eitaa logo
مهدی یاران #سه شنبه_های_مهدوی
372 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
24 فایل
کانال رسمی مهدی یاران بنیاد مهدویت شهرستان زرند مدیر کانال @amoohossin71 @amooghasmi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هشدار مسیح به منتظران؛ در آخرالزمان 🌕 حضرت عیسی علیه‌ السلام: آسمان و زمین زایل میشود لیکن سخنان من زایل نشود؛ پس خود را حفظ کنید! مبادا دل های شما از پرخوری و مستی و اندیشه های دنیوی سنگین گردد؛ و آن روز ناگهان بر شما آید و چون دامی به‌ناگاه غافلگیرتان کند؛ زیرا بر همۀ مردم در سرتاسر جهان خواهد آمد. پس در هر وقت دعا کرده، بیدار باشید؛ تا شایسته آن شوید که از جمیع چیزهایی که بوقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضور پسر انسان بایستید..! 📙انجیل لوقا، باب ۲۱، آیات ۳۴ تا ۳۷ https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
4_5816757230690634599.mp3
6.15M
خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم 🎤 ▪️پیشنهاددانلود
📚 از ديوان اعمال روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد. پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت. يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه: يا روح اللّه! يار با و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم 📚 برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز ‌‌https://eitaa.com/mahdiyaranzarand 💠
دلانه✨ قبل از ظهور مهدى موعود، آسایش و راحت‌طلبى و عافیت نیست ... در میدانهاى مجاهدت، انسانهاى پاک امتحان مى‌شوند! در کوره‌هاى آزمایش وارد مى‌شوند و سربلند بیرون مى‌آیند و جهان به دوران آرمانى و هدفىِ مهدى موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر مى‌شود؛ این، آن امید بزرگ است؛ ⊹ ⊹ انتظار، یعنى دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگى بشر و ما آن وقتى مى‌توانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم ... ➕امام خامنه ای:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🎙 💠 ربنا آتنا زیارة‌ الحسین 📲 ایرانسل: پیامک
۴۴۱۴۴۷۳۷
به ۷۵۷۵ 📲 همراه اول: پیامک
۳۹۱۱۴
به ۸۹۸۹ https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
💠حدیث 🔸 امام صادق علیه السلام : اگر سفیانی را ببینی خواهی دید که خبیث ترین مردم بوده و دارای رنگ بور و قرمز و چشم آبی می باشد و می گوید: خدایا میخواهم خونخواهی اجدادم را بکنم و بعد اگر به آتش هم رفتم، رفتم. و خیانت او به آنجا می رسد که مادر فرزندش را که کنیز می باشد زنده به گور می کند تا مبادا او را رسوا کند. 📚 کمال الدین/ج2/ص651/ب57/ح10 https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 راهکاری که پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیدن امام زمان (عج) به آیت الله محمودی تهرانی در خواب گفت...!!!! سعی کن هر روز دو نوبت صبح و شب بر امام حسین علیه السلام اشک بریزی تا به دیدار مولایت برسی😔 🌺 استاد https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
سلام خدمت مهدی یاران عزیز نیاز به راننده پایه یک داریم برای سفر اربعین کسی گواهینامه داشت به پی وی خبر بده
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 حکایت عبدالله دیوونه که امام زمان عجل الله را دید 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود 🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁* https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 هم در پذیرای زائرین شریکم# ✅موکب مهدی یاران زرند جهت پذیرایی از زائرین اربعین در شهر مقدس کربلا در صحن عقیله(تل زینبیه) نیاز به نذورات شما عزیزان دارد 🔸شماره کارت جهت نذورات شما عزیزان 6037997950412289 مرکز نیکوکاری مهدی یاران ☎️تلفن جهت هماهنگی نذورات غیر نقدی 09139958288 09139540407 09132971137 🔶موکب مهدی یاران زرندکرمان🔶
🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 هم در پذیرای زائرین شریکم# ✅موکب مهدی یاران زرند جهت پذیرایی از زائرین اربعین در شهر مقدس کربلا در صحن عقیله(تل زینبیه) نیاز به نذورات شما عزیزان دارد 🔸شماره کارت جهت نذورات شما عزیزان 6037997950412289 مرکز نیکوکاری مهدی یاران ☎️تلفن جهت هماهنگی نذورات غیر نقدی 09139958288 09139540407 09132971137 🔶موکب مهدی یاران زرندکرمان🔶
