#لبَّیک_یا_زینب_س
چهل شب شد، چهل روزست، من او را ندیدم،
خدایا شاهدی با داغ او من چه کشیدم...
چهل منزل سپرشد سینه از بهر یتیمان،
چهل منزل به صحرا من برهنه پا دویدم...
مبارک راس خونین وکبودت رویِ نیزه،
کنارم بود تا در کاخ بی دینان رسیدم...
ز هر بی دین و بی پروا و خائن شیخ کافر،
ز بازارش شماتت هایِ خنجر گون شنیدم...
چهل روز ست اکبر، اصغرم، عبّاسِ من نیست،
بدونت من غریبم، قدخمیدم، موسپیدم...
هنوزم خاطرم نقشی ز آن تشتِ طلا هست،
چگونه از خرابه پَر زد آن مرغِ شهیدم...
چهل روزست چشمانم ز خوابی ساده دورند،
چهل روزست دستِ اهرمن هایِ پلیدم...
شکستم از تَمسخر، خنده، از توهین و طعنه،
ولیکن عاقبت با مدحتان عزّت خریدم...
چهل روز ست تنها گریه ها یِ شب و پنهان،
قرارم گشته...مونس گشته بر داغِ شدیدم...
چهل روز ست بر زخمی ز تازیانه هامان،
کسی مرهم نگردیدست...کو یار رشیدم؟؟
برادر جان بحق مادرت از غم رها کن،
به وصلی در بهشت جاودانی ده نویدم...
(مهدیه_گودرزی)
@mahdiyegoodarzi
۱۳۳