هدایت شده از بصیر
کاش میدانستم
به چه فڪر میڪردی ؛
فاصله تو و امروز من چقدر زیاد است!
#رزمنده
#دفاع_مقدس
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
☘🌷 سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت هشتم : والیبال تک نفره
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸بازوان قوي #ابراهيم از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بسياري از ورزشها #قهرمان است. در زنگهاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود.
هيچکس از بچه ها حريف او نميشد.
🔸يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم #ورزش، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد.
بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم.خيلي از مدعيها حريف ابراهيم نميشدند.
🔸اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم برميگردد به دوران #جنگ و شهرگيلانغرب، در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنده در آن بازي ميکردند.
🔸يک روز چند دستگاه ميني بوس براي بازديد از مناطق جنگي به #گيلانغرب آمدند که مسئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود.
آقاي داودي در دبيرستان معلم #ورزش ابراهيم بود و او را کامل می شناخت.
🔸ايشان مقداري وسائل ورزشي به #ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند.
🔸ابراهيم کمي براي ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقاي داودي گفت: چند تا از بچه هاي #هيئت واليبال تهران با ما هستند.
نظرت برای برگزاري يك #مسابقه چيه؟
🔸ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان واليباليست حرفه اي بودند يک طرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل. تعدادزيادي هم تماشاگر بودند.
🔸ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي #ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند.
آنها باورشان نميشد يک #رزمنده ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند.
🔸يكبار هم در #پادگان دوكوهه براي رزمنده ها از واليبال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل دادو ابراهيم را هم صدا كرد.
او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم!
🔸بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين ميافتادند!
#ابراهيم درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/mahdixxv
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و پنجم : کردستان ۲
✔️ راوی: مهدي فريدوند
🔸روز بعد با برادر بروجردي جلسه گذاشتيم. #فرماندهان #ارتش هم حضور داشتند. ايشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم.
🔸صحبتهاي مختلفي شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند. بهتر است به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم.
🔸همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را براي حمله آماده کنيم.
اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه #پاوه اعزام کردند. فقط نيروهاي #سرباز در اختيار فرماندهي قرار گرفت.
ابراهيم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف #آمادگي نيروها را بالا بردند.
🔸صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي #رزمنده هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شهر #حمله کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم.
🔸از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاسپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم! ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد.
مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شد. شهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من #جرأت چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم.
آنها با #دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند.
🔸در آن دوره، فرماندهان بسياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آ نها را به نيروهاي ورزيد هاي تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيريهاي مختصري وجود داشت.
ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد #چمران ملحق شدند.
🔸ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسي سازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت.
البته با درخواست او موافقت نميشد، اما با پيگيريهاي بسيار اين کار را به نتيجه رساند. او وارد مجموع هاي شد که به امثال #ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی ارواح مطهر شهداء صلوات 🌹
🌷https://eitaa.com/mahdixxv
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
﷽
✍🏼شما در این عکس یک فرمانده عالی رتبه ایرانی را میبينيد که سالها بعدازجنگ
ناصر توبئیها
رزمندهی ضایعه نخاعی خود را فراموش نکرده و نذر کرده بود که هر سال دم عید به خانهی او در نجف آباد اصفهان برود به او خدمت کند از او پرستاری کند و حتی او را استحمام کند!
در تمام این مدت هم همسر این رزمنده باید استراحت کند و حتی کارهای آشپزخانه را هم فرمانده انجام دهد.
نکته قابل تأمل اینکه همه اینها در حالی بود که
🔹#فرمانده
و
🔸#رزمنده
از لحاظ گرایشات سیاسی در دو قطب كاملاً مخالف یکدیگر بودند.
🖼این عکس هم مربوط به سفر دو خانواده به دریاچه چادگان است.
خانوادهها میخواستند قایق سواری کنند اما ناصر بخاطر وضعیتش نمیتوانست همراهشان باشد.
فرمانده خودش میآید و رزمنده را بغل کرده و با هم سوار قایق می شوند.
🔸رزمنده (ناصر توبئیها) سال ۹۲ در اثر جانبازی به شهادت رسید
و
🔹فرمانده حاج قاسم هم در چنین شبی در فرودگاه بغداد پرپر شد.
♥️خـدایا
چه بندگانی داشتی و دست ما از چه انسانهایی کوتاه شد.
#ازخداغیرازخدانخواهیم
آنکس خدادارد(ایمان بخدا)چه ندارد؟
آنکس خدانداردچه دارد؟
🍃🌸https://eitaa.com/mahdixxv
•••••••••••••••••••••••••••