✳️ اولین شرط همراهیِ امام 🔻 اگر کسی مأنوس با مرگ نباشد و مرگ در نظرش یک امر کریه جلوه کند و فراری از مرگ باشد، او به همراهی امام نمی‌رسد. اولین قدم این است که مسئلهٔ مرگ برای آن شخص حل شده باشد. کسی که مرگ، تقاطع حیات و پایان حیات او و خط بطلان بر همهٔ آرزوهای او باشد، همراهِ امام نمی‌شود. شخصی که آرزوهای طولانی دارد و می‌ترسد که با مرگ، همهٔ آن‌ها به باد برود، نمی‌تواند همراه امام باشد و لااقل در صحنه‌های سخت، امام را تنها می‌گذارد. ‼️ اگر انسان در فراغت‌ها و فرصت‌هایی که دارد، تعلق به دنیا پیدا کند و این تعلقات را حل‌وفصل نکند، آن روزی که فرصت رو به پایان است و باید بین مرگ و حیات، یکی را انتخاب کند و همهٔ آرزوها سر برمی‌دارند، انتخاب برایش خیلی دشوار می‌شود. شخصی که بین دو لیوان آب، لیوان پُرتر را برای خودش برمی‌دارد، آن شخص چطور می‌تواند همه‌چیزش را در راه خدا بدهد؟ 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۱۷۷ https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
41.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 گوشی از خدمات موکب فرهنگی مهدیاران سال قبل کربلا 👆👆 هم در پذیرای زائرین شریکم# ✅موکب مهدی یاران زرند جهت پذیرایی از زائرین اربعین در شهر مقدس کربلا در صحن عقیله(تل زینبیه) نیاز به نذورات شما عزیزان دارد 🔸شماره کارت جهت نذورات شما عزیزان 6037997950412289 مرکز نیکوکاری مهدی یاران ☎️تلفن جهت هماهنگی نذورات غیر نقدی 09139958288 09139540407 09132971137 🔶موکب مهدی یاران زرندکرمان🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 قسمتی از خدمات # موکب فرهنگی مهدیاران اربعین سال گذشته هم در پذیرای زائرین شریکم# ✅موکب مهدی یاران زرند جهت پذیرایی از زائرین اربعین در شهر مقدس کربلا در صحن عقیله(تل زینبیه) نیاز به نذورات شما عزیزان دارد هر مبلغی می‌توانیم بانی پیاده روی باشیم 👇👇👇👇 🔸شماره کارت جهت نذورات شما عزیزان 6037997950412289 مرکز نیکوکاری مهدی یاران ☎️تلفن جهت هماهنگی نذورات غیر نقدی 09139958288 09139540407 09132971137 🔶موکب مهدی یاران زرندکرمان🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چگونه از امام زمان (سلام الله علیه) حاجت بخواهیم؟ 🎙پیر غلام آستان مقدس مهدوی و صاحب سرّ امام زمان " سلام الله علیه " مرحوم حاج قدرت الله https://eitaa.com/mahdiyaranzarand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله هم در پذیرایی زائرین شریکم با هر مبلغی میتوانید به نیابت خود و اموات بانی پذیرایی پیاده روی اربعین باشید شماره کارت جهت واریز کمک‌های نقدی 6037997950412289 مرکز نیکو کاری مهدیاران) موکب فرهنگی مهدیاران بنیادمهدویت زرند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 قسمتی از خدمات فرهنگی موکب مهدی یاران درکربلا 👆👆👆👆 هم در پذیرای زائرین شریکم# ✅موکب مهدی یاران زرند جهت پذیرایی از زائرین اربعین در شهر مقدس کربلا در صحن عقیله(تل زینبیه) نیاز به نذورات شما عزیزان دارد 🔸شماره کارت جهت نذورات شما عزیزان 6037997950412289 مرکز نیکوکاری مهدی یاران ☎️تلفن جهت هماهنگی نذورات غیر نقدی 09139958288 09139540407 09132971137 ما داشتن شماست 🔶موکب فرهنگي مهدی یاران زرندکرمان🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 قبل از ظهور، رفاه و آسایش و عافیت طلبی نیست، به شدت فشرده می شوید و امتحان می‌شويد. 🌺 امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) 🌸 شرط تحقق ظهور، برپائی امر به معروف و نهی از منکر هست. 📚 تفسیر آیه ۴۰ و ۴۱ سوره حج
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم ✅ آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى (ره) فرمودند: عموى من، آقا سيد محمد على (ره) براى من نقل كردند: ▫️ در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مى‌گفت: 🔸 با طى الارض به كربلا رفته ام. ▫️ يا مى‌گفت: 🔸 مردم را به صورتهاى مختلف ديده‌ام. ▫️ و يا 🔸 خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسيده ام. ▫️ او هم به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى رفتم. در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود. نزديك او رفتم و گفتم: 🔹 ميل دارى در راه با هم باشيم؟ ▫️گفت: 🔸 اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم. ▫️ قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم: 🔹 اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟ ▫️ گفت: 🔸 آقا از اين مطلب بگذريد. ▫️ اصرار كردم و گفتم: 🔹 من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. ▫️ گـفـت: 🔸 آقـا، مـن بيست و پنج بار، از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى عرفه مى‌رفتم. در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله‌هاى ديگر برسند و جمعيت زيادتر شود. از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مشرف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن، جديت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم وگفتم: 🔹 من مى‌روم و دعا مى‌كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ▪️ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: 🔸 من يک ساعت ديگر مى‌ميرم، صبر كن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان. ▪️ وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم. قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم. وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد. تـا يک فـرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مى‌بستم، همين كه مقدارى راه مى‌رفتم، مى‌افتاد و هيچ قرار نمى‌گرفت. با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم، نمى‌توانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد. همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: 🔹 آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم. ▪️ نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود: 🔶 جعفر با زائر ما چه مى كنى؟ ▪️ عرض كردم: 🔷 آقا چه كنم، در كار او مانده ام! ▪️ آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلو افتادم. كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم. و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام. در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است! ميت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مى پرسيد: 🔹 تو كى و چگونه آمدى! ▪️ من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم و آنها هم تعجب مى كردند. تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم، از قبيل: 🐺 گرگ، 🐖 خوك، 🐒 ميمون و غيره 🐑 🦗 🦍 🐕 🐀 🦎 🦦 🐃 🐓 🕷 🐁 🐌 🐄 🦀 🦛 🐍 🦨 🐜 🐗 🦂 🦧 🦓 🐊 🦞 و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم! (ادامه دارد)
▪️ ... از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم. باز مردم را به همان حالت مى‌ديدم. برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولى مردم را همان طور مشاهده كردم! روز بعد كـه رفتم، ديدم همه به صورت انسان مى‌باشند. تا آن كه بعد از اين سفر، چند سفر ديگر مـشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى ديدم و در غير آن روز، به همان صورت انسان مى‌ديدم. به همين جهت، تصميم گرفتم كه ديگر براى زيارتى عرفه مشرف نشوم. چون اين وقايع را براى مردم نقل مى كردم، بدگويى مى كردند و مى‌گفتند: 🔹 براى يك سفر زيارت، چه ادعاهايى مى‌كند. ▪️ لذا من، نقل اين قضايا را به كلى ترك كردم، تا آن كه شبى با خانواده ام مشغول غذا خوردن بوديم.🍳🍚 صـداى در بـلند شد، وقتى در را باز كردم، ديدم شخصى مى فرمايد: 🔸 حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند. ▪️ بـه هـمـراه ايشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسيدم. ديدم آن حضرت (ع) در محلى كه منبر بسيار بلندى در آن بود، بالاى منبر تشريف دارند و آن جا هم مملو از جمعيت است. آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشترى ها بود. به فكر افتادم كه در بين اين جمعيت، چطور مى توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: 🔶 جعفر بيا. ▪️ من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم. فرمودند: 🔶 چرا براى مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اى نقل نمى كنى؟ ▪️ عرض كردم: 🔷 آقا من نقل مى‌كردم، از بس مردم بدگويى كردند، ديگر ترک نمودم. ▪️ حضرت فرمودند: 🔶 تو كارى به حرف مردم نداشته باش، آنچه را كه ديده اى نقل كن تا مردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفى با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء (ع) داريم. ⬅️ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم