"مهدیا"
- دختره گوشهی دفترش نوشته بود : به وقتِ اولین روز از زمستان بدونِ تو . . کاملا فراموش شدهای و در خ
واقعا آبی بی نظیره . لطیفه ، نرمه ، مهربونه ، آرومه ، زیباست ، چه رنگی زیباتر از آبی ؟
دستت را که میگیرم
میدانم ناب تر از دست های تو دستی نیست
میدانم ماندنی تر از نگاه تو چشمی نیست
برای خنده هایم میخندی
برای گریه هایم شانه میشوی
میدانم برای راست گفتن مستی نمیخواهی
پس همیشه درقلبم میمانی عزیزترینم🫀
نزار قبانی میگه :
عشق یعنی بین او و دیگران از چند جهت تفاوت قائل شوی؛
حديثاً، شعوراً، اهتماماً»
اول : نوع کلامت با او فرق داشته باشد
دوم : احساست به او منحصر به فرد باشد
سوم : «توجه» خاص تو به او باشد
«قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بشوم، قربان غم و شادی ات بشوم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.»
فروغ در یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان مینویسه:
«انگار من از جایِ بریدهی زخمی در تن تو روییدهام»
دلم برای دیدنت پر می کشد
خیلی وقت است که دلتنگ دیدار تو ام
چند هفته ای میشود که از تو خبری ندارم
دلتنگی هایم را با ماه آسمان درمیان می گذارم با نگاه کردن به ماه تو برایم تداعی می شوی زیبا مقتدر کاش مثل ماه بودی همیشه قابل دیدن
تا اینقدر دلتنگی نبودنت مرا شکنجه نمی داد
چه توصیف قشنگی بله تو برای من مث ماه میدرخشی بمونی برام ماه دلم