eitaa logo
مهدی یاوران جوان
169 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
620 ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۴۵ الهام با صدای لرزان جواب داد: -رفته بود دستشویی، یکمی اون‌ور تر راه‌رو منتظرش بودم که در بیاد ولی دیر کرد، رفتم دیدم در دستشویی بازه ولی نیستش! آقای بابایی گوشه‌ی سبیلش را تاب داد: -همه جا رو خوب گشتید؟! الهام در حال گریه چشمانش را بست و آرام گفت: -بله. آقای بابایی موبایلش را در جیبش هل داد و به الهام نگاهی کرد: -اشکالی نداره خانم، اتفاقی نیفتاده که، بچه‌ست حتماً یه گوشه موشه‌ای رفته؛ الآن با هم همه جا رو می‌گردیم. آقای بابایی و شاگرد فروشگاه از یک‌سو و الهام و نظافت‌چی از سوی دیگر تمام سوراخ و سمبه‌های فروشگاه نسبتاً بزرگ را گشتند؛ ولی همچنان اثری از کودک نبود. سرانجام الهام شتابان از میان قفسه‌ها به طرف آقای بابایی رفت و فریاد کشید: - شما رو به‌خدا دوربین‌ها رو چک کنید آقا؛ بچه‌م که قطره‌ی آب نشده... و ادامه‌ی حرفش را نیمه‌تمام گذاشت و روی زمین نشست، سرش را در میان دستانش گرفت و بلند زار زد. آقای بابایی که رنگ از رخش پریده بود، دستمالی از جیبش بیرون آورد و به پیشانی عرق کرده‌اش کشید و سپس رو به الهام گفت: -باشه، همین الآن دوربین‌ها چک میشه؛ فقط خواهش می‌کنم آرامش خودتون رو حفظ کنید. نظافت چی پیر در حالی که هنوز پارچه‌ی خیس را گرفته بود، دستش را بالا و پایین آورد و گفت: -ای بابا! آقای بابایی، بچه‌ش گم شده چطور آروم باشه؟! آقای بابایی نیم‌نگاهی به او انداخت و جواب داد: -پیاز داغش رو زیاد نکن، احمد آقا! و سریع به سمت مانیتوری که تصاویر دوربین‌ها را نشان می‌داد حرکت کرد. به پیشخوان که رسید حساب‌دار هنوز مشغول کار با کامپیوتر بود، ضربه‌ای به شانه‌اش زد و گفت: -نکنه تو یک وقت بیای کمک ها! حسابدار که انگار تازه به خودش آمده بود، عینکش را روی صورتش جابه جا کرد: -چه‌کار کنم آقا کارها خیلی زیاده! آقای بابایی به سمت مانیتور رفت و تصاویر دوربین،مربوط به ربع ساعت پیش از راهروی دستشویی را بالا آورد و بلند صدا زد: -خانم کرمی! و سپس مشغول نگاه کردن شد. دختربچه از دستشویی بیرون آمد، به اطرافش نگاهی انداخت و راهرو را طی کرد و به طرف راست حرکت کرد و بعد از دو سه قدم ناگهان انگار که چیزی توجه‌ش را جلب کرده باشد به سمت راست نگاهی کرد، به این‌جا که رسید تصاویر دوربین قطع شد... آقای بابایی محکم با کف دست به میز ضربه‌ای زد. ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلام برمادرخوبی ها🌸 🌷هرگاه به هر امامی سلام دهيد خود آن امام جواب سلام تان را ميدهد ولی اگر کسی بگويد: السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س) 🌷همه ی امامان جواب ميدهند … می گويند: چه شده است که اين فرد نام مادرمان را برده است !؟ 🌸السَلامُ عَلَیکٍ یا فاطِمَةُ الزَّهراء(س) 🌸یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَینِ الرَّسوُل 🌷سلام بر تو و بر پسرت مهدی(عج) که تمام دل خوشی و امید تو بود. @mahdishoshyavaran
🌹فاطمه(س) برتر از آسمان ها و زمین🌹 🌼 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: 💎 ... فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ مِنْ نُورِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏... ✨️☀️✨️ 🌕 آسمان‌ها و زمین از نور دخترم فاطمه خلق شده‌اند‌.و نور دخترم فاطمه سلام الله علیها از نور خداست.و دخترم فاطمه سلام الله علیها از آسمان‌ها و زمین برتر است. 📚 تفسیر البرهان ج۲ ص۱۲۶ ✨️☀️✨️ @mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی یاوران جوان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 متن کامل خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا(س) 💫قسمت نهم 📚 و جوشش سینه ام و بیان دلیل و برهان، پس خ
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 متن کامل خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) 💫قسمت دهم 📚ما آنچه را كه مى خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده وبا سركشان بدكار جدال كنند،واین تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود،وتنها دست به این كار نزدم،ودررأى ونظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است كه براى تو و در اختیار توست،و از تو دریغ نمى شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه ات فرونهاده نمى گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است آیا مى پسندى كه در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم 📚حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: پاك ومنزه است خداوند، پدرم پیامبر، از كتاب خدا روى گردان وبا احكامش مخالف نبود، بلكه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى نمود، آیا مى خواهید علاوه برنیرنگ ومكر به زور اورا متهم نمائید،واین كار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى كه در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بین حق و باطل جدائى مى اندازد، و می فرماید: زكریا گفت: خدایا فرزندى به من بده كه از من و خاندان یعقوب ارث ببرد، و مى فرماید: سلیمان از داود ارث برد 📚خداوند در سهمیه هائى كه مقرر كرد، و مقادیرى كه در ارث تعیین فرمود، و بهره هائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات كافى داده، كه بهانه هاى اهل باطل،و گمان هاو شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده،و جز صبرزیبا چاره اى ندارم،و خداوند درآنچه مى كنید یاور ماست. 📚ابوبكر گفت: خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، كه معدن حكمت و جایگاه هدایت و رحمت، و ركن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى باشد، راست مى گوید، سخن حقّت را دور نیفكنده و گفتارت را انكار نمى كنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند 💫پایان قسمت دهم 💚برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان، منجی عالم بشریت صلوات💚 @mahdishoshyavaran
✨┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄✨ 🌺شناخت امام زمان 🌺 قسمت سیزدهم (علامات حتمیه ظهور) قتل نفس زکیه 🔻«نفس زکیه » یعنی فرد بی گناه ، پاک ، کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد. در آستانه ی ظهور حضرت مهدی «ع» در گیر و دار مبارزات زمینه ساز انقلاب مهدی «ع» ، فردی پاک باخته و مخلص ، در راه امام می کوشد و مظلومانه به قتل می رسد. این رخداد عظیم ، طبق بیان روایات در مکه ، بین رکن و مقام ، در بهترین مکان های زمین ، اتفاق می افتد . فرد یاد شده از اولاد امام حسن مجتبی «ع» است که در روایات ، از او به عنوان «نفس زکیه» و «سید حسنی» یاد شده است. قتل نفس زکیه از نشانه های حتمی و متصل به ظهور است از این رو در اصل تحقق چنین حادثه ای به عنوان علامت ظهور شکی نیست ، هر چند جزییات آن و نیز زمان و مکان تحقق آن و ویژگی های مقتول مشخص نیست . 🔵 در این باره امام باقر «ع» می فرماید : « بین ظهور مهدی «ع» و کشته شدن نفس زکیه ، بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.» 