خود مشغول میکند. حواسش به همهٔ عددها و بالا و پایین شدنشان هست!
📆 اما از عددی که دارد به دوازده قرن نزدیک میشود و مسافری که هنوز نیامده، غفلت کرده است. چرا غفلت کرده است؟ چون هنوز باور ندارد که اگر بیاید گره از کار بشر باز میشود.
#داستانک
⏳الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⏳
📲 @mahdisahebzaman
📌 تکهسنگ...
🔸 در پیادهرو قدم میزد. فکرش مشغول بود. درآمدش زیاد نبود و همین ناراحتش میکرد؛ نه به خاطر خودش، بیشتر به این خاطر که نمیتوانست آنطور که دوست دارد به خیریهای که مزین به نام صاحبالزمان بود، کمک کند.
🔹 پایش به تکهسنگی بزرگ خورد. سنگ را برداشت و در باغچهٔ کنار پیادهرو گذاشت. نفسی عمیق کشید و با آرامش به راهش ادامه داد.
انگار تکهسنگ یک نشانه بود. نشانهای تا او بفهد، کمک به امام زمان به همین سادگی است. به سادگی برداشتن یک سنگ از جلوی پای دیگران.
📝 #داستانک
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🏴 @mahdisahebzaman