📚 برگرفته از کتاب برترین نعمت خداوند ص۷۴ @mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۴۶ الهام در حالی که گوشه‌ی شالش را جلوی دهانش گرفته‌ بود، دوان دوان به سمت پیشخوان آمد و چشمان اشکل‌آلودش را به صورت آقای بابایی دوخت. آقای بابایی سرش را بلند کرد و آهی کشید: -فیلم قطع شد خانم کرمی! انگار دوربین‌ها اشکال پیدا کردن؛ باید سریع بریم تمام خیابون‌های منتهی به در پشت رو بگردیم. آوا به سمت در پشت رفته. نظافت‌چی که کمی دورتر ایستاده بود و حرف‌های آن‌ها را گوش می‌داد، بلند گفت: -امٌا در پشت بسته آقای بابایی! آقای بابایی از جا بلند شد و به طرف نظافتچی فریاد کشید: -چه‌کار کنم احمد آقا دیگه عقلم قد نمی‌ده! جز این چاره‌ای هم داریم؟! الـهام بلند گریه کرد و به سمت خروجی فروشگاه دوید و حین دویدن داد زد: -همه خیابون‌ها رو می‌گردم... آقای بابایی و نظافت‌چی و حتی حساب‌دارِ بیخیال، با تأسف به او خیره شده بودند. بعد از لحظاتی که الهام از در خارج شد آقای بابایی رو به شاگرد فروشگاه که حالا به آن‌ها پیوسته بود گفت: -ما هم بریم با ماشین یه دور بزنیم بگردیم. الهام که وارد ماشین شد، چشمش به خرگوش عروسکی آوا که روی صندلی عقب بود، افتاد و آه بلندی از دل آتش گرفته‌اش برخواست و با صدای بلند نالید: -آوا، مامان کجایی... به طرف خیابان‌های منتهی به در پشت فروشگاه حرکت کرد. خیابان بلند و مستقیم را چند بار گشت، نمی‌دانست به کدام سو برود و کجا را جستجو کند. چند باری پیاده شد و از سر استیصال پشت و لابه‌لای یک ردیف شمشادی را که گوشه‌ی خیابانِ باریک و بلند بودند نگاه کرد و هر دفعه ناامیدتر از قبل به سمت ماشین برگشت. بعد از حدود بیست دقیقه خسته و ناامید و هق هق کنان به فروشگاه رفت. نظافت‌چی پیر دلداری‌اش داد: -امیدتون به خدا باشه، پیدا میشه. الهام روی یک صندلی که کنار پیشخوان بود نشست و دستانش را مقابل صورتش گرفت و بلند زار زد. نظافت‌چی لیوان آب‌قندی آورد و با اصرار از او‌ ‌خواست که بنوشد: -خانم این رو بخورید، فشارتون نیفته! آقای بابایی پیداش می‌کنه، مطمئن باشید. و حساب‌دار همچنان خیره به این دو نگاه می‌کرد. بعد از پنج دقیقه‌ای سر و کله‌ی آقای بابایی و شاگرد از پشت در شیشه‌ای پیدا شد و الهام از جا برخواست و سلانه سلانه به طرف‌شان دوید. ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ 🔹️سلام بر تو اي مادر حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت 📚فرازی از زیارت نامه حضرت زهرا‌(س) 💎سلام مادر مهربانم💎 سلام بر تو و بر پسرت مهدی(عج) که وارث تمامی پیامبران و امامان قبل از خود هست @mahdishoshyavaran
هُوَ اَلطَّرِيدُ اَلْوَحِيدُ اَلْغَرِيبُ اَلْغَائِبُ عَنْ أَهْلِهِ مهدی! طرد شده؛ تنها؛ غریب؛ و غائب از اهلش است. 🌕 بین این کلمات، واژه «طرید» از همه دردناک تر است؛ چهار امام معصوم این لفظ را برای حضرت قائم عجل الله فرجه به کار برده‌اند؛ طرید یعنی رانده شده؛ کنار گذاشته شده؛ مثلا کسی را از خانه یا وطنش بیرون کنند می‌شود طرید! 🌕 به امیرالمومنین علیه السلام گفتند ما از دست گریه های همسرت خسته شدیم گریه های او مانع استراحت ما می‌شود؛ به فاطمه سلام الله علیها بگو یا شب گریه کن یا روز؛ اصلا برو از شهر بیرون گریه کن! یعنی کار دختر پیامبر به جایی رسید که از شهر پیامبر طردش کردند بیرونش کردند؛ انزجار از حجّت خدا تا این حد؛ پس حضرت فاطمه طریده بود یعنی رانده شده؛ 🌕 اگر هیچ معصومی این لفظ را درباره امام زمان علیه السلام به کار نبرده بود ما جرأت نمی‌کردیم چنین مثالی بزنیم! دوازده قرن از غربت و طردشدگی مهدیِ فاطمه سلام الله علیها می‌گذرد... @mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی یاوران جوان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 متن کامل خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) 💫قسمت دهم 📚ما آنچه را كه مى خواهى در راه خرید اسب و
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 متن کامل خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) 💫قسمت یازدهم 📚وآنان این حكومت را به من سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم،و نه چیزى را براى خود برداشته ام، و اینان همگى گواه و شاهدند. 📚آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: اى مسلمانان! كه براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و كردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى اندیشید، یا بردلها مهرزده شده است، نه چنین است بلكه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پرده ها كنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى كردید و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زیانكار گردند. 📚سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر كرد و فرمود: بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى كرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى كه از باران محروم گردد، وقوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر كه چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین كه رفتى، و پرده خاك میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده..... 💫پایان قسمت یازدهم 💚برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج) صلوات💚 @mahdishoshyavaran
🌺شناخت امام زمان🌺 قسمت چهاردهم (علامات حتمیه ظهور) خسف بیداء 🔻فرو برده شدن در سرزمین «بیداء»از نشانه های ظهور حضرت مهدی «ع» است . واژه «خسف» به معنی فرو رفتن و پنهان شدن است و «بیداء» نام سرزمینی بین مکه و مدینه است. ظاهراً منظور از خسف بیداء آن است که سفیانی با لشکری عظیم به قصد جنگ با حضرت مهدی «ع» عازم مکه می شود ، اما در بین مکه و مدینه _ در محلی که به سرزمین بیداء معروف است _ به گونه ای معجزه آسا به امر خداوند متعال ، در دل زمین فرو می روند. این حادثه در روایات بسیاری به عنوان یکی از نشانه های ظهور بیان شده و در شماری از آنها بر حتمی بودن آن تأکید شده است. 🔵امام باقر «ع» در بخشی از روایات مفصل فرمود : ......و سفیانی گروهی را به مدینه روانه کند و مهدی «ع» از آنجا به مکه رخت بر بندد و خبر به فرمانده ی سپاه سفیانی رسد که مهدی به جانب مکه بیرون شده است ، پس او لشکری از پی آن حضرت روانه کند ولی او را نباید تا اینکه مهدی داخل مکه شود. سپاه سفیانی در صحرا فرود می آید ، پس آواز دهنده ای از آسمان ندا می کند :« ای دشت آن قوم را نابود ساز » پس آن نیز ایشان را به درون خود می برد و هیچ یک از آنان نجات نمی یابد مگر سه نفر .... 📚برگرفته از کتاب برترین نعمت خداوند ص ۷۵ @mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۴۷ آقای بابایی و شاگرد فروشگاه از در وارد شدند و لحظاتی در سکوت به الهام نگاه کردند. الهام گیج و منگ روی یکی از صندلی‌ها نشست. احساس می‌کرد سرش مثل یک هندوانه‌ی بزرگ و تو خالی شده است و آرزو کرد همین الآن از خواب بپرد و این کابوس وحشت‌ناک تمام شود. آقای بابایی فریاد کشید: -کی به دوربین‌ها دست زده؟! همه ساکت نگاهش کردند. ادامه داد: -باشه هیچی نگید؛ ولی الآن حالیتون می‌کنم! به خاطر آبروی فروشگاه هیچ دلم نمی‌خواست کار به پلیس بکشه... و توی جیبش دست کرد و موبایلش را بیرون کشید و با سه ضربه انگشت شماره‌ای را گرفت: -الو، سلام. ببخشید توی فروشگاه ما یه دختربچه مفقود شده... . ناگهان الهام احساس کرد همه‌ی ویترین‌های رنگارنگ و میز و صندلی‌هاو زمین و سقف فروشگاه و آدم‌هایش، مانند امواج دریا بالا و پایین می‌روند و او هم در این دریا در حال غرق شدن است؛ فشار موج او را از روی صندلی بر زمین کوفت و دیگر چیزی نفهمید... . موج‌ها که آرام گرفتند، سرش سنگین شده بود، به زحمت پلک‌های ورم کرده و به هم چسبیده‌اش را از هم باز کرد؛ همه چیز تار بود؛ انگار مهی غلیظ همه جا را پوشانده بود. گرمای دستی را روی پیشنانی‌اش حس کرد و صدایی در گوشش اکو شد: -بیدار شدی مادر؟ در میان فضای مه‌آلود چشمان گریان مادرش را دید. کم کم همه جا واضح‌تر شد. سرمی که قطره قطره مایعی از آن می‌چکید و به رگ دستش وارد می‌شد، تختی که رویش دراز کشیده بود، دیوارهای سفید اتاق بیمارستان... انگار به فکش وزنه‌ای سنگین آویزان کرده بودند، به زور دهانش را باز کرد و بریده گفت: -م.. امان، آ... وا... ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
💠🌐💠 🌐💠 💠 زندگی به سبک نهج البلاغه 🔰 درس ششم 🔰 ⏪ پیشگیری بهتر از درمان است قدرت بازدارندگی بهترین دفاع، حمله است و ... تا به حال این تعابیر را شنیده اید؟ ◀️ چه در حوزه بهداشت و سلامت، چه در عرصه تولید سلاح و تجهیز قوای نظامی و چه در عرصه جنگ رسانه ای و سایبرنتیک، همواره دست پیش برای کسی است که از قبل خود را آماده و قوی کرده و همیشه در حال آماده باش و هشیاری است. یکی از تفاوتهای عاقل با نادان ( یا به قول نهج البلاغه، احمق) این است که عاقل، همواره هوشیار و آگاه زندگی می کند؛ چون می داند هر لحظه و هرجا اِبلیس و جنودش با همکاری نفس اَمّاره مترصّد فرصت هستند تا از غفلت انسان استفاده کنند و ضربه خود را بزنند. مولای ما در نامه ۶۲ می نویسند:" مَن نامَ لَم یُنَم عنه " یعنی هر آنکس که به خواب رود ، دشمنِ او نخواهدخوابید! (غافل نمی‌شود ) اما احمق ( که در نهج البلاغه، به او منافق هم‌گفته شده) مثل کبک یا کَفتاری است که در زمستان سرش را زیر برف می‌کند تا خیال کند دشمنی تهدیدش نمی‌کند. منافقان احمق که غالبا خودشان را حلقه عُقلا می دانند، همواره عاقلان حقیقی و مومنان هشیار را متهم به توهّم توطئه می‌کنند و با بَزک کردن چهره دشمن، سعی می‌کنند اکثریت را با خود همراه کنند تا وجدان خود را از این طریق، فریب بدهند. ◀️حضرت در خطبه ۶ درباره طلحه و زبیر و فتنه جمل فرمودند: " به خدا سوگند! از آگاهی لازم برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی‌شوم که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم نمایم." در زندگی شخصی خانوادگی و اجتماعی مراقب نفوذ افکار، تمایلات، جریانات و افراد دشمن باشیم.✅ 🔗ادامه دارد.... ✍حمیدرضا ارفع 💠؛ 🌐💠؛ 💠🌐💠؛ @mahdishoshyavaran
🌱 🔵 مشکلاتت رو به خدا بفروش! 🌹حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: هر موقع بی پول و مشکل دار شدید، مشکلاتتون را به خدا بفروشید تا مشکلاتتون حل بشه! 🤔 می پرسی چطوری با خدا معامله کنیم؟ 🌷فرمودند: به دیگران کمک کنید و صدقه بدهید تا خدا بی پولی و مشکلتون را حل کنه. 📒 ، برگرفته از حکمت ۲۵۸ @mahdishoshyavaran
▪️♥️▪️ 💔اینجا بی تو، ▪️هرشب تقویم به درازای هزار یلداست... ▪️♥️▪️ @mahdishoshyavaran
🌺 در این سال‌های طولانی تو امام خوبی بودی برای ما ولی شرمنده که ما مأموم خوبی نشدیم برای تو. ▪️🌺▪️ 🌺 تو مأمن ما شدی ولی ما مؤمنِ تو نشدیم. سفرۀ دردهای ما همیشه پیش تو باز بود ولی گوش شنوایی نداشتیم برای شنیدن دردهای تو. 🌺 غصه که داشتیم تو به یادمان می‌آمدی غصه‌ها که می‌رفتند، شاد که می‌شدیم تو هم از یاد می‌رفتی. ▪️🌺▪️ 🌺 ما تو را کنارِ نداشته‌هایمان می‌دیدیم. داشته‌هایمان را که نگاه می‌کردیم تو را فراموش می‌کردیم و چرا یادم نمی‌آید زمانی را که تو را بزرگ‌ترین داشتۀ خویش بدانیم؟ و بیشتر یادم نمی‌آید زمانی را که تو را تنها داشتۀ خویش بدانیم. ▪️🌺▪️ 🌺 روز هایی که این طور نگاهم به زشتی‌هایم خیره می‌شود شرم رخصت نمی‌دهد که التماس کنم نگاهی کنی به من. ولی از آن جایی که تو همیشه امام خوبی بودی برای من قبل از این که ازت بخواهم، نگاهم میکنی و نه فقط نگاهم میکنی بلکه دستم را هم می گیری و کمکم میکنی و مرا به آن جایی که باید برسم می رسانی. 🌺 امید وارم که بتوانم روزی ذره ای از محبت هایت را جبران کنم ... ▪️🌺▪️ @mahdishoshyavaran